داریوش؛ در دور برگردان سناریوی پوست شیر
داریوش در حال حاضر تنها سریال درحال پخش پلتفرم فیلم نت است که تا قسمت 9 آن منتشر شده. جدیدترین همکاری یکی از دو برادر محمودی و هادی حجازیفر که بعد از این چند قسمت، ثابت شده که نه قرار است داستانی در امتداد پوست شیر داشته باشد و نه در قد و قوارهی آن با همان ترکیب برنده است. دیدن ترکیب برندهی پوست شیر در داستان داریوش، بیشتر تداعی کنندهی حال و هوای همان سریال سه فصلی موفق بود که به قضاوت مخاطب با اسم دیگری وارد گود شده تا از همان فرمول موفقیت، دوباره به پیروزی برسد! اما داریوش درچند قسمت اول نشان داد که در دوربرگردان سناریوی پوست شیر، به جز عوامل و بازیگران، شباهت دیگری به اثر برادران محمودی ندارد.
داریوش قصهی خودش را روایت میکند و رگههایی از طنز در خود دارد که در قسمتهای وسط و رو به انتهای داستان بیشتر و قویترمیشود. خلاقیت جدیدی از حجازیفر که مشخصا خواسته این بار لطافت طنز را هم به اثر خود وارد کند و برخلاف نظر عدهای از منتقدان، اتفاقا موفق هم بوده و قصه را در مرز میان طنز و جدیت گم نکرده است.
اما این کارگردان خوش سابقه در حواشی و قیاسی که از همان ابتدا در ذهن مخاطب برای خود شکل داده، نتوانسته از نظر قدرت و کشش داستان در حد اثر پیش از خود باشد و این سریال را در نگاهی خوشبینانه میتوان در ردهی آثار متوسط نمایش خانگی قرار داد.
فرعیات پر و بال گرفته به دور یک هستهی ضعیف
این سریال یک خط داستانی اصلی دارد که بسیار ساده و بدون پیچیدگی است؛ داریوش به دنبال طلاهای خود به ایران برگشته و باید به سراغ آنها برود. یک سناریوی یک خطی که نویسنده مجبور است برای نیفتادن از ریتم، آن را تا جایی که میشود کش دهد و داستانهای مکمل و جانبی را وارد قصه کند. داریوش در پرداختن به فرعیات موفقتر از مسیر اصلی هم بوده است و داستانهای خوبی برای شخصیتپردازی هرچه بیشتر کاراکترها شکل داده است. اما اضافه شدن چندین قصهی نصفه و نیمه و ناتمام که تا حدودی مرتبط با سیر اصلی است بعد از 9 قسمت کش دار، باعث میشود که متن داستان هنوز هم شروع نشود و قصه اصلی همچنان در حاشیه بماند. این امر موجب میشود که اثر نقطهی اوج و نقطهی عطف نداشته باشد و بعد از گذشت بیش از نیمی از آن همچنان سرگردان و بلاتکیلف با پروندهی باز چندین داستان همراه باشد که بعد از هر قسمت به تعداد آنها نیز اضافه میشود.
کاراکتر لیلا؛ از متن تا تصویر
یکی از مهمترین انگیزههای مخاطبان برای دنبال کردن داریوش، پربازیگر بودن آن و از نگاه دیگر، بازیگران مطرح و محبوب با بازیهای حرفهای است. مهرههایی که میتوانند جبران کننده سناریوی کم جان داریوش باشند و مخاطب را همچنان دنبال کننده و متعهد به آن قرار دهند. چینشی که اگرچه قابل قبول است اما انگار در یکی دو کاراکتر باورپذیر نیست. مثلا ژیلا شاهی که در پوست شیر بازی اثرگذاری از خود به جا گذاشته و نیز در موقعیت مهدی نقش همسر هادی حجازیفر را به خوبی ایفا کرده در اینجا به سختی میتوان قبول کرد که نقش دختر حجازیفر را داشته باشد؛ حتی با وجود گریم و طراحی لباس او که تلاش شده تا حد امکان انتقال دهندهی این مفهوم باشد.
کاراکتر لیلا، دختر داریوش، صرفا به همین خلاصه نمیشود؛ او یک پسر 12 13 ساله از شوهر سابقش، سیفی، دارد و مهرداد صدیقیان که آشکارا سن کمتری نسبت به او دارد و قبلا در همین ترکیب، عاشق ساحل در پوست شیر بود حالا عاشق بی چون و چرای اوست.
غیر از انتخاب بازیگر مسئلهی دیگر، شخصیتپردازی نقش لیلاست.ادعا میشود که لیلا جدی و پرخاشگر است و مثل مادرش خوی عصبی دارد. درست است که کاراکتر لیلا درچندین سکانس قرار است این خشم نهادینه را نشان دهد اما انگار باورپذیری آن برای مخاطب تحت عنوان تیپ شخصیتی منتسب به لیلا دشوار است. لیلا در سکانسهایی خشونتهای ریز و درشتی را از خود نشان میدهد اما باز هم خشم و عصبانیت ادعا شده و بازیِ بازیگر و شخصیت پردازی آن با هم همخوانی ندارد. انگار که کاراکتر او از متن به تصویر کشیده نشده و مخاطب به سختی میتواند باور کند که او زنی ستیزهجو و عصبی باشد.
