فیلم تاکسیدرمی به کارگردانی محمد پایدار و تهیه‌کنندگی محمد جواد موحد، که در چهل و سومین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد، به نظر می‌رسد که در ابتدا قصد دارد یک طنز خلاقانه و پر از شگفتی برای مخاطب ایجاد کند. فیلمی با بازی مجید صالحی، حسن معجونی و هادی کاظمی، که به طور خاص بر زندگی عبدالرضا پهلوی، برادر ناتنی محمدرضا شاه پهلوی، متمرکز است. فردی که علاقه شدید به شکار و تاکسیدرمی حیوانات دارد و به نوعی به این کار اعتیاد پیدا کرده است.

شروع خوب، ولی ناپایدار

هنگامی که شما با خواندن خلاصه داستان و دیدن پوستر فیلم، که شامل چهره‌های معروف و بازیگران برجسته است، برای تماشای یک فیلم طنز و فانتزی به سبک خاص می‌روید، تصور می‌کنید با یک اثر سرگرم‌کننده و متفاوت روبه‌رو خواهید شد. انتظار می‌رود که با طنزی پر از لحظات خنده‌آور و موقعیت‌های جالب مواجه شوید. اما وقتی فیلم آغاز می‌شود، متوجه خواهید شد که مسیر فیلم به شکلی دیگر پیش می‌رود و نه تنها طنز آن به قوت خود باقی نمی‌ماند، بلکه تبدیل به یک داستان سخیف و بی‌محتوا می‌شود که حتی در هدف اصلی خود که به سخره گرفتن خاندان پهلوی است، به موفقیت دست پیدا نمی‌کند.

فیلم با یک شروع امیدوارکننده آغاز می‌شود. در ابتدا، صحنه‌ای وجود دارد که مجید صالحی، در نقش عبدالرضا پهلوی، با حیوانات تاکسیدرمی شده صحبت می‌کند. این موقعیت به‌طور موقت موقعیتی طنز آمیز و جالب به نظر می‌آید، زیرا در انتهای این صحنه فاش می‌شود که کارکنان کاخ صدای حیوانات را درمی‌آورند. این ایده، اگرچه به نظر می‌رسد که توانایی ایجاد یک لحظه خنده‌آور را دارد، اما در نهایت حتی این صحنه نیز نمی‌تواند به‌طور کامل بیننده را به خنده وا دارد. در ادامه، عبدالرضا به سفارتخانه‌ها مراجعه می‌کند و تلاش می‌کند تا از کشور فرار کند، مشابه به شاه مملکت، اما هیچ کشوری او را نمی‌پذیرد. این بخش از داستان نیز در نگاه اول قابل قبول به نظر می‌رسد، اما به‌زودی به وضوح مشاهده می‌شود که هیچ موقعیت خنده‌داری در آن ایجاد نمی‌شود.

افتادن در دام بی محتوایی

مشکل اصلی فیلم پس از ورود شخصیت‌های دیگر، به‌ویژه با بازی حسن معجونی و هادی کاظمی، به شدت مشهود می‌شود. این دو شخصیت به عنوان ماموران موساد وارد داستان می‌شوند و مأموریتی دارند تا گوزن خالدار ایرانی را با کمک عبدالرضا، شکار کرده و آن را به موساد بفرستند. از اینجا به بعد، فیلم وارد یک مسیر بی‌سر و ته می‌شود که مخاطب باید تلاش کند تا داستان پراکنده و نامفهوم را به هم متصل کند. این بخش از فیلم بیشتر از آنکه خنده‌دار باشد، بیشتر تبدیل به یک داستان بی‌محتوا و گیج‌کننده می‌شود.

در بخش‌های مختلف فیلم، هیچ موقعیت خنده‌داری خلق نمی‌شود و مخاطب فقط شاهد کشمکش‌های بی‌پایان و بی‌هدف بین سه شخصیت اصلی است که بیشتر در حال افتادن و دویدن هستند تا اینکه درگیر اتفاقات جالب و معنادار باشند.

شخصیت پردازی

یکی از مهم‌ترین مشکلات فیلم، عدم تحول شخصیت عبدالرضا است. از ابتدای فیلم تا انتها، شخصیت عبدالرضا هیچ‌گونه تحولی در رفتار یا تصمیمات خود نشان نمی‌دهد. او همچنان به همان شیوه بد و اشتباه خود ادامه می‌دهد و حتی در پایان فیلم، به قتل افرادی که در تلاش بودند تا گوزن خالدار را نجات دهند، دست می‌زند. این بی‌تغییری در شخصیت، باعث می‌شود که مخاطب هیچ احساس همدلی یا تغییر مثبتی با این شخصیت پیدا نکند.

