از فمینیسم به سادیسم

از فمینیسم به سادیسم

تحلیلی بر فیلم «زن و بچه» ساخته سعید روستایی

سیدنیما موسوی

ورود به جهان تازه روستایی

سعید روستایی در چهارمین اثر مهم سینمایی خود وارد یک تجربه جدید شده است. یک دهه پس از ساخت «ابد و یک روز» به‌عنوان اثری جدید که ادامه‌دهنده مؤلفه سینمای کیمیایی و فرهادی و تلفیق آن با تجربه شخصی فیلمساز بود، حال سعید روستایی در اثر جدید خود بالکل با جهان جدیدی نسبت به سه فیلم قبلی خود مواجه است. فیلم «زن و بچه» تجربه جدیدی در کارنامه فیلمسازی سعید روستایی است که ساخت آن را به‌معنی عبور روستایی از جهان کیمیایی و فرهادی و ورود به جهان بیضایی می‌فهمم.

خانواده‌ای تازه، قهرمانی متفاوت

داستان از یک مرکز زیباسازی و زنانی که همچون مهمانی بالماسکه منتظر تزریق فیلر زیرپوستی هستند آغاز می‌شود و در ادامه با دیدن فضای خانواده با دختربچه‌ای مواجه می‌شویم که در حال مطالعه زبان انگلیسی است و مادری پیر که قصد دارد تا در سنین بالا مدارج تحصیلی خود را ارتقا دهد. این فتح باب در روایت این خانواده به‌نظر می‌رسد که ادامه «خانواده سمیه» در ابد و یک روز باشد؛ با این تفاوت که این‌بار قهرمان داستان نه یک دختر سنگ‌صبور با چشمان گریان بلکه دختری فعال در جامعه است که برای زیبایی شخصی خود تلاش می‌کند و از مردان انتقام می‌گیرد و … . «شیشه» اگر در ابد و یک روز حصاری بود تا دختران خانواده حائل با محیط رسمی باشند تا پسر خانواده با فراغ بال برادر خود را راهی مرکز ترک اعتیاد کند؛ این‌بار با حذف مردان در خانواده، شیشه تبدیل به تخته‌سیاهی شده بود که فرمول‌های درسی روی آن نوشته می‌شد.

مهناز؛ از سنگ‌صبور تا زن سادیستی

کاراکتر مهناز با بازی پریناز ایزدیار که به‌نظر می‌رسد ادامه کاراکتر سمیه در ابد و یک روز باشد، نه یک دختر محجوب و سربه‌زیر که نقش سنگ‌صبور خانواده را بر عهده دارد و با خیاطی روزگار می‌گذراند؛ بلکه زنی سادیستی است که تمام جامعه را متهم مرگ فرزند خود می‌داند. از شوهر مرحوم و پدرشوهر خود تا مسئولان مدرسه، خواستگار خود و یا حتی همکار خود در مرکز درمان را در وضعیت فرزند خود مقصر می‌داند و حال به‌شکل سادیستی به‌دنبال انتقام از جامعه مردسالار است. کاراکتر مهناز با بازی پریناز ایزدیار چیزی شبیه به گلرخ کمالی در «سگ‌کشی» است که قرار است به یکایک عناصر جامعه مردسالار حمله کند ولی با بازی ضعیف پریناز ایزدیار، به‌لحاظ شناختی شاهد کنش‌های عاطفی در کاراکتر اصلی داستان نیستیم. بازی پریناز ایزدیار با توجه به داستان رخ‌داده برای او می‌بایستی واجد بیان عواطفی همچون سوگ و ماتم، خشم و کین، التماس و حتی حسادت فطری نسبت به خواهر خود می‌بود، ولی پریناز ایزدیار به‌لحاظ شناختی نتوانسته این کش‌و‌قوس‌های عاطفی را به بیننده منتقل کند. اگر کاراکتر مهناز را در کشاکش چهار عاطفه یعنی عشق (نسبت به حمید)، ماتم (نسبت به سوگ فرزند)، کینه (از همه مردان فیلم) و حسادت (نسبت به خواهر) بیابیم؛ بازی پریناز ایزدیار به‌لحاظ شناختی هیچ عمقی نسبت به این چهار حس عمیق از خود بروز نداده است. ضعف شناختی روایت شخصیت مهناز جایی است که نه عاشقانه دلچسبی از او با کاراکتر پیمان معادی می‌بینیم، نه سوگواری او برای فرزندش حس عمیقی را به بیننده منتقل می‌کند و نه کین‌خواهی او به‌دلیل بازی سطحی برای مخاطب توجیه‌پذیر است.

