نقد فیلم؛ روز ششم
سریع و آرام
«روز ششم» از آن دسته فیلمهایی است که بینندگانش را غربال می کند. بیننده یا از دیدن آن خرسند است یا ناراضی و خواب آلود از دیدنش صرف نظر کرده است. حجت قاسم زاده اصل که غالبا او را با سریال «یادآوری» به یاد می آوریم کارگردان «روز ششم» است و جهانی که در سریال و تله فیلم هایش خلق می کرده اینجا هم عیان است. ژانر فیلم جنایی و رازآلود معرفی شده و سبکی که به ذهن متبادر می شود، سبک نوآر است. عموما از فیلمهایی که به بیننده استرس نمی دهند و آن را با هیجان اشتباه نمی گیرند، استقبال می کنم. برخلاف جنایی بودن فیلم، اکشن نیست و کاملا دیالوگ محور پیش رود. بر اساس همین محوریت روی دیالوگها، چینش آنها و تفاوت کاراکتریک آنها بسیار فکر شده به طوری که ادبیات طلافروش با ادبیات فرد سابقه دار متفاوت است اما همه کاراکترها اهل سخنان نغز و مفهومی هستند! دیالوگها آرام، کوتاه و پرسرعت بیان می شوند به طوری که اگر لحظه ای سرتان در گوشی باشد ادامه قصه برایتان مبهم خواهد بود. گویا کارگردان همه توانش را برای جلب تمرکز و توجه مخاطب گذاشته نه صرفا درگیر کردن احساسات و عواطفش و اگر چنین باشد نقطه قوتی است. علاوه بر این سرعت فیلم بالاست، زمانهای مرده مثل رفت و آمدها و اکتهای معمولی بازیگران روی دور تند می گذرد که سبک و فضای جدیدی است برای مخاطبین کم حوصله! حالا قصه چیست؟ احمد (مصطفی زمانی) با همدستی سیامک (مهران احمدی) طلا می دزدد اما این سرقت پیچیدگی هایی داشته که احمد به دنبال حل معمای طلاهاست، موازی با این قصه، احمد در پی حل مشکل صابر (جمشید هاشم پور) هم سلولی زندانش نیز هست. از همین جا مشخص می شود که فیلم کاراکتر محور نیز هست و قرار است قدم قدم با احمد مسئله ها حل شوند. انتخاب مصطفی زمانی برای کاراکتر احمد با آن لحن و چهره خنثای همیشگی اش مقبول و بجاست اما انتخاب بهاره افشاری به عنوان یکی از پارتنرهای او توازن شخصیت پردازی در فیلم را به هم میزند، افشاری چهره خنثی دارد اما صدا و لحن گفتارش برخلاف زمانی، محکم و بلند و رساست.
تکنیک های سخنگو
ذهن تکنیکال کارگردان باعث شده فیلم به لحاظ فضاسازی قابل تامل باشد. حتما می دانیم که رنگها معنا دارند. فیلم روز ششم اگر میخواسته بگوید رازآلود است اتمسفر رنگی فیلم را به خنثی و تیره نزدیک کرده است. احمد به عنوان شخصیت اول فیلم و کاراکتری که قرار است هم آرام و هم مرموز بنظر برسد غالبا لباسهایی با تم سرد و خنثی به تن دارد و نسبتِ سایر شخصیتها با احمد از رنگ لباس هایشان قابل حدس است؛ افسانه (نیلوفر کوخانی) همسر سابق احمد است و هنگام ملاقات با یکدیگر کاملا برخلاف احمد، لباس زرد رنگ و تم گرم به تن دارد که این یک بازنمایی صریح از جدایی و طلاق بین این دو نفر است. نگین (بهاره افشاری) که بخاطر پدرش صابر، همراه احمد است، لباسهایی با همان تم سرد و تیره به تن دارد که این همرنگی لباس می تواند نمادی از یکدلی و همسویی نگین با احمد باشد. اما علاقه نگین به احمد در تالار وحدت و با بک گراند قرمز بازنمایی می شود و این تنها میزانسن پرحرارت فیلم است. نقطه مقابل این قرمزی خانه احمد است که مثل شخصیتش یکنواخت و بی حرارت است.
