ماهیت متمایز تصویر در عکاسی و سینما که نتیجه فرآیند مکانیکی تولید آن است از آغاز باعث پیوند ناگسستنی این دو رسانه با واقعیت و چگونگی بازنمایی آن گردید. نظریه واقعگرایی فیلم با تاکید بر همین ویژگی توسط اندیشمندانی نظیر آندره بازن شکلگرفت. این رویکرد با ظهور فنآوری دیجیتال که اساسا بر مبنای تشکیک در این پیوند وجودی بنا شده با چالش جدی مواجه شد و نظریهپردازان پستمدرن از جمله ژان بودریار خوانش تازهای از نقش رسانههای جدید در بازنمایی واقعیت عرضه کردند. بر این اساس مقاله حاضر با هدف تبیین فرآیند دگرگونی بعد زیباییشناختی واقعیت و بازنمایی آن پس از به وجود آمدن امکان ثبت و بازتولید تکنولوژیک تصاویر در سینما به تحلیل این دو نظریه پرداخته است. پژوهش تطبیقی پیشرو که با استناد به منابع معتبر و روش توصیفی-تحلیلی انجام گرفته، درصدد است تا نشان دهد، اگرچه نظریه واقعگرایی فیلم تمام توجه خود را معطوف به بازنمایی واقعیت در سینما کرده بود اما همچنان در چارچوب بازنمایی کلاسیک بر مبنای اصل ارجاع تصاویر به مصداق بیرونی باقی مانده است؛ لیکن ژان بودریار با تبیین حادواقعیت و نظم جدید وانمودهها زمینه را برای تفسیرهای تازهای از بازتولید واقعیت در وضعیت پستمدرن فراهم کرده است.