ضعف‌های روایی و منطق داستان

نظم داستانی و گشودن لایه‌های مختلف داستان منطق روایی ندارد و رفتار شخصیت‌ها نسبت به روند داستان فاقد توجیه است؛ به‌طور مثال معلوم نیست که معاون مدرسه بعد از نقشه قتل نافرجام چرا باید با پس گرفتن شکایت خود تنها با گرفتن خسارت خودروی خود رضایت دهد و مجدداً با وجود این حرکت تنها با دیدن چشمان دختر مهناز از روند شکایت از مادری که متهم به مبادرت نقشه قتل خود بوده، شانه خالی کند. یا چه دلیلی دارد که عمه فرزندان با توجه به اختلافات خانوادگی با مهناز، داستان تنبیه علیار به‌وسیله پدرش را برای یک مادر داغدار تعریف کند. از همین‌رو عناصر شکل‌گیری داستان فاقد منطق روایی است. داستان با جانبداری کارگردان از پریناز ایزدیار به نحوی غیرمنطقی پیش می‌رود تا او به هر شکل قهرمان بلامنازع داستان باشد.

دوربین بی‌تاریخ و بی‌جغرافیا

دوربین فیلم به‌شدت بی‌شخصیت است. ما از ابتدای فیلم حتی یک نمای لانگ برای توضیح جامعه‌ای که فیلم در آن ساخته شده نمی‌بینیم. فیلم از این لحاظ بی‌تاریخ و بی‌جغرافیاست؛ زیرا نمی‌دانیم که در کدام برهه از تاریخ دو دهه اخیر ایران و یا در کدام شهر ایران اتفاق افتاده است. در هیچ جای فیلم در باب مؤلفه‌های جامعه‌ای که خانواده مهناز در آن به‌سر می‌برند سخنی گفته نمی‌شود و قرار نیست خانواده مهناز جزئی از یک کل باشد. علاوه بر این، دوربین در هیچ‌کجای داستان فراتر از یک گزارش‌نویسی وقایع را بازتاب نمی‌دهد و یک ضعف بزرگ برای شکل‌گیری درام است. دوربین در خلق درام بسیار ضعیف عمل کرده است و حتی نقاط هیجانی مانند مرگ علیار که می‌توانست یک چالش باارزش را ایجاد کند را در حد یک گزارش خبری، به‌لحاظ شناختی بازنمایی می‌کند و هم‌حسی اندکی را با مخاطب برمی‌انگیزد. تنها جایی که دوربین عملکرد خوبی داشت، قاب دو اتاق مهناز و مهری در کنار یکدیگر بود که یک‌بار در صحنه تماس تلفنی خانواده خواستگار با مادر خانواده و بار دیگر در زمان ازدواج مهری، دوگانگی این دو اتاق را کنار هم می‌بینیم. در مابقی حوادث، به‌لحاظ شناختی دوربین در انتقال حس به بیننده ضعیف عمل کرده است. صحنه مرگ علیار در بیمارستان که می‌توانست به‌لحاظ تأثرانگیزی یک شاه‌صحنه باشد با ضعف دوربین و روتین شدن دوربین روی دست منجر به خلق هیجان نشده است.

وام‌گیری از بیضایی و پایان زنانه

چنانچه در ابتدای یادداشت گفته شد، فیلم «زن و بچه» عرصه‌ای جدید در کارنامه سعید روستایی به‌عنوان یک کارگردان اجتماعی است. وی از سینمای فلاکت با رگه‌های فیلم‌فارسی و واقع‌گرایی فاصله گرفته و یک فیلم عصیانگر روشنفکری را با استعانت از نمادهای شناخته‌شده در سینمای بیضایی به‌کار گرفته است. فضای مدرسه و مادر علیار و نمایش شوخ‌وشنگی دانش‌آموزان شباهت زیادی به مؤلفه‌های فیلم «رگبار» نخستین اثر سینمایی بیضایی دارد و به همان نسبت، نیمه دوم فیلم پس از مرگ علیار، کاراکتر مهناز سعی می‌کند تا با بازآفرینی «گلرخ کمالی» در فیلم سگ‌کشی به جنگ مردان جامعه‌ای برود که از نگاه وی در مرگ علیار به نحوی مقصر هستند. داستان این کین‌خواهی از همان مراسم تشییع‌جنازه آغاز می‌شود که وی با نگاهی پربغض پدربزرگ، معاون مدرسه و خواستگار خود را نگاه می‌کند و در نهایت کارگردان حتی با سادیستی‌ترین رفتارهای مهناز هم‌داستان می‌شود. برخلاف گلرخ کمالی، مهناز در این فیلم موفق می‌شود تا از تمامی مردان انتقام بگیرد؛ معاون مدرسه و پدربزرگ را تا آستانه مرگ می‌برد، باعث اخراج از کار خواستگار سابق خود می‌شود و در نمای پایانی با یک پایان باز عملاً هر چهار زن شخصیت اصلی فیلم دور کودک تازه‌متولدشده را می‌گیرند در حالی‌که داماد خانواده پشت شیشه قرار گرفته است.

کلمات کلیدی:

سعید روستایی، زن و بچه، پریناز ایزدیار، سادیسم، جامعه مردسالار، ضعف روایت، بیضایی، انتقام

نظرات بسته شده است.