نقد و بررسی انیمیشن شاهزاده روم

ملیکا قرار است با کرایتوس ازدواج کند، اما علاقهٔ خاصی به وی نشان نمی‌دهد. دغدغهٔ ملیکا برچیده شدن بساط ظلم و ستم است، در حالی‌که در امپراطوری روم، ظلم و ستمی نمی‌بینیم! حتی در سکانس جشن اثر نشان می‌دهد که دزدی خرده‌پا هم توسط گارد دنبال می‌شود تا مال دزدی را بازگرداند. مشخص نیست چرا ملیکا به عنوان شخصیت اصلی اثر، چنین دغدغه‌ای دارد. شخصیت‌پردازی قوی زمانی ممکن است که ما علاوه بر شناخت نیازها و اهداف شخصیت، او را درک کرده و با وی در رسیدن به هدفش همراه شویم. ملیکا شعار می‌دهد که بدنبال برقراری عدالت است، اما نه بی‌عدالتی در اثر دیده می‌شود و نه ملیکا راهکاری برای رسیدن به عدالت دارد.

نقد و بررسی انیمیشن شاهزادهٔ روم

انیمیشن شاهزادهٔ روم از آثار مشهور و به یاد ماندنی سینمای ایران است. این انیمیشن روایت‌گر زندگی حضرت نرجس خاتون مادر امام زمان علیه السلام، چگونگی زندگی ایشان در روم، اسارت ایشان و ازدواج با امام حسن عسگری علیه السلام است.

شروع از عالم غیب

سکانس افتتاحیهٔ اثر با نمایی دور از خیمه‌ای در وسط باغی در ناکجاآباد شروع می‌شود. آسمان تاریک است و رنگ سبزِ ماه، تمام محیط را پر کرده است. پروانه‌ای به شکل یک خانم به سمت خیمه می‌رود و با نمایی نزدیک از این حشره، شاهد زنی پروانه‌ای هستیم که تاج بر سر دارد و موهایش نیز پیداست. چهره و تاج او شبیه به حضرت نرجس است و مشخص نیست چرا این پروانه شبیه به ایشان طراحی شده! پروانه از خانمی که صرفا صدا است (حضرت مریم) دستور می‌گیرد تا ملیکا، نوهٔ قیصر روم را «راهنمایی» کند. در همین حین، موسیقیِ مناسکیِ کلیسا نیز پخش می‌شود تا فضا را کاملا مسیحی کند.

مشخص نیست چرا خیمهٔ قدیسان، در شب نشان داده می‌شود! اگر فیلمساز بدنبال ترسیمی الهی از این شخصیت‌ها است، طبیعتا بایستی در مکانی مملو از نور خیمه را قرار دهد. اما خیمه در این سکانس و سکانس‌های بعدی، در فضایی تاریک است که با نور سبز مه‌گونه‌ای احاطه شده و فضایی مبهم رازآمیز می‌سازد که حس مخاطب را به این عالم ماورائی جذب نمی‌کند.

سپس تیتراژ شروع می‌شود و در تیتراژ شاهد تصاویر نقاشی‌های مسیحی از حضرت مسیح، صلیب، زیارت کعبه، معراج و بعضی سکانس‌های درون اثر هستیم. در پایان تیتراژ نیز می‌بینیم که ملیکا یا همان نرجس خاتون به پشتوانهٔ صلیب، فرزندی مقدس را در دست دارد.

تمام پیام فیلم در همین نمای یکی مانده به پایانِ تیتراژ، گنجانده شده است. مسیحیزاسیون منجی اسلامی! مشخص نیست چرا فیلمساز حضرت نرجس خاتون را که در خود فیلم مسلمان می‌شود و به مسیحیت پشت می‌کنند، در این نما مسیحی ترسیم می‌کند! به نظر می‌رسد اثر بیش از آنکه روایت‌گر داستانی اسلامی باشد، به طرف مسیحیت غش کرده است.

پروانه و ماجرای وحی

اولین سکانس پس از تیتراژ، جدال خفاش با یک پروانه است. در جنگلی سیاه و تاریک، پروانه‌ای صورتی در حال حرکت است. خفاش به سمت پروانه حمله‌ور می‌شود. در این تعقیب و گریز، چند کلوزآپ از خفاش داریم که چهره‌اش را دقیق نشان داده و در تعقیب و گریز با پروانه نیز دوربین یا توشات می‌گیرد یا از پشت خفاش نما را گرفته و ما را با خفاش و نه پروانه، همراه می‌کند. اساسا کارگردانی اثر در این سکانس مخاطب را به خفاش نزدیک می‌کند و راوی قصه، خفاش است و نه پروانه! این پروانه همان فرشتهٔ پری‌گونه است که در این دنیا به شکل یک حشره درآمده. درواقع اثر با ترسیمی اسطوره‌ای از فرشته، نه نگاه دینی بلکه نگاهی توأم با خرافات را به مخاطب عرضه می‌کند.

