اما تو کوه درد باش

بهترین اقتباس‌گر سینمای ایران دست به  برداشت از یک رمان شگفت انگیز زده است. داریوش مهرجویی برای نوشتن فیلمنامه سنتوری نوزدهمین فیلم بلندش، با همکاری همسرش وحیده محمدی‌فر اقتباس از رمان تحسین شده عقاید یک دلقک نوشته هانریش‌بل نویسنده مطرح آلمانی و برنده جایزه نوبل ادبیات را در دستور کار خود قرار داد. در این یادداشت نگاهی به پروسه اقتباس مهرجویی از این اثر داشتیم.

بدترین کاری که یک دلقک می‌تواند بکند، برانگیختن احساس همدردی‌ست. بخشی از رمان عقاید یک دلقک

یک نکته در مورد اقتباس

یک اثر ادبی نمایشی، از تعدادی اکت‑اتفاق تشکیل شده است. این اکت‑اتفاق‌ها را می‌توان به دو دسته اعمال دراماتیک و اعمال فنی تقسیم کرد. منظور از کنش دراماتیک اعمالی است که حذف آنها از متن غیر ممکن باشد. به عنوان مثال ما نمی‌توانیم طرد شدن علی توسط هانیه را از قصه حذف کنیم، چرا که  اساس درام بر مبنای آن شکل گرفته است. یا اگر پدر علی او را از کارتون خوابی نجات نداده بود ادامه قصه غیر ممکن بود. اما کنش‌های تکنیکی یا فنی مجموعه‌ای از اعمال هستند که به کمک آنها کنش‌های دراماتیک راحت‌تر برای مخاطب تفهیم می‌شود اما حذف آنها به ساختار اصلی درام خللی ایجاد نمی‌کند. برای نمونه حذف سکانس دزدیده شدن کفش علی در دوره کارتون خوابی، به فهمیدن بی‌پناهی علی کمک می‌کند، اما در صورت حذف کل این سکانس، در ساختار درام مشکلی ایجاد نمی‌شود. هنرمند اقتباس کننده می‌تواند کنش‌های فنی را تغییر داده یا حتی حذف کند اما با نگه داشتن کنش‌های دراماتیک ساختار منبع مورد اقتباس را حفظ می‌کند و با خلاقیت خودش رنگ و بوی دیگری به اثر مورد اقتباس می‌دهد.

مختصری در مورد رمان

رمان ماجرای هانس دلقکی مجروح و تنهاست که در غم فراق معشوق خود رنجور مانده است. داستان از جایی آغاز می‌شود که ماری، او را با نامه‌ای ترک می‌کند و در آن نوشته است: “باید راهی را بروم که باید بروم.”

شخصیت هانس شباهت‌هایی به جان وحشی از رمان «دنیای قشنگ نو» آلدوس هاکسلی و مورسو از «بیگانه» آلبر کامو دارد. شخصیت‌هایی که مثل هانس در جهانی گرفتار شده‌اند که قوانین و شرایط آن را نمی‌فهمند و در عذاب‌اند. این تقابل با جامعه بستری مناسب برای بیان تناقضات و مشکلات بشری است.

دلقکی که خواننده می‌شود

اکثر آثار مهرجویی فقید بر مبنای اقتباس ساخته شده‌اند. سارا، پری، گاو ، لیلا، درخت گلابی و مهمان مامان از آثار اقتباسی این کارگردان به قتل رسیده ایرانی هستند که اکثرا کارهای موفقی بوده‌اند.

سنسوری اما آغاز سقوط مهرجویی است. او پس از این فیلم وارد بخشی از کارنامه هنری خود شد که باید گفت سنتوری در مقابل آنها شاهکار است. روند نزولی مهرجویی به تولید کارهای بسیار بدی چون آسمان‌محبوب، نارنجی‌پوش، چه خوبه که برگشتی و در نهایت فاجعه‌ای چون “لامینور”  منجر شد.

 بزرگترین اشتباه مهرجویی انتخاب فرمی مشابه آثار قبلی‌اش برای تولید سنتوری بود. او انگار با همان مختصاتِ مهمان مامان دست به تولید سنتوری زده است. همان دکوپاژ‌ها، همان میزانسن‌ها و همان دوربین روی دست. درست است که دوربین روی دست در مهمان مامان فضای صمیمی یک خانه سنتی را به ما نشان داده بود، اما همین ترفند نمی‌تواند قصه یک شخصیت در گذر از سنت به مدرنیته را برای ما به خوبی به تصویر بکشد.

