شرایطی را تصور کنید که در یک جامعه مبحث مبارزه با فساد با همت رسانه‌ها و نهاد‌های مردمی به یک خواسته عمومی تبدیل شده، و مسؤولان تحت فشار افکار عمومی سرسختانه اجرای برنامه فسادستیزی را آغاز کرده‌اند. در چنین شرایطی سردمداران شبکه فساد تلاش خواهندکرد با دادن آدرس غلط ذهن مسؤولان و فعالان میدان فسادستیزی را منحرف کرده، و برای خود حاشیه امن ایجاد کنند.

درواقع مطرح شدن آدرس غلط، گاه با تحرک مفسدان صورت می‌گیرد و گاه نیز ناشی از جهالت سخنوران است که درک درستی از مقوله فساد ندارند و با اظهارنظر‌های جاهلانه خود ذهن متولیان امر را دچار انحراف می‌کنند.

به‌ویژه در جامعه ما که بسیاری از مسؤولان علاقه چندانی به مراجعه به اهل فن و استفاده از ذخیره دانایی و توان کارشناسی کشور ندارند، خطر آدرس غلط بسیار جدی شده، و می‌تواند تلاش‌های صادقانه مسؤولان و نهاد‌های مردمی فعال در میدان فسادستیزی را بی‌نتیجه یا کم‌دستآورد سازد، زیرا آنان را به‌اصطلاح دنبال نخودسیاه روانه می‌سازد.

۱ – سال‌هاست اقتصاد ما فشار تحریم‌های ظالمانه را تحمل می‌کند. به‌ویژه بعد از مطرح شدن پرونده هسته‌ای ایران در اوایل دهه ۸۰ امریکا به تشدید تحریم‌ها روی آورد که ابتدا صنایع نفت کشور را هدف گرفته‌بود. بعد‌ها به‌ویژه همزمان را ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد دامنه تحریم به فروش نفت و سپس تحریم بانکی گسترش یافت.

درواقع به بیان کوتاه می‌توان جریان تحریم و تشدید آن را ناشی از بدخواهی دشمنان خارجی از یک‌سو و بی‌تدبیری برخی مسؤولان از سوی دیگر دانست. زیرا آنان با اقدامات نسنجیده خود به موفقیت دولت امریکا در همراه ساختن سایر کشور‌ها و تنگ‌تر ساختن حلقه تحریم کمک می‌کردند.

ریچارد نفیو که به چهره پشت پرده طراحی برنامه تحریم علیه ایران معروف است، در کتاب خود «هنر تحریم‌ها» چگونگی طراحی مجموعه تحریم‌های هدفمند را برعلیه کشور‌های خاص تشریح می‌کند.

بااین‌حال جریانی همواره تلاش کرده تا با جعل واقعیت‌ها مسؤولیت تشدید تحریم را از دوش خود بردارد و در این راه حتی از طرح اتهام‌های دروغین و بسیار عجیب به رقبای سیاسی خود نیز ابا نداشته‌است. سخنوران این جریان بار‌ها به دروغ چهره‌های سرشناس جریان اصلاح‌طلب را متهم کردند که از امریکایی‌ها خواسته‌اند تحریم‌ها را تشدید کند! گویی امریکایی‌ها نمی‌دانند که تحریم می‌تواند اقتصاد ملی ما را دچار دشواری‌های جدّی بکند و باید کسانی به آن‌ها رهنمود بدهند.

در سریال مورداشاره، قهرمان داستان که سرحلقه شبکه فساد است و البته با جریان تندرو اختلاف سلیقه جدّی دارد، به نوچه‌هایش می‌گوید بروید از غربی‌ها بخواهید تحریم‌ها را تشدید کنند و به‌ویژه باید استفاده ایران از خدمات سوئیفت غیرممکن شود. آن‌ها این واقعیت مسلم را که اتفاقاً همفکران خودشان با ممانعت از پیوستن ایران به FATF، به شکل‌گیری تحریم بانکی کمک کرده‌اند، نادیده گرفته و آدرس غلطی را به مخاطبان خود می‌دهند.

۲ – در طول چند ده‌سال گذشته با جریان مداوم کاهش ارزش پول ملی و در مقابل آن افزایش نرخ ارز روبه‌رو بوده‌ایم. افزایش حجم نقدینگی که ناشی از سیاست‌های نادرست دولت‌ها بوده، یکی از مهم‌ترین عوامل کاهش ارزش پول ملی است.

علاوه‌براین‌ها افراط در استفاده از انواع معافیت‌های مالیاتی برای نهاد‌های ریز و درشت، شرایطی را برای دولت ایجاد کرده که ناگزیر از تحمیل کسری بودجه تورم‌زا به اقتصاد ملی است. علاوه‌براین تحریم‌های تحمیلی نیز بر شدت و سرعت جریان کاهش ارزش پول ملی افزوده‌است.

