رمان “شبهای روشن“ اثر فئودور داستایفسکی یکی از آثار کوتاه و مشهور این نویسنده روسی است که در سال 1848 منتشر شد و داستان مردی رؤیاپرداز و تنهاست که شبها در سنپترزبورگ پرسه میزند. او شبی با دختری به نام ناستنکا آشنا میشود که در انتظار بازگشت معشوقش است. آنها چهار شب درباره زندگی و احساساتشان صحبت میکنند و مرد به تدریج عاشق ناستنکا میشود. اما در پایان، معشوق ناستنکا بازمیگردد و مرد خیالباف قصه ما را ترک میکند. این اثر کوتاه بسیار زیبا به تقابل میان انزوا و نیاز انسان به ارتباط پرداخته است. انزوایی که کاراکتر قصه را در تشخیص واقعیت از خیال دچار مشکل میکند.
اقتباسهای پر شمار
به دلیل سادگی و جهان شمول بودن داستان، هنرمندان بسیاری دست به اقتباس از شبهای روشن زدهاند. هنرمندانی از سراسر جهان برداشت خود از این رمان را به تصویر کشیدهاند که به دلیل انعطافپذیر بودن اثر برای بازسازی است. به همین دلیل از سنپترزبوگ قرن 19 تا امروز، در همه جای جهان، قابلیت اجرای دوباره دارد. چراکه همه جای جهان شب، دو انسان تنها و البته عشق پیدا میشود. به این لیست متفاوت دقت کنید:
فیلم “Le Notti Bianche” کارگردان لوکینو ویسکونتی ساخت ایتالیا 1957
فیلم “Belye Nochi”کارگردان ایوان پیریِف محصول روسیه 1960
فیلم “Byakuya” کارگردان ماساهیرو شینودا محصول ژاپن 1978
فیلم “شبهای روشن” کارگردان فرزاد موتمن محصولی ایران 2003
فیلم هندی “Saawariya” کارگردان سانجای لیلا بانسالی محصول هندوستان 2007
فیلم “Two Lovers” کارگردان جیمز گری محصول امریکا 2008
فیلم “ Dem Trang” کارگردان پارک شین هوو محصول کره جنوبی 2009
اقتباسهای تئاتری بیشمار در سراسر جهان از جمله روسیه، ایتالیا و امریکا
تاثیر جغرافیا و فرهنگ
اقتباس در کشورهای مختلف، فرایندی پیچیده و پویا است که به شدت تحت تأثیر فرهنگ و جغرافیای هر کشور قرار میگیرد. آثار هنری، انعکاسدهنده شرایط فرهنگی و اجتماعی مبدأ خود هستند و هنگام ورود به بسترهای جدید، نیازمند تطابق با پیشینه و ذائقه مخاطبان مقصد میشوند.
عوامل فرهنگی مانند باورهای مذهبی، سنتها و ارزشهای اخلاقی، شخصیتپردازی، درونمایه و حتی پایانبندی داستان را تغییر میدهند. مثلاً بازآفرینی یک روایت اروپایی در یک جامعه آسیایی میتواند ساختار خانواده یا روابط اجتماعی را متناسب با فرهنگ مقصد تغییر دهد. از سوی دیگر، جغرافیا نیز در اقتباس نقشی حیاتی ایفا میکند. تفاوتهای معماری، چشماندازهای طبیعی و سبک زندگی، نه تنها فضاسازی بلکه حتی مفاهیم نمادین اثر را دگرگون میکند.
ترکیب این دو عامل در اقتباسهای موفق، فرصتی برای خلق آثاری تازه و بومیشده فراهم میآورد که ضمن حفظ اصالت، تجربهای منحصربهفرد ارائه میدهند. این تغییرات، اثر را پویا و زنده نگاه میدارند و اغلب بینندگان را به کشف جزییات متن اصلی تشویق میکنند. مثال برجسته آن، بازآفرینیهای متعدد از آثار شکسپیر است که در هر کشور و فرهنگی به شکلی متفاوت، اما تأثیرگذار به تصویر کشیده شدهاند. اقتباس نه تنها پلی بین فرهنگها، بلکه ابزاری برای خلق آثاری است که گذشته و حال، شرق و غرب، و سنت و نوآوری را در هم میآمیزد.
یک متن، هزاران تاویل
هیچ اثر اقتباس شدهای به طور کامل با متن اصلی انطباق نخواهد داشت. این جمله به ما میگوید که به هر میزانی که تلاش شود یک اثر اقتباس شده به منبع اصلی نزدیک باشد، بازهم وجود اختلافاتی با آن اجتناب ناپذیر خواهد بود. با توجه به اینکه سازندهها تلاش میکنند فضایی مطابق با جهان منبع اقتباس را انتخاب کنند، اما این شباهت مصنوعی همواره تفاوتهایی با جهان اثر خواهد داشت که این موضوع بسیار بدیهی است.