کافیست فرم روایت و کارگردانی را با هامون مقایسه کنیم. مهرجویی کاملاً با فضای ذهنی کاراکتر حمید هامون آشناست، می‌داند تجربه زیسته او چیست، از زندگی چه می‌خواهد و درد و غمش را می‌شناسد. این اتفاق اما در سنتوری رخ نمی‌دهد. شاید مشکل اینجا باشد که  مهرجویی در زمان تولید فیلمها از نظر سن و سال به حمید هامون بسیار نزدیکتر از علی سنتوری بوده است. کاملا مشخص است که مهرجویی با فضای موسیقی پاپ دهه ۸۰ و جوانانی که در آن دوره وارد این عرصه شده‌اند آشنایی چندانی ندارد. نگاهی به صحنه کنسرت‌ها کاملاً این ناآشنایی را نشان می‌دهد.

دلقکی که به الکل روی بیاورد، زودتر از یک شیروانی‌ساز مست سقوط می‌کند. بخشی از رمان

 کاراکتر

وقتی از شخصیت یک کاراکتر صحبت می‌کنیم، در واقع با موجودیتی فعال مواجه هستیم که مجموعه‌ای از تصمیماتش سرنوشت او را رقم می‌زند. اصل هر شخصیت در انگیزه‌های نهفته او است که از تجربیات زیستی‌اش سرچشمه می‌گیرد. این انگیزه‌ها، حتی اگر برای مدتی پنهان بمانند، در نهایت در رفتار او نمایان می‌شوند. برای مثال، در رمان ماری با وجود علاقه به هانس، او را ترک می‌کند زیرا بار گناهی که در درون خود احساس می‌کند، دیگر قابل تحمل نیست. هانس نیز به دلیل تجربه‌های تلخ دوران کودکی و تربیت سخت‌گیرانه کاتولیکی مادرش، از ازدواج و باورهای مذهبی دل خوشی ندارد. عشق این دو شخصیت متضاد، زمینه‌ای مناسب برای داستان‌پردازی فراهم کرده است.

اما در فیلم “سنتوری”، علی شخصیتی ضعیف‌النفس است که در مقابل وسوسه شهرت تسلیم می‌شود و به دام اعتیاد و سقوط می‌افتد. مشکل اینجاست که مخاطب هیچ‌گاه به عمق درونیات علی و انگیزه‌هایش دست پیدا نمی‌کند. او را تنها در حالت افراطی مصرف مواد و الکل می‌بینیم، در حالی که می‌شد با نمایش پیش‌زمینه‌های رفتاری او، درکی بهتر از این سقوط به مخاطب ارائه داد. مهرجویی در این فیلم تنها سیر اتفاقات را از رمان آورده، اما پیوستگی علت و معلولی لازم برای درک این شخصیت را فراهم نکرده است.

علی و هانس

شخصیت‌های علی و هانس از اساس با یکدیگر تفاوت دارند. هانس، فردی معتقد و پایبند به اصول اخلاقی‌اش است؛ او به ازدواج رسمی باور ندارد اما بر تک‌همسری تأکید دارد. برخلاف ثروت خانوادگی‌اش، عاشق دختری فقیر می‌شود و این عشق او را به معنای عمیق‌تری از زندگی می‌کشاند. او به دلیل اعتقادات متفاوتش از سوی جامعه طرد می‌شود، اما نگران این موضوع نیست، زیرا تنها دلخوشی‌اش، ماری، در کنار اوست. هانس، مانند زندانی که عاشق زندانبانش شده، با وجود تنفر از مذهب کاتولیک، شیفته ماری_یک دختر کاتولیک شده است. اما او پس از ترک شدن توسط ماری، دچار اندوهی شدید می‌شود و برای فراموشی این بحران دست به دامان الکل می‌شود. سقوط او از این نقطه آغاز می‌گردد؛ اما این سقوط ناشی از رها شدن توسط معشوق است و نه ضعف شخصیتی. او عزت‌نفس بالایی دارد و حتی در فقر شدید هم به‌سختی از دیگران کمک می‌گیرد، حتی از پدرش.

