نگاهی داریم به فیلم سینمایی آسمان غرب به بهانه اکران آنلاین آن در شبکه نمایش خانگی. فیلمی که در جشنواره فیلم فجر سال ۱۴۰۲ به نمایش درآمد.

داستان فیلم در خصوص شهید علی‌اکبر شیرودی، سروان هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی است که پس از رشادت‌ها و شهامت‌های مثال زدنی‌اش، در عملیات “بازی دراز” به شهادت رسید.

 فیلمنامه‌ای که نیست

در خصوص فیلمنامه متاسفانه بایستی گفت، فیلم حاضر چیزی تحت عنوان فیلمنامه ندارد. عدم شخصیت پردازی مناسب در فیلم و شکل نگرفتن ابعاد کاراکتر اصلی و شخصیت های پیرامونش، باعث شده تا قهرمان فیلم نتواند ارتباط اثرگذاری با مخاطب داشته باشد.

از عمده دلایل ضعف شخصیت پردازی این است که نویسنده اثر سعی دارد تا به جای خلق موقعیت‌های دراماتیک که برجستگی‌های قهرمان را به تصویر بکشد، صرفا با بیان دیالوگ این خلاء را جبران کند.

 به عنوان نمونه دیالوگ‌های کاراکتر اصلی و همسرش در آشپزخانه، صرفاً بیان کننده نحوه رفتار شهید با فرزندان و همسرش می‌باشد و ما چیزی به عنوان “به تصویر کشیدن” این حالات رفتاری نمی‌بینیم.

زن به همسرش می‌گوید: “چرا بچه‌ها را درست بغل نمی‌کنی؟” و او در پاسخ می‌گوید: “تا بتوانم راحت‌تر پرواز کنم” و در سکانس بعدی می‌رود و برخلاف دیالوگ لحظه‌ای قبل، علاوه بر بغل کردن بچه‌ها با آنان بازی نیز می‌کند!

از دیگر ضعف‌های فیلمنامه بیان ناقص و شعاری شرایط روستائیان جنگ زده است که در سکانس مادر و دختر روستایی -دختری که مورد تعرض قرار گرفت- خود را بیش از پیش نمایان میکند؛ در این سکانس، بازی فیلمفارسی طور و به شدت اوراَکتِ میلاد کی‌مرام بر شعاری بودن و مصنوعی بودن صحنه می‌افزود.

مورد بعدی از نقاط ضعف فیلمنامه که در بسیاری از لحظات، فیلم را به یک بیانیه سیاسی تبدیل کرده بود، اظهار نظرهای سیاسی قهرمان فیلم بود.

مسئله عقب‌نشینی از غرب به دستور رئیس جمهور وقت، مسئله‌ای بود که باعث گره فیلم شده بود، اما با انفعال شدید کاراکتر و صرفا دیالوگ گویی، آن هم مابین یک سروان و یک سرهنگ که ظاهراً هیچ اختیاری هم در این تصمیم ندارند، مخاطب احساس می‌کند که فیلم و کارگردان در حال حقنه کردن موضوعی -ولو درست- به او می‌باشند. دیالوگ هایی که حتی تغییری در ظاهر آنان نیز نمی‌بینیم و در این خصوص مدام بین این دو رد و بدل میشوند.

 بیانیه خوان شدن کاراکترها

به صورت کلی قرار دادن دیالوگ‌هایی که فاقد ما به ازای خلق موقعیت برای انتقال احساس در فیلم باشد، خارج از اثر و صرفا سفارش سازندگان است. مانند دیالوگ حمید در تمجید از مردم که میگفت: “خدایی دم مردم گرم در همه صحنه‌ها اعم از سیل و زلزله و حوادث مختلف پشت یکدیگر هستند”، یا قرائت بیانیه‌های سیاسی-اعتقادی که از لحاظ شخصیت پردازی فاقد ما به ازای کاراکترسازی آن بازیگر در فیلم است و اضافه کنید دیالوگ‌هایی که قهرمان فیلم در ارتباط با خانواده‌اش بیان می‌کرد ودر مورد آن در ابتدای متن صحبت کردیم.

