شهدای جمهوری اسلامی، آینه کوچکی بودند برای نمایش مفهوم «جامع اضداد» که در اولیای خاص الهی متبلور است؛ سرسختی در عین لطافت و اشتداد در عین رحمانیت. مثلا حاج قاسم در بحبوحه آتشباران داعش در سوریه دغدغه تهیه علوفه برای آهوهایی را دارد که در برف سنگین نزدیک پادگان به دامنه کوه ها آمده اند. لطافت این جنگجویانِ سرسخت چنان قوت داشت که خود را در سینمای ایران جاری ساخت و از آن پس، ما سینمای جنگ نداریم، بلکه ژانردفاع مقدس داریم. ژانری که در تمام جهان، آن را می شناسند و به ایران منسوب می دانند؛ ژانری که مولفه های فرمی–محتوایی خاص خود را دارد.
در سال های اخیر با جریانی روبهرو هستیم که علاقهمند است با حذف نرم و هدفمند نگاه «معنوی» و «استکبارستیز» انقلاب اسلامی و خصوصاً نقش «حاکمیت جمهوری اسلامی»، صرفاً نوعی مقاومت مردمی، صلحطلب و انساندوستانه را رواج دهد؛ امری که با نوعی چرخش از سینمای دفاع مقدس به سینمای ضدجنگ، قابل پیگیری است. در این رویکرد، ساختارها و نیروهای انقلابی (مانند سپاه و فرماندهان جنگ)، یا در مقابل مردماند (مانند فرمانده قاسم در فیلم «اتاقک گلی») و یا غیرمتخصص، متحجر و کارخرابکن (مانند نیروهای حکومتی در «سینما متروپل» و «گلهای باوارده»)، یا معترض به ساختار و غریب در میان نیروهای انقلابی (مانند محمد بروجردی در فیلم «غریب»).
جشنواره چهل و سوم اما، دوباره ژانر دفاع مقدس را با همان مولفه های فرمی–محتوایی اش زنده کرده است. در این جنگ از فرمانده هان اصلی سپاه گرفته (اسفند و پیشمرگ) تا شخص امام خمینی رحمه الله علیه همه در کنار رزمندگان و مردم معمولی در حال جنگ اند. آن ها میزنشینان تهرانی نیستند و مردم را در مبارزه با دشمن تنها نگذاشته اند.
مولفه مهمی که در آثار جشنواره امسال به چشم می خورد بازنمایی وجه اعتقادی رزمندگان است. سینمایی که در آن صرفا جنگ و تلاش بر پیروزی بر دشمن بازنمایی شود، سینمای جنگ است، اما ژانر دفاع مقدس که برآمده از خون شهیدان است، سینمایی است که پیش از بازنمایی میدان جنگ، جنگ انسان با خویشتن را روایت می کند. جنگی که در آن ابتدا فرمانده بر خویشتن فائق می آید و سپس مرزهای پیروزی را درمی نوردد. جنگی که در آن ابراهیم جعفری (خدای جنگ) یاد می گیرد معنی «انشاءلله» چیست و پس از آن می تواند موشک را به عمق خاک دشمن پرتاب کند. جنگی که در آن علی هاشمی (اسفند) تا انتهای ناامید پیش می رود و فقط با توکل بر خدا و نه صرفا اعتماد به نفس به پیروزی معجزهآسا می رسد و در آخر، جنگی که در آن سعید قهاری (پیشمرگ) برای غلبه بر دشمن از خطوط قرمز نمی گذرد. او می داند حتی جنگ هم قانون خود را دارد و نمی تواند برای دست یابی به پیروزی آسان، از خون مردم بی گناه بگذرد.