علی، در نقطه مقابل، خودخواه و خودمحور است. او در دوران موفقیت و شهرت از خانواده‌اش فاصله می‌گیرد، اما به‌محض دچار شدن به مشکل، با طلبکاری به سراغ آن‌ها می‌آید و از آن‌ها کمک می‌خواهد. علی، برخلاف هانس، هیچ مسئولیتی در قبال خطاهای خود نمی‌پذیرد. او یک موزیسین موفق است که به دلیل اعتیاد، همسرش او را ترک می‌کند، اما حتی پس از نجات و بستری شدن در بیمارستان روانی، همچنان جامعه را مقصر سقوط خود می‌داند و بیمارستان روانی را ترک نمی‌کند. در حالی که هانس عزت نفس خود را حفظ می‌کند، علی به خودفریبی ادامه می‌دهد و مسئولیت‌پذیری را از خود دور می‌کند. اینجاست که مخاطب به سختی می‌تواند با شخصیتی مانند علی همذات‌پنداری کند، چرا که او به‌جای تلاش برای حل مشکلاتش، دیگران را مقصر می‌داند. متأسفانه، فیلمساز هم از این دیدگاه حمایت می‌کند و بار اشتباهات علی را به دوش جامعه می‌گذارد.

ماری و هانیه

در رمان، شناخت ماری کاملاً از نگاه هانس شکل می‌گیرد. او دختری مذهبی است که با سرکشی از اعتقاداتش، عاشق مردی بی‌دین می‌شود. علاقه او به هانس به قدری عمیق است که اصول مذهبی‌اش را کنار می‌گذارد و با او بدون ازدواج رسمی زندگی می‌کند. اما پس از چند سال، اعتقاداتی که در ابتدا سرکوب کرده بود، بازمی‌گردند و عذاب وجدانی که از این زندگی به او وارد شده، باعث می‌شود از هانس بخواهد که رابطه‌شان را رسمی کنند و کودکانشان را با تعالیم کاتولیکی بزرگ کنند. وقتی هانس این درخواست را رد می‌کند، ماری تصمیم به ترک او و ازدواج با مردی از کلیسای کاتولیک می‌گیرد.

در فیلم “سنتوری”، شخصیت هانیه به شدت مظلوم واقع شده است. او بیشتر برای تکرار برخی از اعمال ماری در رمان به کار گرفته شده و شخصیت مستقل خودش را ندارد. مخاطب شناخت کاملی از او پیدا نمی‌کند، چرا که نویسنده عمیقاً به پرداخت شخصیت او نپرداخته است. علاقه هانیه به علی مبهم و ناتمام است؛ ما فقط می‌فهمیم که او از طرفداران علی بوده و به تدریج به او نزدیک شده است. اما سوال اصلی اینجاست که چرا دختری که به صورت حرفه‌ای موسیقی کلاسیک می‌نوازد، به خواننده‌ای چون علی سنتوری جذب می‌شود؟ این پیوند موسیقایی باید در داستان به‌خوبی پرداخت می‌شد، نه اینکه به تخیل مخاطب واگذار شود. همان‌طور که در رمان، عصیان ماری او را به هانس می‌کشاند، در فیلم نیز موسیقی باید این ارتباط را شکل دهد، اما به دلیل ضعف در پرداخت، هانیه برای مخاطب چندان قانع‌کننده نیست و گاهی حتی بابت ترک علی مورد سرزنش قرار می‌گیرد. این به دلیل سمپاتی بیش از حد فیلمساز با علی است.

جریان سیال ذهن

رمان “عقاید یک دلقک” که به شکل مونولوگ نوشته شده، به طور برجسته از تکنیک جریان سیال ذهن بهره می‌برد. این روش به خواننده اجازه می‌دهد که مدام در زمان سفر کند و به دوران مختلف زندگی هانس، از کودکی تا جوانی، سر بزند. این تکنیک نه تنها ریتم روایت را جذاب‌تر می‌کند، بلکه به مخاطب کمک می‌کند با عمق شخصیت‌ها و روابط میان آن‌ها آشنا شود.

