نگاهی به ترویج سرمایهداری و تجملگرایی در نمایش خانگی
در سالهای اخیر، سریالهای نمایش خانگی ایران شاهد رشد قابلتوجهی بودهاند. اما آنچه بیش از کیفیت فنی این آثار به چشم میآید، ترویج غیرمستقیم ثروتاندوزی و سرمایهداری بیرویه است. این سریالها، با نمایش زندگیهای پرزرقوبرق و مرفه، تجملگرایی را بهعنوان ارزشهای مطلوب و مثبت معرفی میکنند. شخصیتهای داستانی که برای رسیدن به قدرت، هر مرز اخلاقی را زیر پا میگذارند، به عنوان قهرمانهایی جذاب و موفق نشان داده میشوند. این نمایشها باعث تقویت مادیگرایی و تضعیف ارزشهای اخلاقی جامعه میشود و نوعی عادیسازی برای فرهنگ مصرفگرایی به همراه دارد. در این مقاله، به بررسی این رویکرد و تأثیرات منفی آن بر ارزشهای اجتماعی خواهیم پرداخت.
ایستادن در سمت قدرت
در بسیاری از محصولات نمایش خانگی ایران، چهرهای از سرمایهداری به تصویر کشیده میشود که در آن، انگیزه اصلی شخصیتها دستیابی به ثروت و قدرت است. این سریالها با به تصویر کشیدن زندگیهای مرفه، ماشینهای لوکس، و خانههای مجلل، سرمایهداری را جذاب و دلخواه نشان میدهند. شخصیتها برای رسیدن به این ثروت و قدرت، از هیچ مرز اخلاقی عبور نکرده و دست به هر کاری میزنند، حتی اگر آن کارها از لحاظ اخلاقی قابلقبول نباشد.
به عنوان نمونه، در سریالهایی مانند “شهرزاد”، “زخم کاری”، و “یاغی”، شخصیتهای اصلی با کنار گذاشتن اصول انسانی و اخلاقی به عنوان قهرمانهای داستان معرفی میشوند. این نوع شخصیتها با استفاده از روشهای غیراخلاقی به ثروت و قدرت میرسند و به جای تنبیه، بهعنوان الگوهای موفق معرفی میشوند. این نمایش باعث ترویج مصرفگرایی و مادیگرایی میشود و ارزشهای اخلاقی جامعه را به شدت تضعیف میکند.
تجملگرایی و رویا فروش
بسیاری از سریالها با نمایش خانههای مجلل، اتومبیلهای لوکس و سبک زندگی پر از تجمل، تصویری از زندگی ثروتمندان را ارائه میدهند که با واقعیت زندگی روزمره بسیاری از مخاطبان تفاوت دارد. این مسئله میتواند حسرت و البته تمایل به خواست چنین زندگیهایی در افراد طبقه متوسط و فقیر جامعه ایجاد کند. با تماشای سریالی مثل “جنگل آسفالت” ، “یاغی” و “زخم کاری” چه چیزی به عنوان ارزش به مخاطب معرفی میشود؟
ستایش ظالم
یکی از الگوهای رایج در این سریالها، شخصیتهای ضد قهرمانی است که با دزدی، فساد یا حتی جنایت به ثروت دست مییابند. این افراد اغلب بهگونهای به تصویر کشیده میشوند که مخاطب با آنها همذاتپنداری میکند. در کشوری که به گواه تمامی آمار اکثریت جامعه درگیر مسائل اجتماعی هستند، چرا مخاطب باید با یک شخصیتِ بیاخلاق که هیچ حد و مرزی برای رسیدن به خواستهاش ندارد احساس نزدیکی کند؟ در حالی که اگر این شخصیت در جهان این سریال بود توسط همین کاراکتر نابود میشد. این جنس شخصیتپردازی سبب میشود که مردم با کسی که احتمالا حق آنها را خورده سمپاتی داشته باشند.
تئوریزه کردن فساد
در بسیاری از این سریالها، شخصیتها از راههای غیراخلاقی مانند دزدی، کلاهبرداری، فساد اداری، و حتی قتل به موفقیت میرسند، اما به جای اینکه به عنوان چهرههایی منفی و قابل نفرت شناخته شوند، در برخی موارد حتی مورد تحسین قرار میگیرند. این روند باعث میشود که فساد به عنوان یک روش پذیرفته شده برای رسیدن به موفقیت در ذهن مخاطب تثبیت شود. اینجا هدف وسیله را توجیه میکند و مهم این است که شخصیت به آنچه میخواهد برسد، اگر لازمه آن قربانی کردن دیگران باشد، چه باک!