هیچ دو اثر اقتباس شده ای یکسان نیستند. این جمله نیز بیان کننده این است که آثار اقتباس شده از یک متن هم نمیتوانند یکسان باشند. اگر اینگونه بود که هرکس با تماشای یک اجرا از هملت، از دیدن باقیِ اقتباسها از این شاهکارِ شکسپیر بینیاز میشد. اما وقتی یک اثر ابعاد گستردهای از مفاهیم را در خود جای داده باشد، هرگز از نظر اجرایی اشباع نمیشود و با هر اقتباس جدید، مخاطب به برداشت تازهای از آن خواهد رسید. بارها پیش آمده که یک اقتباسگر، پس از سالها تصمیم گرفته نمایشنامهای مثل هملت را که در جوانی ساخته بود، دوباره به صحنه تئاتر بیاورد. در این موقعیت هم دوباره شاهد تفاوتهای بسیاری بین اثر یک هنرمند فقط به دلیل فاصله زمانی خواهیم بود.
در مورد شبهای روشن داستایوفسکی، این تعدد فیلمهای سینمایی ساخته شده از آن، نشاندهنده غنای ادبی آن و البته داستان گیرای این رمان او است. با بررسی این آثار متوجه تفاوتهای بسیار زیاد آنها با متن اصلی و البته با هم میشویم. سازنده هر کدام از این فیلمها برداشت شخصی خود را بر اساس دانش، فرهنگ و جامعه هدف خودشان به ما عرضه کردهاست. این تفاوت فرهنگی و خواست سازنده تا جایی پیش میرود که در اقتباس هندی کاراکتر مرد فیلم “Saawariya” یک خواننده دوره گرد و بسیار شاد است که به همه خوبی میکند، اما شخصیت مرد فیلم “two lovers” یک انسان دچار بیماریهای روحی و بسیار غمگین و تنهاست که سابقه خودکشی هم دارد. وجود این انسانهای بسیار متفاوت به ما میگوید که سازنده این دو فیلم موقعیت داستانی قصه را برداشته و انسانهای متفاوتی را برای اجرای این موقعیت انتخاب کردهاند. مورد دیگر اینکه انتخاب راوی متفاوت در فیلم “Saawariya” و اینکه نسخه ایتالیایی راوی اول شخص ندارد، همگی از تفاوتهای جذاب این اقتباسها نسبت به اثر اصلی هستند.
اقتباس ایرانی
فرزاد مؤتمن در سال ۱۳۸۱ با اقتباس از رمان کلاسیک “شبهای روشن” داستایوفسکی، اثری ساخت که ضمن وفاداری به روح اصلی داستان، جلوهای کاملاً ایرانی و معاصر به آن بخشیده است. در این اقتباس، سعید عقیقی بهعنوان نویسنده فیلمنامه موفق شد ویژگیهای فلسفی و رمانتیک اثر اصلی را حفظ کند و همزمان فضایی متناسب با فرهنگ و جامعه ایران خلق کند. نتیجه این همکاری، یکی از ماندگارترین اقتباسهای سینمایی ایران شد که حتی پس از دو دهه تماشای آن تجربهای تازه و لذتبخش به نظر میرسد.
فیلم، داستان استاد دانشگاهی منزوی و درونگرا را روایت میکند که در پسزمینهای مدرن و شهری بهطور تصادفی با دختری جوان آشنا میشود. کاراکتر استاد، برخلاف جوانی و پویایی محیط پیرامونش، درگیر نوعی انزوای عاطفی و فکری است که تضاد میان او و دنیای اطرافش را برجستهتر میکند. مؤتمن با استفاده از لوکیشنهایی سرد و خالی از شور، این حس را بهخوبی منتقل کرده است. برخلاف نسخه ایتالیایی این داستان که در فضاهایی رؤیایی روایت میشود، این نسخه ایرانی محیطی بهشدت واقعی و ملموس دارد، که نشاندهنده انتخاب هوشمندانه کارگردان برای همراه کردن مخاطب با نگاه قهرمان داستان است.
یکی از نقاط قوت فیلمنامه، پرداخت تحولات درونی شخصیت استاد است. او که در ابتدا درگیر رخوت و سکون است، در طی روایت و با تجربه عشق کوتاهمدت خود، به شکلی باورپذیر به آرامشی جدید دست مییابد. نویسنده بهجای دخالت بیرونی در جهان درام، این تغییرات را با جزئیاتی ظریف و طبیعی در دل داستان جای داده است. استفاده از شعر فارسی بهعنوان وسیلهای برای بیان احساسات استاد، ابتکاری هنری و تاثیرگذار است که نهتنها او را به مخاطب نزدیکتر میکند، بلکه ساختار ادبی داستان را نیز تقویت میکند.
