انیمیشن سریالی آرکین از آثار بسیار پر طرفدار و مشهوری است که کمپانی نت فلیکس تولید کرده است. این انیمیشن با اقتباس از بازیهای لیگ آف لجندز (League Of Legends) جهانی را بر اساس شخصیتها و اتمسفر فکری این بازی ارائه میدهد. آرکِین (Arcane) به معنای امری رازآلود است.
فصل اول آرکین در نه قسمت منتشر شد و امتیازهای فوقالعادهای را از مخاطبین و منتقدان کسب کرد.
هر چند آرکین جای بحث و گفت و گوی زیادی دارد، در ادامه با تحلیل چند سکانس مهم اثر با محوریت جنگ و ضد جنگ، به عمق محتوای اثر و نگاهش نسبت به جنگ و مبارزه وارد خواهیم شد.
۱. شروعباضدجنگ
اولین سکانس آرکین، با نماهایی از پل مشهور شهر پیلتوور شروع میشود. جنگی بین قسمت پایین و بالای شهر اتفاق افتاده و اجساد زیادی بر روی زمین افتاده است. دود فضا را پر کرده و نوری قرمز حاصل از آتشافروزیهای جنگ، تیرگی را با سرخی پیوند زده، فضایی تاریک و خطرناک میسازد.
سپس میبینیم که سربازی از گارد شهری به کشتن افراد با خونسردی تمام مشغول است و همزمان صدای آوازی کودکانه از جینکس (که هنوز کودک است و پَودِر نام دارد) برای مخاطب حسی متضاد میسازد.
نمای اولی که جینکس را میبینیم، نمایی تو شات از جینکس و خواهرش است که دست در دست وای (خواهر جینکس و مخفف وایُلت) دارد، با دست دیگرش چشمانش را بسته و در حال خواندن شعر است تا فجایع جنگ را نفهمد. سپس چشمانش را باز میکند و اول به خواهرش مینگرد تا بفهمد چه خبر است. اینجا به جینکس کات میخورد و از پیاُوی جینکس به وای که خواهر بزرگتر است، به او مینگریم. نمای بعدی، تو شات از جینکس و وای است که با دیدن خرابی و کشتههای جنگی، شروع میکنند به گریستن و البته فجایعی که میبینند را فیلمساز در نمای بعد به ما هم نشان میدهد.
از خرابیها کات میزند به دستان جینکس و وای که دست همدیگر را میفشارند. در نمای بعدی، مردی تنومند (وَندِر) را میبینیم که در حال کشتن یک سرباز است. بعد جسد پدر و مادر این دو خواهر پیدا میشود.
جینکس همچنان دست وای را گرفته و وقتی جسد خانوادهاش را میبیند، به وای آویزان میشود. این نماها از وای و جینکس نشانگر وابستگی شدید جینکس به وای است و به جای پدر و مادر، وای تبدیل به تکیهگاه او شده است.
وندر هم با دیدن فجایع جنگ، ابزارهای جنگیاش را درمیآورد و جینکس و وای را بغل کرده، به شهرِ زیرزمینی میبرد. اما وای سربازهایی که خانوادهاش را کشتهاند میبیند و فیلمساز با حرکت پایین به بالای دوربین از پیاُوی وای، سربازان زا به شهرِ پیلتووِر وصل میکند و درواقع خاستگاه این جنگها را از نظر وای، شهر پیلتوور معرفی مینماید.
در این سکانس تماما همان موسیقی جینکس، اما بدون کلام پخش میشود که به تراژدی سکانس و حس افسردگی مخاطب از جنگ، میافزاید. خصوصا که زاویهٔ روایت اثر از دید دو دختربچه است که بر مظلومیت این دو نفر و رذالت سربازهای دشمن، میافزاید.
بنابراین شروع آرکین با سکانسی تأثیرگذار و پیامی ضد جنگ آغاز میشود.
