«مفت بر» یا «مفت خر»
از نیمه شهریور 1403 فیلم «مفت بر» به کارگردانی عادل تبریزی جدیدترین محصول از زوج تهیه کننده حسین فرحبخش و عبدالله علیخانی روی پرده نقره ای آمد؛ زوجی که در طول سه دهه نقشی تاثیرگذار در سینمای بدنه ایران داشته اند و حال با استفاده از بازیگران گیشه همچون حامد بهداد و سحر دولتشاهی قصد داشته اند تا یک فیلم پرفروش را تهیه کنند. فیلمی که با وجود داشتن یک افتتاحیه 2 میلیارد تومانی در سه روز نخست قطعا از آثار پرفروش سینمایی در سال 1403 خواهد بود. سحر دولتشاهی که به جز «بارکد» و «سریال مسافران» در کمتر اثر طنزی بازی کرده است حال برای دومین بار رودرروی حامد بهداد قرار میگیرد. این دو پیش تر در سریال «میخواهم زنده بمانم» نیز نقش رودرروی یکدیگر بودند.
داستان از خوانندگی یک جوان آسمانجل بنام کامران(حامد بهداد) که رگههایی از دنژوان بودن را دارد در یک لنج تفریحی در جزیره قشم آغاز میشود؛ جاییکه یک دختر بومی بواسطه زور برادرش قصد دارد تا خود را به وی نزدیک و تحمیل کند. همزمان با این مسئله شخصی به نام “هومن” باز هم با بازی حامد بهداد و بعنوان نامزد نیلوفر (سحر دولتشاهی) پس از افشای مفاسدش در مدیریت شرکت چای «بِش» در حال فرار است. هم کامران و هم هومن که زندگی خود را در بنبست میبینند رو به یک قاچاقچی انسان می آورند. حال این قاچاقچی با تعویض نقش دو نفر و رضایت کامران با مبلغ ده میلیارد تومان، قصد دارد تا جایگاه این دو را با یکدیگر تعویض کند و مشکل هر دو را حل کند. مابقی داستان تعارضات طنزآمیز کامران و هومن در جایگاههای جدید است. کامران بدلیل تعارض در ایفای نقش هومن دچار مشکل میشود و هومن نیز ناتوان از زندگی در نقش کامران و ازدواج با دختر بومی اهل قشم است. در نهایت با معلوم شدن دسیسه این تغییر نقش، هومن بر اثر مفاسد اقتصادی راهی زندان میشود و کامران نیز به خانه پدری خود بازمیگردد.
آنچه در «مفت بر» میبینیم به دور از اولیات داستانگویی یک کمدی سخیف با رگه هایی از فیلمفارسی است که سعی داشته ضعف روایت خود را با رقص و آواز پر کند. مفتبر بلحاظ طرح داستان، در واقع الهام گرفته از اثر معروف «رضا موتوری» ساخته مسعود کیمیایی است. بهروز وثوقی در این فیلم همزمان در نقش رضا و فرخ بازی می کند؛ فیلمی که به صورت عمده ضمن دست گذاشتن بر شکافهای طبقاتی جامعه ایران در پایان دهه 1340، برج عاج نشینی روشنفکری ایرانی را نیز به ریشخند میگیرد و ضمن اشاره به مسائل کارگران در پایان با مرگ رضا بر اثر تصادف، این تراژدی پایان می یابد. جدای از شباهت نقش دو زوج بهروز وثوقی و فریبا خاتمی در رضا موتوری با زوج حامد بهداد و سحر دولتشاهی در مفتبر، حتی ارجاع به موتور در بخشی از این فیلم از جمله شباهت هایی است که فراتر از داستان کلی در مولفه های اثر نیز وجود دارد.