بااین‌حال سازندگان سریال ظاهراً طبق دستور مسؤولان ذیربط تلاش دارند برای افزایش نرخ ارز مقصر دیگری معرفی کنند و در این حوزه هم آدرس غلط به مخاطبانشان بدهند. همان‌گونه که محمدرضا رحیمی معاون رئیس‌جمهور در دولت دهم یک دلال خرده‌پا معروف به جمشید بسم‌الله را مقصر اصلی افزایش نرخ ارز معرفی کرد!

روایت سریال از جریان افزایش نرخ ارز این است که یکی از نوچه‌های قهرمان سریال که در بازار ارز فعالیت دارد طبق دستور او تلاش می‌کند قیمت ارز را به طور مصنوعی بالا ببرد، و ظاهراً این افزایش اصلاً ربطی به سیاست‌های تندروانه و بی‌اعتنایی به ضرورت تعامل مثبت با جهان ندارد.

۳ – در چند دهه گذشته شرایطی بر اقتصاد ملی حاکم بوده که برخی افراد متنفذ توانستند با راه‌انداختن کسب‌وکار‌های خانوادگی ثروت‌هایی افسانه‌ای کسب کنند. به‌عنوان نمونه تشدید تحریم‌های نفتی موجب شد جریان فروش نفت با دشواری روبه‌رو شود. در همان زمان برخی افراد قدرتمند با کمک لابی پرزور خود امتیاز فروش محموله‌های نفتی را برای گل‌پسر‌های خود ثبت کردند.

بدین‌ترتیب اینک شاهد نسلی از مولتی‌میلیاردر‌های تازه به دوران رسیده هستیم که معمولاً فرزند یا داماد فلان مقام متنفذ هستند و تجارت خود را چندسال پیش با کمترین امکانات مالی شروع کرده و اینک جزو بزرگترین ثروتمندان کشور هستند. برای سنجش صحت و سقم چنین ادعایی فقط کافی است آدرس محل زندگی برخی ار مقامات را در طول چهل سال گذشته بررسی کنید تا دریابید مثلاً فلان فرد که در اوایل دهه ۷۰ در فلان محله فقیرنشین تهران مستأجر بود، اینک مالک چندین واحد آپارتمان گرانقیمت در مرغوب‌ترین محلات شهر است.

ازاین‌رو اگر روزی سریالی تلویزیونی در مورد فساد ساخته‌شود و اصرار بر واقع‌نمایی و نه لاپوشانی واقعیت‌ها داشته‌باشد، باید به زندگی دلاورانی بپردازد که آقازاده‌هایشان را با جیب خالی وارد میدان فعالیت اقتصادی کردند تا اینک جیبشان فربه‌تر از خزانه کشور شود! یا آنان که توانستند گل‌پسرهایشان را با کمترین اندوخته دانش و تجربه در سمت‌های پربازده (؟!) از نوع عضویت در هیأت‌مدیره بنگاه‌های بزرگ اقتصادی بنشانند.

سازندگان سریال اژد‌های هفت نمی‌خواهند یا اجازه ندارند به این نوع از فساد بپردازند. در روایت آن‌ها سرحلقه شبکه فساد به قول خودش از بچگی در پول غلت می‌زده، و نوچه‌هایش افرادی در سطح دلال جمع‌آوری‌کننده ضایعات و نون‌خشکی بوده‌اند که در سایه زدوبند‌ها به ثروت و مکنت رسیده‌اند و هیچکدامشان از وابستگان قدرتمندان نیستند!

اما جنبه فانتزی سریال این است که رئیس شبکه فساد باشگاهی با مأموریت جذب فرزندان مقامات و آلوده کردن آن‌ها راه انداخته و با هدف تسلیم کردن برخی مقامات یا استفاده از نفوذ فرزندان در والدین، آنان را صید می‌کند. درواقع در فضایی که سازندگان سریال ترسیم می‌کنند، هیچ‌یک از مقامات متنفذ فرزند خود را در موقعیت‌های پرسود نمی‌چپاند و برای آن‌ها فرصت میلیاردر شدن با جیب خالی ایجاد نمی‌کند. بلکه این شبکه فساد است که این اطفال معصوم را از راه به‌در می‌کند!

به‌طوری‌که ملاحظه می‌شود، چنین روایتی از مناسبات حاکم در جامعه را می‌توان مصداق دیگری از تلاش برای دادن آدرس غلط دانست.