۲. بیعدالتی، مقدمهٔ جنگ
در سکانس بعدی، جینکس و وای چند سالی بزرگتر شدهاند و با دزدی از ثروتمندان شهر، روزگارشان را میگذرانند. جینکس همچنان وابسته به وای است و نمیتواند مستقلا فعالیت کرده، از زیر سایهٔ وای بیرون بیاید. این دزدی باعث خرابی بزرگی در شهر میشود و پلیسها به شهر زیرزمینی آمده، به دنبال مسبّبان این حادثه هستند. تضادّ طبقاتی بین دو شهر کاملا مشخص است. در شهر مرفهنشین پیلتوور، روشنایی روز همه چیز را نورانی کرده و در فضایی آرام، مردم در ساختمانهای زیبا مشغول به زندگی هستند. اما وقتی وای، جینکس و رفقایشان به شهر زیرزمینی بازمیگردند، ابتدا با چند نفر از اراذل درگیر میشوند. یعنی مقدمهٔ ورود به شهر زیرزمینی با خطر و مبارزه همراه است. خود شهر هم در تاریکی، فحشاء و انسانهای تبهکار غوطهور است. این تضاد طبقاتی بین پیلتوور و شهر زیرزمینی، با استفاده از طراحی مکانی، نور و خصوصا نشان دادن تبهکاریهای مختلف در هنگام ورود به شهر، کاملا برای مخاطب ملموس میشود. در ادامه همان سربازهایی که در سکانس اول و جنگ بین شهر زیرین و پیلتوور شاهد بودیم، به دنبال وای و دوستانش میآیند تا آنها را بازداشت کنند. وای معتقد است باید با دشمن جنگید اما وَندر که به نوعی قیّم وای و جینکس شده است، میخواهد ماجرا را با تحویل دادن خودش به پلیس، بهجای بچهها، حل کند.
۳. وندر و پمپاژ ضدجنگ
در قسمت دوم، وای با وندر بر روی پلی که در سکانس اول قسمت اول جنگ را در آن شاهد بودیم، صحبتهای مهمی دارد. در چند نما، فیلمساز معماری خاص آن مکان را نشان میدهد تا یادآور سکانس جنگ قسمت قبلی باشد. در مکانی که نوعی یادبود برای کشتهشدههای جنگ است، وای وندر را به سازش با دشمن متهم میکند؛ اما وندر معتقد است جنگ بیهوده بوده و پدر و مادر وای هم اگر جنگ نمیشد، کشته نمیشدند. وندر معتقد است «هیچکس در جنگ پیروز نمیشه» و پیشنهاد میکند که با صلح و گفت و گو این مشکل را حل کنند. این سکانس با نمایی از نقاشیها و اشیاء بازمانده از کشتهشدههای جنگ پیشین تمام میشود تا باز هم فجایع جنگ را به مخاطب یادآوری کند.
۴. سیلکو و جنگطلبی خودخواهانه
سیلکو رقیب وندر است. وندر به عنوان حاکم شهر زیرزمینی، خواهان جنگ نیست؛ اما رقیب سرسختش، سیلکو، با قدرتی حاصل از جهش ژنتیکی و مصرف نوعی مواد مخدر به نام شیمِر (به معنی درخشان، چون مادهای درخشان است) با سربازان درگیر شده، رییس گارد شهری پیلتوور، چند سرباز و رفیق قدیمی وندر را میکشد. سیلکو خواهان کنار زدن وندر است تا خودش حاکم شهر زیرزمینی شود. او وندر را گروگان میگیرد تا تمام حامیانش از جمله وای و جینکس را در تله انداخته، همه را نابود کند.
۵. تولّد جینکس
وای با رفقا به سمت ساختمان سیلکو میروند، اما جینکس را چون کودک و ناکارآمد است، با خود نمیبرند. جینکس اما با استفاده از چند شیئ جادویی که در قسمت اول دزدیده بودند، بمبی مخرّب میسازد و تمام ساختمان را با دوستانش، وندر، وای و سیلکو نابود میکند. در این سکانس با جزئیات شاهد نابودگری این بمبها هستیم. هر دفعه که بمب فعال میشود، فیلمساز به خرابیها و کسانی که قربانی انفجار این بمب میشوند کات میزند تا نتایج انفجار را دقیق به مخاطب نشان دهد. در این بین با تدوین موازی، جینکس که خودش بهدلیل موج حاصل از انفجار در حال افتادن به درون آب است، در یک صحنه آهستهٔ جالب توجه، با هر انفجار لبخندی بر روی لبانش نقش میبندد. زیرا جینکس از همان ابتدا به شدت وابسته به وای بود و حالا که میبیند توانسته مستقلا به کنشی تأثیرگذار دست بزند، از خود احساس رضایت میکند.
