فیلم اجتماعی/ابزورد و داستان محور «رها» به کارگردانی «حسام فرهمند» که از دستیاران سابق کیومرث پوراحمد است، از فیلم‌های پر سر و صدای جشنواره فیلم فجر ۱۴۰۳ محسوب می‌شود. رها را می‌توان الهام گرفته از فیلم parasite «انگل» دانست.

*این متن شامل اسپویل می‌باشد.

لپ تاپ به عنوان عنصر موتیف

رها داستان خانواده ای از طبقه متوسط است که پدر خانواده «شهاب حسینی» از رانندگی مترو استعفا داده و اکنون لوازم دست دوم و یا دورریزهای مردم را با قیمت پایین خریده و تعمیر می‌کند. گاهی برای خودشان کنار می‌گذارد و گاهی می‌فروشد. او از این‌ راه هزینه های همسر و دو فرزندش را تامین می‌کند.

دخترش انیمیشن ساز است. لپ تاپش خراب می‌شود و پس از تعمیر دزدیده میشود. پدر خانواده پول کافی برای خرید لپ تاپ جدید ندارد در نتیجه، رها موهای بلند خود را به یکی از دوستان خود می‌فروشد تا با پولش لپ تاپ بخرد. لپ تاپ، دزدی از آب درمی آید و ادامه ماجرا

رها با در نظر گرفتن فیلم اولی بودنش، باز هم فیلم خوبی نیست. منطق روایی فدای ماجراجویی می‌شود. رها برای تحویل پروژه اش نیاز به لپ تاپ دارد و تاریخ تحویل پروژه اش نزدیک است. با توجه به مشکلات مالی خانواده، نمی‌تواند از دوستش مینا کمک بگیرد؟ در صورت امتناع مینا، چرا مدتی در مراکز تدوین مشغول بکار نمی‌شود؟  چرا به گزینه خرید اقساطی لپ تاپ فکر نمی‌کنند؟

بخور تا خرده نشی

پدرِ بی عرضه و ناکارآمد، شکست خود را گردن جامعه وعلی الخصوص قشر مرفه می اندازد. در خانه ای قدیمی با وسایل دست دوم مردم، مستاجر است. چون حقش توسط مغازه دار خورده شده است به خود حق می‌دهد تا جنسی را از مغازه بردارد و در جهان فکری خود اسم این کار را دزدی نمی‌گذارد. مفت خور است. به قول همسرش حتی اگر پولدار هم باشند باز هم آشغال های مردم را از خیابان جمع می‌کند و به خانه می آورد. آخر هفته ها به بهشت زهرا می‌رود؛ خیرات ها را جمع می‌کند و در یخچال خانه خود انبار می‌کند. پدری که نام او به شکل هوشمندانه ای  توحید نهاده شده. البته این هوشمندی در نام گذاری سایر شخصیت‌های اثر گذار قصه از جمله رها و سهیل با توجه به کارکرد کاراکترها در درام به چشم می خورد.