نادیده گرفتن معنویت
بسیاری از این سریالها ارزشهای مادیگرایانه و دنیوی را به شکل اغراقآمیزی نمایش میدهند. در این نوع نمایشها، تنها معیار موفقیت و خوشبختی، داشتن پول و قدرت است، و معنویت، اخلاقیات و روابط انسانی عمیق بهطور کامل به حاشیه رانده میشود. کدام شخصیت این سریال ها را سراغ دارید که سعی دارد انسان بهتری باشد؟ شعار کلی این سریالها این است که هر کسی قیمتی دارد و این همان فلسفه سرمایهداری است. در کدامیک از این سریالها شخصیتی وجود دارد که بشود او را به عنوان الگوی زندگی قرار داد؟
تحقیر درستکاری و معکوس شدن ارزشها
سریالهای نمایش خانگی گاهی اوقات با برجستهسازی نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی، این نابرابریها را به نوعی توجیه میکنند. در این سریالها، قشر ثروتمند به گونهای نمایش داده میشود که هرچند ممکن است به شیوههای غیراخلاقی به ثروت رسیده باشد، اما همواره موفق و برتر نشان داده میشود و برتری مادی را نشانه توانایی و هوش بیشتر نشان میدهد. به عنوان مثال در سریال “هیولا” ما شاهد این هستیم که شخصیت درستکار قصه توسط جامعه و اطرافیانش تحقیر میشود که چرا زرنگ نیست. وقتی هنجار و ارزش یک جامعه انباشت بیشتر ثروت باشد، باید هم یک شخص شریف و قانونمدار مورد شماتت قرار بگیرد. در این محصولات، معمولا اگر قرار است به قشر فقیر جامعه پرداخته شود، بیشتر به جهت تحقیر آنهاست. به سریالهای طنز ساخته شده دقت کنید، همگی سعی دارند فقر را ریشه بلاهت فرد بدانند، نه بی عدالتی و شرایط نامساعدی که در جامعه وجود دارد.
بردهداری مدرن
یکی از نشانههای این نگاه تحقیر آمیز، این است که در این آثار معمولا انسان مربوط به طبقه پایینتر اقتصادی توسط سرمایه دارها مصرف میشود. یعنی این افراد در حکم یک پله هستند تا شخصیت سرمایهدار به اهداف خودش برسد. تثبیت این نگاه در ذهن مخاطب عواقب بسیار بدی دارد. به عنوان مثال، شخصیت جاوید در سریال یاغی از طرف بهمن مورد سواستفاده قرار میگیرد و در پوشش آموزش کشتی قرار است قاچاق مواد مخدر کند. در سریال هیولا هم از شخصیت هوشنگ شرافت، توسط اختلاسگران به عنوان یک قربانی استفاده میشود تا در ازای مبلغ ناچیزی، تمامی اعمال غیرقانونی را به او نسبت دهند.
نمونه خارجی
در میان فیلم و سریالهای خارجی مثالهای زیادی در این مورد هست. سریال کرهای بازی مرکب بهترین مثال برای این جنس آثار است. تعدادی انسان فقیر که امید دیگری به زندگی ندارند، به یک قمار بر سر زندگیشان دعوت میشوند. اینها قرار است نبردهای گلادیاتوری دوران روم باستان را در قالب بازیهای کودکانه برای تفریح تعدادی سرمایهدار بازسازی کنند. سریال به ما میگوید که اگر پول داشته باشی، میتوانی دوباره بردهداری را آغاز کنی. مثال دیگر، فیلم پلتفرم است که طبقاتی بودن و جفایی که به فقرا میشود را در قالب یک قصه تمثیلی نشان میدهد.
در نهایت
اتفاق بدتر این است که این سریالها از نظر ساختاری به خوبی تولید نشدهاند. اگر شخصیتهای پلید بهدرستی پرداخت میشدند، شاید با بحرانهای کمتری مواجه میشدیم. نمایش تجملگرایی افسار گسیخته در کنار نواقص فنی، نتیجهای هولناک به دنبال خواهد داشت. وقتی شخصیتی بسیار بیاخلاق و ضد قهرمان خلق میشود که انواع و اقسام ظلم و جنایت را مرتکب میشود، اما در نهایت هیچگونه تنبیهی برای اعمالش وجود ندارد، تصویر نهایی قصه در ذهن بیننده این میشود که تلاش برای خواستهها، حتی اگر به قیمت آسیب زدن به دیگران باشد، مجاز است.
در کشوری که اکثریت مردم تحت فشار اقتصادی قرار دارند، این نوع پرداخت به تجملگرایی حسرتی عمیق در دل آنان ایجاد میکند، چراکه فاصله بین زندگی خود و این سرمایهداران به وضوح قابل مشاهده است. به جای ترویج بیرویه این رویاها، بهتر نیست کمی هم به فکر ارتقاء ارزشهای اخلاقی در جامعه باشیم؟