اما این انفجارها باعث کشته شدن دوستان خودش هم میشود و وای وقتی میفهمد جینکس عامل انفجار بوده، به او میگوید:
«مگه بهت نگفتم خونه بمون؟ تو جینکس هستی.» اسم حقیقی جینکس، پَودِر بود اما بهدلیل اینکه هر جا وارد میشد با خودش بدشانسی میآورد، به او جینکس میگفتند که به معنای بدشگون است. البته این نسبت به پودر صحیح نیست، زیرا او از بچههای دیگر کوچکتر بوده و طبیعتا نمیتوانست پابهپای آنها حرکت و کنشگری کند. اما زندگی در فضای تبهکاری اقتضائات خودش را دارد و پَودِر هم چون در انجام این فعالیتهای تبهکاری ناتوان و وابسته به وای بود، جینکس نامیده شد.
وای از روی عصبانیت جینکس را در خیابان رها میکند. سیلکو که وندر را کشته، خواهان نابود کردن تمامی حامیان وی از جمله وای و جینکس است؛ اما وقتی سرخوردگی جینکس را میبیند او را به عنوان دخترخواندهٔ خودش میپذیرد. وای هم توسط پلیس دستگیر میشود و نمیتواند کاری کند.
در این سکانس ضعفی در فیلمنامه دیده میشود؛ پلیس ناگهان از کجا پیدا شد؟ چرا وای را بیهوش کرد؟ چرا میخواست او را دستگیر کند تا کشته نشود؟ حضور خلقالساعهٔ یک شخصیت در سکانسی مهم و تأثیرگذار، بدون توجیه دراماتیک، ضعف داستانپردازی در این بخش را نشان میدهد.
۶. جینکس، امتداد نگاه سیلکو
سیلکو حاکم شهر زیرزمینی میشود و در دیالوگهای مختلفی، توسعهطلبی خودش را بیان میدارد. جینکس هم به عنوان دخترخواندهٔ سیلکو، بزرگ شده و جزو اصلیترین تبهکارهای شهر به حساب میآید. جینکس به راحتی آدم میکشد و برای رضایت سیلکو که بعد از وای، تبدیل به تکیهگاه جینکس شده، دست به هر کاری میزند. درواقع شخصیت وابستهٔ جینکس که در کودکی بهخاطر توقعهای بیجای بزرگترها دائم تحقیر میشد، در نوجوانی هم برای کسب رضایت سیلکو حاضر است هر کاری بکند و محبت را با تبهکاری، گدایی کند.
۷. جینکس و آتشافروزی بیمنطق
جینکس مبتلا به انواع و اقسام بیماریهای روانی شده، با عروسکِ دوستان مردهاش صحبت میکند و بهدلیل ابتلا به اختلال شخصیت مرزی، بین دوگانهٔ جینکس/پَودر گیر کرده است. در سکانس پایانی قسمت نهم از فصل اول، جینکس میز شامی را با حضور وای و سیلکو ترتیب میدهد. وای دشمن سیلکو است و هر دو میخواهند دیگری را نابود کنند؛ اما جینکس درواقع دو گرایش باطنی خودش را به صندلی میبندد تا یکی را انتخاب کند. هویت پودر را انتخاب کند، سیلکو را بکشد و با وای زندگی کند، یا جینکس باشد، آدم بکشد و از خواهرش دل ببُرد؟ دیالوگهای احساسی مختلفی گفته میشود و با توجه به شخصیتپردازی جذاب سیلکو و همچنین وای که از کودکی با او بودیم، مخاطب هم مثل جینکس بین دو راهیِ سیلکو/وای گیر میکند. مبارزات جینکس هم در اثر با موسیقی مناسب، تدوین جالب و اِعمال خشونتِ جینکس با تیربار مرگبارش، بسیار جذاب درآمده بود و به همین علت شخصیت تبهکار جینکس هم برای مخاطب جذاب است.