به بادم دادی اما، نجاتم دادی از من*
در فیلم شبهای روشن شخصیت استاد دانشگاه که به گفته فرزاد مؤتمن به داستان شیخ صنعان هم شباهتهایی دارد، مسیری را طی میکند که عشق، تحول و نابودی را دربرمیگیرد. این کاراکتر، نه تنها نمایندهای از یک انسان منزوی است، بلکه نماد انسانی است که برای تجربه عشق، از خودگذشتگیهای عمیقی انجام میدهد و در نهایت به درک جدیدی از زندگی و عشق میرسد.
استاد ادبیات، که راوی داستان نیز هست، فردی درگیر انزوا و بیگانگی است که با بناها و اشیاء شهر خود بهنوعی صحبت میکند تا خلأ ارتباطات انسانی را پر کند. او انسانی است که دانش و شناخت ادبی وسیعی دارد اما تجربه عشق و احساسات واقعی را هرگز لمس نکرده است. این تناقض او را به شخصیتی چندلایه تبدیل میکند. او، همانگونه که در فیلم به تصویر کشیده شده، میتواند یک شعر را تحلیل کند، اما درد و رنجی که منجر به خلق آن شده است را درک نمیکند. این نقطه ضعف بهعنوان محرک داستان عمل میکند.
در طول فیلم، استاد با دختری آشنا میشود که بهتدریج او را وارد دنیای ناشناخته عشق میکند. این تجربه چنان اثرگذار است که استاد برای نخستین بار دست به تغییرات عمدهای در زندگی خود میزند. او بهطور نمادین “منِ” قبلی خود را قربانی میکند. او که با استفاده از کتابها مثل آجر، دیواری به دور خود کشیده تا از جهان و آسیبهایش به دور باشد، کتابهای مورد علاقهاش را میفروشد و خانهاش را برای زندگی مشترک با فردی دیگر آماده میکند.اما این تغییرات، او را به پایان خوش نمیرسانند. بااینحال، شکست عشقیاش به شناخت عمیقتری از شعر و مفهوم عشق منجر میشود. این مسیر، او را از فردی که تنها با ادبیات دمخور است، به انسانی تبدیل میکند که معنای واقعی احساسات را میفهمد.
فیلم با هنرمندی تمام این تحول را نشان میدهد؛ از انزوای آغازین استاد تا لحظههای پر از امید و در نهایت، مواجهه با شکستی تلخ اما آموزنده. این روند، شخصیتی ملموس و تاثیرگذار از استاد میسازد که داستان او، بازتابی از جستوجوی انسانی برای شناخت عشق و حقیقت است.
ایرادات
با وجود اینکه فیلم فرزاد موتمن پس از سالها همچنان اثری جذاب و دیدنی است، ایرادات مهمی هم در آن وجود دارد. یکی از آنها ریتم کند قصه است که برای مخاطب عام سینما کمی آزار دهنده است. در حالی که میشد با کمی ریتم بهتر، مخاطب بیشتری را بدست بیاورد. در مورد لوکیشنهای محدود و سردی فضای فیلم هم انتقاداتی وارد شده که البته این خواست عمدی سازندهها بوده و هماهنگی مناسبی با محدودیت ارتباطات شخصیت اصلی دارد.
اما مهمترین ایراد فیلم یک نکته خاص است که خیلی به آن توجه نشده است. ما پوستری از فیلم شبهای روشن ساخته لوچینو ویسکونتی روی دیوار خانه استاد میبینیم. طی گفتگویی با رویا هم میفهمیم که استاد رمان شبهای روشن را نخوانده است. آیا قابل باور است که یک استاد ادبیات شبهای روشن را نخوانده باشد، اما اقتباس سینمایی آن را دیده باشد؟ یا اینکه چطور انقدر به این فیلم علاقه داشته که پوستر آن را تهیه کرده، اما متوجه شباهت موقعیت خودش و شخصیت اصلی آن فیلم نشده است؟
در شخصیت رویا این موضوع رعایت شده و گاهی نشانههایی دیده میشود که او انگار با آگاهی از ماجرای رمان دارد استاد را به بیعملی متهم میکند. اما به طور کلی حضور فیزیکی رمان شبهایی روشن و پوستر اقتباس ایتالیایی آن، کمی متظاهرانه به نظر میرسد.
در پایان
شبهای روشن از بهترین آثار اقتباسی سینمای ایران است که متاسفانه بخاطر ایزوله بودن سینمای ایران آنچنان در جهان دیده نشده است. اثری که بین فیلمهای اقتباس شده از همین اثر هم حرفهای بسیاری برای گفتن دارد. امیدواریم سینماگران کشورمان صرفا به دنبال استفاده از فیلمنامههای جدید نباشند و با مطالعه آثار ادبی رنگی جدید به تولیدات سینمایی ایران بزنند، چراکه در هر اثری که سابقا تولید شده هزاران حرف نگفته باقی است.
خطی از یک ترانه ایرج جنتی عطایی
محمد افسری آذر 1403