علاوه بر رنگها، میزانسن های فیلم هم حرف دارند. در سکانسی که احمد به سیامک آدم فروشی می کند، صدای احمد با تصاویری از لاشخوری سگهای ولگرد همنشین شده تا میزان رذالت این کار را نمایش دهد. همچنین برخی سکانسها در دل شهر و مکانهای عمومی مثل بازار طلا و فرودگاه که توده مردم در آنجا حضور دارند گرفته شده درحالیکه تمرکز تصویر تنها روی کاراکترهای صحنه است گویی کارگردان پوست شهر را شکافته تا نشان دهد زیر پوست شهر چه خبر است.
استفاده بجای کارگردان از تکنیک سیلوئت یا ضد نور در دو سکانس به رازآلودگی فیلم کمک می کند. اول وقتی که احمد و سرگرد در اداره پلیس ملاقات کرده و توافق می کنند خارج از قواعد مرسوم به یکدیگر کمک کنند ولی حدس نقشه احمد برای پلیس ممکن نیست و دوم وقتی که احمد و شفیع یک نقشه ی وسیع برای به دام انداختن کلاهبردار اعظم کشیده اند اما بیننده از برنامه آنها بی خبر است. هر دو سکانس یک نمای باز توشاتِ سیلوئت دارند که ابهام را می رساند اما مشابهتشان مخاطب را دلزده می کند.
جنایی دغدغه مند
خوب است این را هم بگوییم که فیلم علیرغم آنکه جنایی است اما دغدغه دارد به طوری که شاید از هر فیلم اجتماعی دیگری، اجتماعی تر باشد.
اولین آن سرقت که ساب ژانر فیلم است و جرقه آن به واسطه بدهکاری احمد بابت مهریه زده می شود. احمد طلافروش است پس فقیر نیست و این نقطه قوت فیلم است که سرقت را جدا از فقر بازنمایی می دهد؛ اما دیالوگی از احمد وجود دارد که نگاه واقع بینانه به فقر و ثروت را هم در فیلم میگنجاند: «هم پول زیاد هم بی پولی زیاد با خودش کثافت کاری میاره».
دومین آن که گل درشت ترین مسئله ای است که مطرح میشود معضل پدوفیلها و خشونت جنسی علیه کودکان و نوجوانان است و کارگردان در این یک مورد قاطع، صریح و بی پرده موضع می گیرد.
سوم توجه به هویت جنسیتی انسانهاست. چالش های زن بودگی و دخترانگی در تهران (به عنوان نماینده کلان شهرهای مدرن) توسط پدر نگین (حین بازداشت) و احمد (در تالار وحدت) مطرح می شود. به تفاوتهای جنسیتی بین زن و مرد توجه زیادی می شود تا آنجا که کلید حل یک معمای بزرگ از دل این تفاوتها بیرون می آید.
نه به نظام بروکراتیک
نهیب مهمی که باید به فیلم زد این است که به شدت نیروی نظامی و پلیس را ضعیف بازنمایی می کند. کلیشه ای که غالبا در لایه های زیرین و پنهان فیلمهای جنایی/پلیسی وجود دارد عقب ماندن پلیس از خلافکار است که در این فیلم هم به طور ضمنی و هم صراحتا وجود دارد، معمایی که پلیس پنج سال نتوانسته آن را حل کند، احمد پنج روزه حل می کند یا در سکانس کتابفروشی نحوه قرارگیری احمد و سرگرد طوری است که بیننده لحظه ای دچار شک می شود که نکند احمد مقام بالادستی سرگرد و نفوذی باند خلافکار هاست؟! صریح آنجاست که احمد می گوید: «کار پلیس نتونستنه!» این دیالوگ یا طعنه و نقدی است بر ناکارآمدی پلیس یا تلاشی است برای باهوش نمایاندن احمد به عنوان قهرمان. با هر نیتی که باشد، تضعیف نیروی امنیتی در فیلم و سریال نه خوشایند است نه عاقلانه! در مجموع چنین برداشت می شود که فیلم می خواهد بگوید چالش های زیرپوست شهر، توسط اعضای همان بافت حل میشود و عملا نظام بروکراتیک و نهاد امنیتی مهمی مثل پلیس نقش قابل اعتنایی در قبال شهروندان و بازپس گیری حق و حقوقشان ندارد.