جنگل پرتقال
«آرمان خوانساریان» در نخستین فیلم بلند خود یعنی «جنگل پرتقال» در کسوت فیلمنامه نویس و کارگردان عملکردی قابل قبول داشته است و پنجرهای از سینمای ارزشمندِ مستقل و غیر گیشه ای را به روی مخاطب باز میکند که خوشبختانه به دام ادا، شعار و سیاه نمایی نمی افتد. فیلمنامه خوانساریان، از تعلیق کافی برخوردار است. خوش ریتم است و مخاطب را تا انتهای فیلم با خود همراه می سازد.
جنگل پرتقال آرام و بی ادعاست. ستینگ زیبا و پویای تنکابن با نماهای لانگ شاتِ کارت پستالی به زیبایی بصیری و میزانسنِ اثر، کمک شایانی کرده است. انتخاب این لوکیشن سرسبز، بارانی و مثبت صرفا جنبه بصری و زیبایی شناختی ندارد.
کاراکتر علی بهاریان که خود قربانیِ سیستم آموزشی غلط و اهمال کار است با وجود اقرار به این امر، همچنان ناتوان از برقراری تعامل انسانی و شعورمندانه با دانش آموزان خود است. او برای ماموریتی به تنکابن سفر میکند و در این سفر دو روزه با همکلاسی سابق خود دختری بنام «مریم» با بازی نه چندان خوب «سارا بهرامی» برخورد میکند و در این سفر که استعارهای از سفر و ماجراجوییِ درونیست با مرورِ رفتارهای ناپخته، غیر اخلاقی و خودخواهانه خود توسط مریم، در خوشبینانهترین حالت ممکن، مراحل تدریجیِ فعل و انفعالات درونی و رشد شخصیت، در درون او شکل می گیرد.
با ورود کاراکتر علی ملقب به «سهراب» به طبیعت تنکابن نورپردازی و قاب بندیها کارت پستالی و شارپ می شود و همزمان نقاط تاریک گذشته سهراب برای بیننده روشنتر میشود و مخاطب به شناخت بیشتری از لایه های وجودیِ او دست می یابد. از ترکیب رنگ سبز و نارنجی در میزانسن به کرات استفاده شده است که با طبیعت همخوانی دارد.
فمنیستِ زن ستیز
بارها واژه «نارسیسیست» به گوشمان خورده است. خودشیفته های فریبکار، سوء استفاده گر و فرافکن که آگاهند چگونه در زمان مقتضی در نقش قربانی فرو روند و همه عالم و آدم را در شکست خود مقصر بدانند الا خودشان!
«علی بهاریان» (با بازی تحسین برانگیز میر سعید مولویان) دانش آموخته ادبیات نمایشی، یکی از همین خودشیفتگانِ ادایی است که با وجود رفتارهای زن ستیزانه مقالاتی در راستای حمایت از حقوق زنان مینویسد! و از قضا وظیفه حساس معلمی بر گردنش است آن هم معلم ادبیات مدرسه پسرانه! یعنی تربیت نسل جوان آینده!
نگاه زاویه دار فیلمساز
فیلمساز اکثر نماها را مدیوم شات میگیرد. دوربین هم با سهراب است هم با مریم. نگاهی رادیکالی و تند به کاراکتر اصلی یعنی سهراب ندارد اما همزادپنداریِ زننده و اغراق گونه هم نمی کند. گاهی به او حق میدهد و گاهی در قالب دیالوگ توبیخش می کند. با این حال چندان آنتی پاتیک نیست و مشخص است خالق این اثر زن نیست.
در فیلمنامه دو مورد مهم مطرح می شود. عدم سواد و شعور عاطفیِ افراد به ویژه آقایان به دلیل اهمال در سیستم آموزشی و مورد بعدی اختلال خودشیفتگی در کاراکتر اصلیِ مرد. در ارتباط با مورد اول حق مطلب به درستی ادا می شود اما مورد دوم؟ اختلال نارسیسیسم که نشانه های آن در کاراکتر سهراب به وضوح دیده می شود همچون خودشیفتگی، بی توجهی، دستکاری روانی، فرافکنی، بی مسئولیتی، نیاز به توجه شدید و … در زیر سایه تربیت غلط خانواده، جامعه و سیستم آموزشی، صرفا لفافه گویی می شود و این مهم در شاه دیالوگ فیلم هنگامی که سهراب به مریم می گوید «من بلد نبودم چگونه به دوستت دارمِ یک زن پاسخ دهم چون به من یاد نداده بودند.تو هم بلد نبودی» به وضوح دیده می شود. او حرکت غیر اخلاقی خود یعنی پخش فایل صوتیِ ابراز علاقه مریم را با ندانم کاری و فرافکنی (gaslight) توجیه می کند و بی اخلاقی و بی وجدانی خود را گردن سیستم آموزشی و جامعه می اندازد و حتی خود را برنده و قربانی اصلی این سکانس معرفی می کند. بیننده با مریم همزاد پنداری نمی کند چون فیلمساز با اون همزادپنداری نمی کند. مریم آسیب دیده است. زندگی او تباه شده و انزوا پیشه کرده است اما همچنان سمپاتیک نیست. نگارنده این مسئله را نقص در کارگردانی می داند خواه عامدانه و خواه سهوا.