در سنتوری نیز ما شاهد چند فلش‌بک مرتبط با آشنایی و ازدواج علی و هانیه هستیم. این فلش‌بک‌ها به‌جا و موثر هستند، به ویژه زمانی که از گذشته به لحظه دردناک زمان حال بازمی‌گردیم. یکی از بهترین نمونه‌های این تکنیک، سکانسی است که علی بی‌خانمان در حال گوش دادن به رادیو است و قطعه‌ای که در گذشته با هانیه نواخته بود، پخش می‌شود. ما همنوازی عاشقانه این دو را می‌بینیم و پس از پایان قطعه، مخاطب با بازگشتی سریع با سرنوشت تلخ علی روبرو می‌شود؛ جایی که کلاغ‌ها تنها هم‌صدای او هستند. این سکانس از رمان الهام گرفته شده، جایی که موسیقی، خاطرات هانس  از ماری رازنده می‌کند و او را به گریه می‌اندازد.

اما ایراد بزرگ فیلم «سنتوری» عدم انسجام آن است. فیلم با نریشن علی آغاز می‌شود، اما در ادامه این نریشن به طور ناگهانی فراموش می‌شود. اگر قرار است شخصیت به عنوان راوی داستان خود عمل کند، باید این نقش را به‌طور کامل ایفا کند، نه آنکه هر زمان سازنده از بیان تصویری ماجرا ناتوان باشد، به نریشن متوسل شود. با توجه به اینکه در پایان فیلم، سکانس گفت‌وگوی علی با دکتر آسایشگاه وجود دارد، این امکان وجود داشت که تمام داستان را در قالب این گفت‌وگو تعریف کنیم تا قصه از یکپارچگی و انسجام بیشتری برخوردار گردد.

 

نمایش کودکانه اعتیاد

یک نکته مثبت در فیلمنامه سنتوری این است که اعتیاد هانس به الکل را به اعتیاد علی به مواد مخدر تغییر پیدا کرده است. موضوعی که در جامعه ایران قابل لمس است. اما مشکل، مربوط به نمایشِ این اعتیاد است. اگر فیلم جسورانه “مرثیه‌ای برای یک رویا” را دیده باشید، از تناسب بین فرم و محتوا لذت بسیاری خواهید برد. در این فیلم ما چند شخصیت را می‌بینیم که هر کدام گرفتار نوعی اعتیاد هستند. فرم بسیار مناسبی که در تولید اثر بکار گرفته شده، باعث می‌شود ما لذت و ویران‌کنندگیِ مصرف مواد مخدر را همزمان لمس کنیم. این نزدیکی دوربین به شخصیت‌ها و کات‌های فراوان، ما را به کاراکترها نزدیک می‌کند.

اما در سنتوری با یک نمایش خام‌دستانه از اعتیاد مواجه هستیم، جلوه اعتیاد در این فیلم مشابه آن چیزی‌ست که در سریال آینه عبرت شاهد آن بودیم، یک اجرای بسیار ناشیانه که حاصل عدم شناخت درست از این فضاست. گویا پس از بیست سال همچنان آن نگاه به اعتیاد بین هنرمندان وجود دارد. اینها را کنار بازی بی‌نهایت کودکانه بهرام رادان که ما را به یاد آتقی می‌اندازد بگذارید، بار دیگر میزان سردستی ساخته شدن فیلم نمایان شود.

 

جمع‌بندی

اگرچه “سنتوری” به عنوان اقتباس مستقیم از “عقاید یک دلقک” شناخته نمی‌شود، اما شباهت‌های تماتیک و شخصیت‌پردازی قابل توجهی دارد. این شباهت‌ها بیشتر در مضمون‌هایی مانند سقوط اجتماعی، بحران هویت و مبارزه هنرمند با جهان بیرون به چشم می‌خورد. “سنتوری” اما با تأثیرپذیری از جامعه ایرانی و معضلات آن، نسخه‌ای بومی و خاص از این داستان جهانی را ارائه می‌دهد.

در “عقاید یک دلقک”، مذهب عرفی و اخلاق‌گراییِ عرفی نقشی اساسی در شکل‌گیری بحران شخصیت اصلی دارد، اما در “سنتوری” بیشتر بر مسائل اجتماعی و فردی همچون بحران‌های اقتصادی و وابستگی به مواد مخدر تمرکز شده است.

در حالی که رمان بیشتر به سمت نقد تند اجتماعی و بی‌پایانی تلخ می‌رود، فیلم تمرکز بیشتری بر مبارزه درونی علی و بازگشت احتمالی‌اش به زندگی و هنر دارد، هرچند راه‌حل‌ها نیز ناکافی و مبهم به نظر می‌رسند.