برای اینکه مخاطب این نگاشته بهتر متوجه این تمایز گردد، او را به فیلم موقعیت مهدی که از لحاظ موضوعی نیز با فیلم حاضر قرابت دارد، ارجاع می‌دهم. در موقعیت مهدی ابتدائاً فضای شخصی قهرمان و افراد پیرامونش دراماتیزه شده و سپس وارد جنگ می‌شویم. با این فرایند فیلمنامه‌ای، مخاطب با شخصیت قهرمان گره خورده و در صحنه‌های جنگی نیز از جراحت و شهادت او متاثر شده و همین مسئله باعث تمایز فراوان در برانگیختگی احساسات تماشاگر می‌گردد.

سازندگان محترم باید بدانند که نمی‌توان بدون پرداخت درست شخصیتِ حمید -همرزم شهید شیرودی- منتظر این باشیم تا وقتی او را شهید کردند، مخاطب با او احساس سمپاتیک پیدا کند؛ چون کاراکتر حمید نهایتا یکبار به کودکان مشغول بازی -آن هم با تصویر برداری فاجعه آمیز و غیر تاثیرگذار- گفته: “من یک دختر دارم که تازه به دنیا آمده”!

فاجعه کارگردانی

از لحاظ کارگردانی نیز اجازه بدهید اصلاً ورود نکنیم. اشتباهات فاجعه آمیز در موضوع کارگردانی و عدم رعایت مسائل اولیه این حوزه، این فیلم را در حد یک تیزر تبلیغاتی برای ادوات جنگی پایین آورده است!

رعایت نکردن خطوط فرضی که اولیات مسئله دکوپاژ و کارگردانی است، بارها در این فیلم رخ داده است. در صحنه آشپزخانه زمانی که همسرشیرودی سمت چپ و شیرودی سمت راست قاب ماست، توقع این است تا این راکورد تا ادامه سکانس حفظ شود؛اما متاسفانه بعد از مدتی و ناخودآگاه ما قهرمان را سمت چپ و همسرش را در سمت راست کادر می‌بینیم!

در صحنه‌های جنگی نیز این مورد تکرار شد. زمانی که دشمنان از چپ به راست قاب می‌زدند؛ این توقع می‌رفت که نیروهای خودی از راست به چپ بزنند، اما متاسفانه نیروهای خودی نیز از چپ به راست می‌زدند آن هم با کات های بسیار تند و فاجعه! و مخاطب مبهوت و گیج که بالاخره کدام طرف رزمندگان ما هستند.

 فیلم یا تیزر تبلیغاتی؟

از جمله مشکلاتی که کارگردانی کار داشت، وجود نما‌هایی تلفیق شده با عدم هویت سینمایی بود و گویی تدوین این فیلم را به سازندگان تیزر و کلیپ‌های تبلیغاتی سپرده بودند!

کات‌های بسیار سریع و بدون هیچگونه منطقی در لحظات جنگی که با صدای تیراندازی نیز تغییر می‌کرد، بارها رخ داد. با این نماها مخاطب نمی‌تواند درک صحیحی از شخصیت‌ها و عملکرد آنان در جنگ داشته باشد تا بتواند با آن‌ها ارتباط معنایی برقرار کرده و در زمان شهادت ایشان انتظار تاثیر بپذیرند؛ و این گونه است که عدم شناخت صحیح از فرم، پیام موضوع ما را معکوس کرده و در نهایت آن را تبدیل به شعار در نگاه مخاطب می‌کند.

کمی مثبت

جدای از این مسائل اما اگر بخواهیم به نقاط مثبت فیلم هم اشاره کنیم، بایستی عنوان کنیم که بازی کوتاه اما درست امیرحسین آرمان بسیار قابل قبول بود که به دلیل عدم وجود فیلمنامه صحیح، این بازی خوب نتوانست در خدمت کلیت فیلم قرار گیرد. از دیگر موارد، بسیج این حجم از امکانات برای صحنه‌های جنگی فیلم است که ای کاش میتوانست بهتر در خدمت فیلم و اهدافش قرار بگیرد.

 کلام آخر

امیدواریم سازندگان فیلم‌های این چنینی که بودجه‌های بسیار بالایی را تامین می‌کنند، روی فیلمنامه و کارگردانی آن نیز سرمایه‌گذاری مناسب‌تری داشته باشند.

هدف از ساخت فیلم‌های مربوط به دفاع مقدس به تصویر کشیدن رشادت‌های قهرمانان این مرز و بوم است که اگر با پرداخت غلط و عدم ارتباط دراماتیک با مخاطب همراه شود، تصویری کاریکاتوری و شعار زده به مخاطب مخابره می‌کند.