«مفت بر» کپی دست چندمی از فیلم «رضا موتوری» است. اگر در رضا موتوری نقش روشنفکران جامعه و اتحاد روشنفکری با بورژوازی دهه 1340 مورد نقد قرار میگیرد. در این فیلم به جز اشارات سطحی به «فساد چای» و گرفتن پرچم تایلند در مقابل تعصب ناموسی مردم بومی چیزی نمیبینیم. در نهایت اگر رضا موتوری در پایان در صدد پس دادن پول کارگران برمی آید؛ کامران «مفت بر» در یک طنز کثیف، سعی دارد تا با کتک زدن کارگرانی که حقوق خود را نگرفته اند صحنه ای کمیک خلق کند. فیلم حتی از موقعیتهای خود برای ایجاد عمیق شدن نیز ناتوان بوده است. مخلوط شدن مشروبات الکلی با نوشیدنی مراسم مهمانی شرکت تیمور ضمن آنکه میتوانست زمینه ساز افشای شخصیت حقیقی حاضرین در مهمانی و رقم زدن یک چالش عالی باشد؛ باز هم با کجسلیقگی به صحنه ترانه خواندن و رقص تقلیل یافت. حتی تغییر نقش کامران و هومن نیز که میتوانست یک کمیک اجتماعی و طبقاتی را ایجاد کند؛ تنها به بازنمایی طنز چالش جنسی این دو کاراکتر نسبت به دو زن اصلی فیلم منجر شد.
در عین حال نمیتوان از بازی عالی حامد بهداد در این اثر چشم پوشی کرد. بازی بهداد پیشبرنده طنز و در عین حال پوشاننده برخی ضعف های داستان است. نقش کامران از همان ابتدا با صدایی شبیه به «چنگیز جلیلوند» در دوبله آثار فیلمفارسی و در عین حال شخصیت هومن با لهجه ای شبیه به ارامنه، فیلم را تا حدی مفرح ساخته است. بازی چند لایه بهداد، قدرت خوانندگی او و در عین حال تعارض وی در جایگاه نامزد نیلوفر بویژه در سکانس سفره خانه بعضا صحنههای کمیکی ایجاد کرده که نقش بهداد در شکلگیری این صحنه ها پررنگ است.
آنچه که مخاطب از این اثر دریافت میکند؛ به فراخور سلیقه متفاوت است، آنچه در شبکههای اجتماعی در واکنش به پخش این فیلم میبینیم این است که برخی از مخاطبین در وسط فیلم سالن را ترک کردهاند. ولی نکته مهم آنجاست که مخاطب عامه که انتطارش از دیدن فیلم گذراندن لحظاتی مفرح پس از فشار کاری و یا یک آخر هفته در کنار خانواده است از دیدن این فیلم لذت میبرد و چهبسا با شنیدن صدای آواز حامد بهداد با ترکیب دوربین و رنگهای متنوع در تصویر با فیلم همراهی کند و حتی با شنیدن این ترانهها دستافشانی کند. باید پذیرفت در شرایطی که با مصرفی شدن جامعه و پدید آمدن “صنعت فرهنگ” انتظار مخاطب از فیلم تفریح کردن صرف و لو با نازلترین محصول فرهنگی است؛ آثاری از این دست با دستمایه نوستالژی لالهزاری و کنایههای جنسی امکان فروش بالا را دارد.
در یک جمعبندی باید گفت که اگر در جامعه ایران دهه 1330 و 1340 که شاهد ساده بودن تعاملات اجتماعی بودیم، فیلمفارسی یک امر باورپذیر بود؛ فیلمفارسی در جامعه پیچیده ایرانی دهه 1400 با انبوهی از بحرانها و تعارضات نمیتواند حتی رگه ای از واقعیات جامعه باشد. شکافهای شدید اجتماعی، گسلهای بزرگ فرهنگی و بحرانهای اقتصادی یک جامعه پیچیده را بویژه در یک دهه اخیر پدید آورده است. در عین حال بهره گیری از صحنه بزن و برقص برای جذاب سازی نیز عملا به یک روش مستعمل و نخ نما در سینمای ایران تبدیل شده است. اگر بزن و برقص و نوستالژی لاله زار یک دهه پیش یک امر نو و جذاب شناخته میشد؛ در حال حاضر این تکنیک کاملا نخ نماست. ولی نمیتوان نادیده گرفت از آنجا که هدف فیلم دیدن برای عمده مخاطبین ایجاد صحنه ای مفرح پس از فشار روزمره زندگی است چنین سینمای سطحی همیشه قابلیت فروش بیشتر و برانگیختن مخاطبان را داراست.