تلخی یا سیاه نمایی؟

پس از دزدیده شدن لپ تاپِ رها، قانون مورفی برای خانواده آغاز می‌شود. گونه های مختلفی از اضطراب و معضلات اجتماعی در این اثر به چشم می‌خورد. فقر، خشونت کلامی و فیزیکی، دروغ، پنهان کاری، عقده، خودکشی، تصادف، دزدی، چاقو کشی، قتل وفیلمساز در موقعیت های مختلف، بی عاری و عدم مسئولیت پذیری پدر خانواده را به مشکلات معیشتی و اجتماعی مرتبط می‌سازد. عقده قشر متوسط نسبت به طبقه مرفه و سهم خواهی از این طبقه از نکات اصلی فیلم است. طبقه متوسط، طبقه مرفه را بخیل و گدا صفت خطاب می‌کند. طبقه مرفه، دسته دیگر را حقیر و دزد صفت صدا می‌زند. پسر خانواده به بهانه بالا بردن پدر نزد خانواده، لپتاپ دختر ثروتمند را دزدیده و به او چاقو میزند و این تعلیق تا دقایق پایانی فیلم، مرموز باقی می‌ماند. سهیل که در طول فیلم، پسر نحیف و عاطفی ای معرفی شده است، کوچکترین کاشت و سرنخی مبنی بر مجرم بودنش در نظر گرفته نمی‌شود ولی در دقایق پایانی، با استفاده از عنصر غافل‌گیری ثابت می‌کند پسرِ همان پدر است. مادر خانواده «غزل شاکری» که تا اواخر فیلم، وجه سفید خود را حفظ کرده بود، برای رفع اتهام از پسرش با او همکاری کرده، وارد خانه مجروح شده و اثر جنایت را پاک میکند. این نوع سهم خواهی و مظلوم نماییِ تعمدی و همراهی دوربین با مجرمین، تماما آگاهانه و عامدانه است. توحید و ثریا و سهیل در انتها به رشد شخصیت نمی‌رسند. فردگرایی و طعنه زدن به تمدن جمعی با گفتمان فقر و حق طلبی، توجیه می‌شود. اگر کسی حق مرا خورد من هم جایز هستم حق شخص دیگری را پایمال کنم. اگر از من دزدی شد، من هم می‌توانم با دزدی کردن از شخص دیگری تلافی کنم و به حق خود برسم.

دزد صفت بودن طبقه متوسط

در پایان، هر‌ چهار عضو خانواده خواسته و ناخواسته دست به دزدی می‌زنند. توحید پسر طبقه مرفه (آرش) را به باد استهزا می‌گیرد. پسر هم چندین بار توحید و خانواده اش را قشری معرفی می‌کند که در ذات خود دزد صفت و کثیف هستند. فیلمساز در این سکانس‌ها خود را بی طرف نشان می‌دهد و قضاوت را به عهده مخاطب می‌گذارد. ولی در نهایت با دزدی هر ۴ عضو خانواده، بر ادعای آرش صحه می‌گذارد و طبقه مرفه را بطور کامل سفید میکند. فیلمساز جرات نزدیک شدن به این طبقه را ندارد.

کارگردانی و بازی‌ها

قاب ها اکثرا در نمای مدیوم است. به شخصیت نزدیک میشود. قصد دارد کاراکترهای اصلی را سمپاتیک و ترحم برانگیز نمایش دهد. ولی نه موسیقی، نه بازی‌ها و نه منطق روایی اجازه سمپات شدن مخاطب به کاراکتر را نمیدهد. فیلمساز در قالب دیالوگ از مخاطب گدایی ترحم می‌کند. این امر، به ادایی و شعارگونه شدن اثر بیش از پیش می افزاید. حرف خود را بیش از آنکه با زبان تصویر بیان کند با زبان گفتار بیان می‌کند. از شهاب حسینی، بازی بد و ضعیف گرفتن هنر می‌خواهد.  ظاهرا از حسینی خواسته شده است در سکانسی حجتِ جدایی نادر از سیمین باشد، در سکانسی دیگر رضایِ حوض نقاشی باشد وکنار گذاشتن این نقش برای شهاب حسینی از اساس اشتباه بوده است. با این وجود، با در نظر گرفتنِ جایزه بگیر بودنِ نقش، کاندیدا شدن در شاخه بهترین هنرپیشه نقش اول مرد برای او امری بدیهی ست. بازی غزل شاکری و باقی هنرپیشگان نیز تصنعی و آنتی پاتیک است. موسیقی تاثیرگذار نیست و لحظات دراماتیک را همراهی نمی‌کند.

کلام آخر

رها به کارگردانی حسام فرهمند با مطرح کردن معضلات اجتماعی/ اقتصادیِ قشر متوسط و حضور شهاب حسینی، هنرپیشه محبوب، با وجود لکنت در منطق روایی و فُرم، از درام های اجتماعی پر سر و صدای جشنواره فیلم فجر ۱۴۰۳ به حساب می‌آید.