۴ – امروزه رسانه‌ها و نهاد‌های مردمی فسادستیز بخش اعظم بار مبارزه با فساد را در بسیاری از کشور‌ها بر دوش می‌کشند، و درواقع بدون همراهی آنان برنامه‌های دولت‌ها برای مبارزه با فساد پیشرفت رضایت‌بخشی ندارد. ازاین‌رو اهل فن همواره دولتمردان را به حمایت از این نهاد‌ها توصیه می‌کنند. فعالان میدان فسادستیزی گاه حتی با به خطر انداختن جان خود مشعل مبارزه با فساد را روشن نگاه می‌دارند.

سازمان‌های جهانی حامی جریان‌های فسادستیزی همواره از روزنامه‌نگارانی، چون خدیجه اسماعیلوا از جمهوری آذربایجان که خطر حبس طولانی را به جان خرید، و دافنه کاروآنا گالیتزیا از جمهوری مالت که جان خود را بر سر مبارزه بی‌امان با فساد مقامات کشورش گذاشت، تجلیل می‌کنند.

تصویب قانون حمایت از گزارشگران فساد که چندی پیش در مجلس شورای اسلامی محقق شد، خود بهترین شاهد این مدعا است که اساساً گزارشگری فساد امری پرمخاطره است، و معمولاً شبکه‌های فساد اجازه نمی‌دهند دشمنان قسم‌خورده‌شان به اصطلاح سر راحت بر بالین بگذارند. هرچند قانون مذکور ایرادات جدّی دارد، اما نقطه شروع خوبی برای طرح مبحث ضرورت حمایت از فسادستیزان است.

در فضای فانتزی که سازندگان سریال مورداشاره ترسیم و تصویر کرده‌اند، رسانه یا نهاد مردمی فسادستیز حضور ندارد. سران شبکه فساد اصلاً نگران فعالیت نهاد‌های مردمی و رسانه‌های مستقل نیستند، بلکه دغدغه آنان فقط و فقط جدّیت برخی مسؤولان و اهل معامله نبودن آنان است.

انتخاب چنین سبکی برای روایت پرونده فساد اتفاقی نیست. درواقع جریان سیاسی موردعلاقه سازندگان سریال دل خوشی از رسانه‌ها و نهاد‌های مردمی ندارد، و معمولاً بیشترین محدودیت برای رسانه‌های مستقل و فعالان میدان فسادستیزی از سوی مقامات وابسته به همین جریان مطرح و تحمیل شده‌است.

آنان معمولاً به دنبال افشای اطلاعات و اسنادی از مناسبات مفسدانه فلان مقام، در قدم اول دنبال مقصری می‌گردند که اسناد محرمانه را منتشر کرده، و به‌جای این‌که از عاملان این اتفاق تقدیر کنند و دستشان را به گرمی بفشارند، آنان را توبیخ می‌کنند.

این رفتار سازندگان سریال را نیز می‌توان رفتاری از نوع تلاش برای دادن آدرس غلط و منحرف ساختن جریان فسادستیزی تلقی کرد.

 

جمع‌بندی

به‌طوری‌که ملاحظه می‌شود، تلاش سازندگان سریال بیشتر از آن که در مسیر مقابله با فساد و ایجاد عزم ملی برای این مبارزه از طریق جلب همراهی مردم صرف شود، مصروف دفاع از تصورات و توهمات یک جریان سیاسی فاقد پشتوانه مردمی شده‌است. آنان سعی کرده‌اند با ارائه تصویری غیرواقعی از مسائل حوزه فساد در کشور، مردم و متولیان امر را با دادن آدرس غلط گرفتار اشتباه کنند.

اما در پایان بی‌مناسبت نیست به نکته مهمی که ناگفته مانده اشاره شود. سازندگان سریال مدعی هستند خط داستان را از پرونده‌های متعدد فساد برداشت کرده‌اند، و اگر شباهتی بین قهرمانان داستان با اشخاص واقعی وجود داشته‌باشد، تصادفی است. اما بااین‌وجود آنان با برنامه‌ای روشن وارد میدان شده‌اند، و هدفی مشخص دارند: سرحلقه شبکه فساد جوانی است که پدرش در سنین بالای ۷۰ سال قصد رسیدن به سمت ریاست‌جمهوری را دارد! او از مهم‌ترین شخصیت‌های کشور است.

او در انتخابات مجلس خبرگان لیست داده‌است! همان لیستی که جریان تندرو آن را لیست انگلیسی نام نهاد. این جوان که در سفر خارج از کشور بود، خواسته پدر را اجابت کرد و به کشور برگشت تا دستگیرش کنند! به‌راستی این همه شباهت اتفاقی و تصادفی است؟!

 

به قلم ناصر ذاکری به نقل از فرارو