در پایان این سکانس طولانی، سیلکو به سمت وای سلاح میکشد و جینکس هم مجبور است برای حفظ جان خواهرش سیلکو را بکشد. در حالیکه جینکس شخصیتی نامتعادل دارد و بین قطب مثبت (با جلوهٔ بیرونی وای) و قطب منفی (با جلوهٔ بیرونی سیلکو) مردّد بود، به اجبار سیلکو را نابود میکند. اما این واقعه برایش قابل تحمل نیست و با موشکانداز به مرکز شورای شهر پیلتوور حمله میکند که در فصل دوم میبینیم بخش زیادی از شورا در همین حمله کشته میشوند.
این سکانس قابل توجه است؛ وقتی سیلکو کشته میشود، اثر با پخش موسیقی غمگین برایش عزاداری میکند. سپس نمایی نزدیک از یک صندلی که روی آن جینکس نوشته شده نشان داده میشود و بعد هم جینکس بر روی آن تکیه میزند. پس با زبان تصویر متوجه میشویم که جینکس، بدشگون بودن را انتخاب میکند.
قبل از حملهٔ جینکس به شورای شهر پیلتوور، در تدوین موازی، میبینیم که شورا تک به تک به صلح با شهر زیرزمینی رأی میدهند و فیلمساز با نمای نزدیک از دستهای بالا رفته، صلحطلبی شورا را به رخ مخاطب میکشد. اما همزمان جینکس موشک را پرتاب کرده، مخاطب با دیدن نماهایی از حرکت موشک به سمت شورا و دستهایی که برای صلح بالا میرود، از طرفی به صلحطلبی شورا (قشر سرمایهدار حاکم بر پیلتوور) پی میبرد و همچنین به جینکس (بهدلیل نزدیک شدن به این شخصیت در قسمتهای گذشته) حق میدهد که در سوگواری کشته شدن سیلکو دست به اقدامی اینچنین بزند. درواقع جنگ ناگزیر است و تضاد طبقاتی پیشین که در قسمت دوم قرار بود باعث جنگ شود، تبدیل به تصمیمی نابخردانه از طرف جینکس میشود. درواقع جنگی که باید در قسمتهای قبلی با آرمانهای عدالتطلبانه شاهد میبودیم، با حرکتی افراطی از طرف جینکس و صلحطلبی شورا، تبدیل به جنگی نامشروع میشود که آغازکنندهٔ آن جینکس است و نه سرمایهداری حاکم بر پیلتوور.
کلام آخر:
انیمیشن آرکین با نگاهی ضد جنگ شروع میشود، اختلاف طبقاتی را نشان میدهد، اما نمیگذارد جنگی مبتنی بر عدالتخواهی در اثر شکل بگیرد. تا جایی که وای را تبدیل به سربازی برای پیلتوور میکند و آغاز شدن جنگ را به مشکلات روانی جینکس، تقلیل میدهد.
نتفلیکس خود یک کمپانی ابرسرمایهدار و چندملیتی است که طبیعتا در این اثر پر طرفدار هم سعی میکند توجیهگر آغاز جنگ از طرف سرمایهداری شود.
در سکانس مبارزهٔ جِیس در معدن شیمر (استخراجکنندگان مواد مخدر) کودکی به صورت اتفاقی کشته میشود. فیلمساز برای نشان دادن جسد او، ابتدا هیولاهایی که جیس آنها را نابود کرده نشان میدهد تا مخاطب این توجیه را بپذیرد که «در جنگ تلفات غیرنظامی طبیعی است». متاسفانه وای که خودش از زیرزمین است، دیالوگهایی که سرمایهداری مد نظرش بوده را تکرار کرده و از بچه کشی در جنگ دفاع میکند! اثری که میتوانست تبدیل به نمونهای جذاب برای مبارزه با سرمایهداری شود، متاسفانه جنگ را در قسمتهای پایانی فصل اول به انگیزههای شخصی تقلیل داده و اینگونه کشته شدن کودک توسط تکنولوژیهای نظامی جدید را توجیه میکند.
در حالیکه میتوانست با ترسیمی که از تضاد طبقاتی داشت، قربانی را مردم بیچارهٔ زیرزمین و نه شورای شهر پیلتوور، نشان دهد.