نکته دیگری که فیلم تاکسیدرمی را ضعیف‌تر می‌کند، حضور یک شخصیت خیالی است که هیچ کاربرد یا معنایی در داستان ندارد. این شخصیت که به‌طور نامفهوم برای نشان دادنسزای اعمالدر فیلم اضافه شده، در نهایت نه تنها هیچ تأثیری در تحول شخصیت عبدالرضا نداشته، بلکه فقط باعث شده تا فیلم به سمت مسخره‌تر شدن پیش برود. این شخصیت به‌طور کلی هیچ‌گونه تغییراتی در داستان ایجاد نمی‌کند و فقط بخش بی‌فایده‌ای از فیلم را پر کرده است.

تصویر برداری و جلوه های ویژه

یکی از نکات مثبت فیلم، کیفیت بالای تصویربرداری آن است. نورپردازی و رنگ‌بندی تصاویر، فضایی فانتزی خلق می‌کند که یادآور فیلم‌هایی مانند آلیس در سرزمین عجایب است. استفاده از جلوه‌های ویژه در به تصویر کشیدن گوزن خالدار ایرانی نسبتاً قابل قبول است و تا حدی به باورپذیری داستان کمک می‌کند. اما در مقابل، شخصیت خیالی‌ای که با عبدالرضا صحبت می‌کند، به دلیل استفاده ناشیانه از هوش مصنوعی، کاملاً توی ذوق می‌زند و از حس واقع‌گرایی فیلم می‌کاهد.

میزانسن‌ها و طراحی صحنه، چه در فضاهای شهری و چه در جنگل، با دقت انتخاب شده‌اند و از نظر بصری جذابیت زیادی دارند. لوکیشن‌های متنوع فیلم، از کاخ‌های مجلل تا طبیعت بکر، تنوع بصری جالبی ایجاد کرده و باعث می‌شود مخاطب حداقل از نظر دیداری حس خوبی را تجربه کند.با این حال، این زیبایی‌های ظاهری و فنی نتوانسته‌اند در جذب مخاطب و ایجاد یک داستان جذاب و پرمحتوا تأثیرگذار باشند.

بازیگری

بازی بازیگران در مجموع قابل قبول است و همه آن‌ها از پس نقش‌های خود برآمده‌اند. به‌ویژه بیژن بنفشه‌خواه که با وجود نقش کوتاهش، حضور تأثیرگذاری دارد و اجرای خوبی ارائه می‌دهد. اما مشکل اصلی اینجاست که به دلیل فیلمنامه ضعیف و داستانی که فاقد انسجام و عمق است، هیچ نقطه عطفی در بازی‌ها شکل نمی‌گیرد. شخصیت‌پردازی سطحی و کلیشه‌ای، باعث شده که بازیگران نتوانند در طول فیلم رشد یا تحول خاصی را تجربه کنند، در نتیجه تماشاگر نیز هیچ ارتباط احساسی یا همدلی‌ای با شخصیت‌ها برقرار نمی‌کند.

فیلم به‌جای خلق موقعیت‌های طنز هوشمندانه، درگیر لودگی‌های سطحی و تکراری می‌شود. بیشتر صحنه‌ها به زد و خورد و شوخی‌های بی‌هدف میان سه شخصیت اصلی خلاصه شده‌اند، بدون اینکه اتفاق خاصی در پیشبرد داستان رخ دهد. این روند نه‌تنها مخاطب را نمی‌خنداند، بلکه به مرور زمان، فیلم را به اثری خسته‌کننده و کشدار تبدیل می‌کند. این ضعف‌های بنیادین باعث می‌شود که حتی نکات مثبت فیلم، مانند بازی‌های نسبتاً خوب، جلوه‌های ویژه قابل قبول و طراحی صحنه مناسب نیز تحت‌الشعاع قرار بگیرند.

ریشه های ایده فیلم چیست؟

سوالی که از ابتدای فیلم در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد، این است که چرا فیلم باید به شخصیت عبدالرضا پهلوی پرداخته باشد؟این تصمیم چه تأثیری در روند داستان و پیام فیلم داشت؟ آیا یک شخصیت متمول دیگر در آن دوران نمی‌توانست با این مشکلات روبه‌رو شود؟

به نظر می‌رسد که انتخاب عبدالرضا پهلوی، به‌طور عمد برای ایجاد حاشیه و تخریب شخصیت یکی از اعضای خاندان پهلوی بوده، اما حتی در این انتخاب هم فیلم به هدف خود نرسیده است. فیلم نه‌تنها در ایجاد تأثیرات مثبت موفق نیست، بلکه حتی در برانگیختن حس تنفر مورد نظر سازندگان نسبت به شخصیت اصلی نیز ناکام می‌ماند. در نهایت هیچ نتیجه خاصی از این انتخاب به دست نمی‌آید.

کلام آخر

در نهایت، فیلم تاکسیدرمی به جای اینکه به یک طنز جذاب و سرگرم‌کننده تبدیل شود، تبدیل به یک داستان بی‌سر و ته، فاقد شخصیت‌پردازی مناسب و بدون هدف واضح می‌شود. با وجود تلاش‌های فنی قابل توجه و برخی صحنه‌های جالب، فیلم نتوانسته است مخاطب را درگیر خود کند و در نهایت به یک اثر ناکام در دنیای کمدی و فانتزی بدل شده است.