خالق اثر با کاراکتر خودشیفته خود که دچار بحران هویت و وجدان است تا حدودی کج دار و مریز برخورد می کند و اشاره مستقیم به آسیب زا بودن افرادی که دچار اختلال نارسیسیسم هستند نمی کند و نقش شعور و اخلاق فردی را با پررنگ کردن نقش آموزش تقلیل می دهد. هرچند در پایان بندی هَپی اندینگش نمی کند و اخلاق مدارانه و آموزنده قاب را می بندد.
اهمال در سیستم آموزش و پرورش و نقد شدید به آن در فیلم جنگل پرتقال
چرا در نسل های گذشته و حتی امروز خیل عظیمی از انتقادات به معلمین وارد شده و میشود؟ نقش آموزش و پرورش در این مسئله چیست؟ در گزینش معلمین میبایست در وهله اول به چه نکاتی توجه کرد؟
«جنگل پرتقال» به سوالات ما پاسخ میدهد.
بیسوادی در رابطه، معضلی جهان شمول است که برخی این مسئله حیاتی را مشکلی جهان اولی و غیر مهم قلمداد می کنند اما پویش و کوشش در جهت ارتقا و احیای روابط انسانی در گروِ آموزش صحیح و هدفمند است. بخش قابل توجه آموزش در حوزه روابط انسانی، در ستینگ مدرسه توسط معلمین صورت میگیرد و متاسفانه همچنان در گزینش این قشر سهل انگاری میشود.
یک خودشیفتهی رشد نیافتهی ضد اجتماع و خود محور همچون علی بهاریان در این فیلم، نسلی از مردانِ خشن، زورگو، بی مسئولیت و بیسواد از تعاملات اجتماعی، تحویل جامعه میدهد.
او خود با وجود سی و اندی سال کماکان به رشد شخصیتی نرسیده است از تدریس متنفر است و صرفا به عنوان منبع درآمد به این شغل نگاه میکند. او چگونه میتواند دانش آموزان که سرمایههای هر جامعهای هستند را به سمت ارتقای شخصیت هدایت کند و با وجود چنین معلمهایی چگونه میتوان از نسل آینده انتظارِ برخورد مناسب و هوش هیجانی که بخش اصلی آن آموختنی و اکتسابی هست داشت ؟
فقدان سواد اجتماعی و عاطفی و قربانیان آن
بهترین سکانس فیلم جاییست که مریم و علی یکدیگر را متهم به عدم شناخت از جنس مخالف میکنند. (پیشتر از این سکانس صحبت کردیم) اینکه نابلدی در چگونگی برخورد با افراد جامعه تا چه اندازه میتواند روح و روان را تحت تاثیر قرار دهد و تبعاتی جبران ناپذیر برای فرد و جامعه به همراه داشته باشد و این فقط در جنس مخالف خلاصه نمیشود بلکه بطور کلی تعامل اجتماعی با افراد جامعه اعم از والدین، دوست، همکار، پارتنر و …از ضروری ترین فرهنگ سازی هاست.
میرسعید مولویان و سارا بهرامی
«میرسعید مولویان» که پیشتر او را در سریال «خاتون» به یاد داریم در مقابل دوربین راحت است. روان و باورپذیر بازی میکند اما با سارا بهرامی زوج جذابی تشکیل نمی دهند و به اندازه کافی شیمی (کمیستری) ندارند.
بازی سارا بهرامی در فیلم جنگل پرتقال کلیشه ای و اگزجره است و نگارنده این بازی بد را در کارگردانی و بازیگردانی بد میبیند.
«سارا بهرامی» و «حامد کمیلی» در کنار هم بهترینِ خودشان هستند و همچنان معتقدم از موفق ترین زوج های سینمایی بحساب می آیند
کلام آخر
علی رغمِ موارد ذکر شده اعم از نگاه زاویه دار فیلمساز، خواه خودآگاه و یا در نگاه خوشبینانه ناخودآگاه، پرداخت به چنین مضمونی از حیث تاکید و اهمیت حوزه روابط انسانی با تکیه بر سیستم آموزشی جای بسی امیدواری و مسرت است آن هم از بین این همه کار کمدی سخیف و فیلم ها و سریال های صرفا تجاری و کلیشه ای این روزها.
جنگل پرتقال که به صورت آنلاین اکران شد آنطور که مستحقش بود دیده نشد و همچون دیگر آثار مستقل سینما مهجور و underrated باقی ماند.