اما در کل چه با لیلا و چه بدون لیلا، آشکارا میتوان دید که زنان در سیر داستانی داریوش هنوز نقش تاثیرگذار و مهمی ایفا نکردهاند. با این که یکی پس از دیگری معرفی شخصیت آنان در حال کامل شدن است و خوب و کافی در قصههای خودشان به مخاطب نشان داده میشوند اما هنوز نه حرکت موثری در روند داستان اصلی که داستان داریوش و طلاها است کردهاند و نه تاکنون به عنوان عنصر مهمی نشان داده شدهاند.
ایرادهای شناختی در داستانهایی نیمه جویده
تا اینجای کار سریال داریوش نشان داده کم عیب و نقص نیست و در محتوا، از فیلمنامه تا اجرا، ایراداتی به آن وارد است. به طور مثال نحوهی آشنایی سینا و پدرش در مدرسه اتفاقی بود که انتقاد مخاطبین را در پی داشت و در جای خود بحث برانگیز است. یا حتی بعد از آن، دیالوگهایی که بین سینا و مادرش در خصوص این اتفاق رد و بدل میشود چیزی نیست که بتوان در حد فهم و درک نوجوانی 10 12 ساله انتطار داشت. پسری که به خوبی درک کند، دروغ بزرگ مادر را ببخشد و با وجود دیدن صحنهی شکستن و نابود کردن هدیه پدرش با گلدان توسط مادر، همچنان منطقی و عقلانی کنار بیاید، چیزی نیست که در جامعهی حال حاضر و در سنین نوجوانان امروز باورپذیر باشد.
از طرف دیگردر قصهی کاظم، مشکل بچهدار شدنش و گریزهایی که به آن زده میشود داستانی نیست که کمکی به معرفی کاراکتر او کرده باشد وحرف مهمی برای گفتن داشته باشد. قصهای که هنوز هم مخاطب نمیداند برای چه با جزئیات به آن پرداخته میشود و چه تاثیری قرار است در روند داستان کاظم و همسرش داشته باشد؟! هرچند که از این دست داستانهای نیمه جویده و پرداخته نشده در سریال کم نیست. مثل ادامهی داستان سیفی، پدر سینا، که بعد از گذشت سه قسمت ازدیدن و صحبت کردن با پسرش، هنوز هم هیچ اتفاق موثری در روند آن نشان داده نشده و انگار که قصهی آن مثل بقیهی داستانهای سریال رها شده است.
درگیری بیش از حد با نماهای بسته
یکی از نقدهایی که به داریوش از منظر فیلمبرداری میتوان وارد کرد، نماهای بستهی بیش از حد آن است. این نماها گاهی آنقدر زیاد اند که مخاطب درکی از محیط و فضاهای مهم سریال پیدا نمیکند. مثلا مغازهی بهرام که بارها به عنوان مرکز جمع شدن لاتها و نوچههای بهرام معرفی میشود در گفتگوهای معمولی و غیر حساس بینشان همچنان در نمای بسته فیلمبرداری میشود به طوری که هنوز هم مخاطب نمیداند دقیقا کار بهرام چیست و در مغازهاش چه چیزهایی وجود دارد.
از طرف دیگر نماهای over shoulder (نمایی که دوربین پشت شانه شخصیت فرعی قرار میگیرد) در موقعیت دیالوگهای دو نفره توازن ندارد و از یک طرف کاراکتر فرعی در یک سوم دوربین قرار میگیرد و از طرف دیگر کاراکتر بعدی در کمتر از یک سوم دوربین. حتی این تفاوت در نوع نما هم دیده میشود؛ گاهی در همین دیالوگها، نمای یک شخصیت medium close up (نمایی که عموما شخصیت را از قفسه سینه یا شانه به بالا نشان میدهد) و از طرف دیگر نمای شخصیت بعدی close up (نمایی که سر یا صورت شخصیت نشان داده میشود) است. این تفاوت موجب میشود علاوه بر این که فیلمبرداری از فضای حرفهای و اصولی آن خارج شود، توازن تصویرهای دو طرف نیز به هم میخورد وتصویرسازی درستی برای مخاطب شکل نمیگیرد.
به طور کلی در برآیندی از قیاس بین فیلمبرداری داریوش و پوست شیر، داریوش از منظر تنوع نماها و خلاقیت اضافه شده به آن آشکارا از پوست شیر عقبتر است.
غیر از قیاس فیلمبرداری این مقایسه را برای موسیقی متن هم میتوان مد نظر قرار داد که باز هم پوست شیر حرف بهتر و ماندگارتری برای زدن دارد.
داریوش از حواشی ابتدایی تا نزول میانی
تا اینجای کار در یک ارزیابی کلی، داریوش سریالی در حد متوسط با یک سناریوی کشدار ارزیابی میشود که نقطه قوت آن بازی بازیگران و روند شخصیت پردازی است . با این که سعی داشت شروعی طوفانی و پرحاشیه برای جذب حداکثری مخاطب داشته باشد اما اکنون سریالی است که بعد از پایانش احتمالا به اندازهی دیگر اثر حجازیفر ماندگار و منحصر به فرد نخواهد بود و هرچه پیش میرود در جذابیت و قصهگویی رو به نزول است. اما در نگاهی جامع، باید این را هم در نظر گرفت که داریوش هنوز تمام نشده است. باید فرصتی برای پایان بندی به آن داد و قضاوت را به دست نتیجهی اثر سپرد. چه بسا با یک پایانبندی درست و خلاقانه، بتواند تا حدی ترفیع درجه بگیرد و به جایگاه اولیهی خود بازگردد.