منجی‌گرایی و سخنرانی اسقف

در سکانس سخنرانی اسقف، اسقف پشت به ساختمان‌های کلیسایی که مملوّ از نمادهای صلیب است، به سخنرانی پیرامون منجی موعود می‌پردازد. عجیب این است که منجی از نظر وی نه مسیح موعود، که فردی دیگر است! اینکه فیلمساز می‌خواهد با نگاه مسیحی قرابت ایجاد کند قابل درک است؛ اما چگونه اسقفی که معتقد به تثلیث (پدر، پسر، روح‌القدس که همگی خدا هستند) است، صلیب را مقدس می‌داند و به کتاب غیروحیانی مسیحیان ارجاع می‌دهد، نگاهی اسلامی به منجی دارد؟!

اگر فیلمساز می‌خواهد مسیحیت را به مخاطبین مسلمان معرفی کند، که واقعیت را تحریف کرده است زیرا مسیحیان چنین اعتقادی ندارند؛ میزانسنِ کاملا مسیحی (لباس اسقف، کتاب مقدس، کلیسا، صلیب) با گزاره‌های اسلامی در مورد منجی، هیچ سنخیتی ندارد.

اگر وی به دنبال جذب مسیحیان بوده است، اتفاقا تفسیر به رأی عقائد آنان در همین سکانس ابتدایی، مخاطب مسیحی را از فیلم زده می‌کند. مسیحیان به ظهور مسیح در آخرالزمان ایمان دارند و این دیالوگ که:

«منظور از منجی موعود، شخصی جز مسیح استگزاره‌ای برخلاف اعتقادات مسیحیان است. در نگاه اسلامی نیز این نگاه باطل است؛ زیرا مسیح ابن مریم علیهما السلام در آخرالزمان ظهور می‌کنند و واقعا منجی جهانیان هستند. پس اثر با دیالوگ‌هایی که نه با میزانسن و نه با اعتقادات مسیحی و اسلامی، سنخیت ندارد، پیامی غیرواقعی را به مخاطب القاء می‌کند.

ملیکا و مسألهٔ مسیحیت

در ادامه، شاهد عبادت ملیکا نوهٔ پادشاه روم در کلیسا هستیم. باز هم موسیقی مسیحی اوج می‌گیرد و صدای ناقوس و میزانسن کلیسایی (صلیب، مجسمه‌های حضرت مریم، نور فراوان و زانو زدن ملیکا در مقابل صلیب) نشان می‌دهد که ملیکا عمیقا به مسیحیتِ تثلیثی معتقد است.

البته اثر می‌خواهد منجی‌گرایی دینی را راه حل برقراری عدالت معرفی کند که در ادامه می‌بینیم چقدر نگاه شناختی اثر نسبت به این مسأله، نادقیق و ابتر است.

کرایتوس، ضد قهرمان پلاستیکی

کرایتوس قرار است با ملیکا ازدواج کند و همین مسأله باید مخاطب را که از قبل می‌داند این خانم عروس امام شیعیان است و نه شخصی رومی، در مقابل کرایتوس قرار دهد. اما شخصیت‌پردازی ضعیف او، باعث شده شخصیتی خنثی و صرفا عاشق‌پیشه داشته باشد. شخصیتی مرموز نیز در کنار وی حضور دارد، اما مشخص نیست او کیست، بدنبال چیست و جز چهرهٔ شبه جادوگرش، چرا باید او را جدی بگیریم. حتی خفاشِ این پیرمرد نیز عرضهٔ گرفتن یک پروانه را ندارد! اگر شخصیت کرایتوس و مشاور پلیدش در فیلمنامه کمی بیشتر پرداخت می‌شد، مطمئنا کشمکش بین ملیکا و گروه خبیث مقابلش بسیار جذاب‌تر می‌بود و مخاطب نیز با ملیکا هم‌ذات‌پنداری بیشتری می‌داشت.

رؤیا و مسألهٔ وحی

می‌توان گفت حادثه‌ای که باعث نابود شدن نظم قبلی قصه و ایجاد انگیزه‌ای جدید در ملیکا می‌شود، رؤیای او است. پس طبیعتا یکی از مهم‌ترین سکانس‌ها، دیدار او با حضرت مریم در رؤیاست. در رؤیا، همان پروانه به شکل پری درمی‌آید و گویا پروانه‌ای که در بیداری است، در جهان موازی و غیبی، نوعی فرشتهٔ وحی است. وحی به معنای الهامِ غیبیِ صادق و الهی است و با اینکه بعضی از مراتب آن مختص انبیاء بوده، درجاتی پایین‌تر را انسان‌های عادی نیز می‌توانند تجربه کنند.

در این انیمیشن، چند بار ملیکا در خواب مورد وحی و الهام الهی توسط حضرت مریم و حضرت فاطمه سلام الله علیهما قرار می‌گیرد. وقتی ملیکا وارد خیمه می‌شود، فضایی تاریک را می‌بینیم که از گل‌های قرمز پُر شده و البته رنگ آبی تیره و کمی زرد نیز به چشم می‌خورد. جلوهٔ نورانی حضرت مریم جالب است، هر چند بر اساس مکاشفات و تجربیات عرفانی، نیاز نبود حضرت به این شکل بازنمایی شوند.

اما مسأله این است که چرا میزانسن اینقدر به هم ریخته است؟ ترکیب تاریکی با رنگ قرمز معمولا برای القاء حس خطر و دلهره استفاده می‌شود؛ در یکی از نماهای اکستریم لانگ شات، می‌بینیم که حضرت مریم به شکلی نورانی در محیطی تیره و تاریک، با رنگ‌های قرمز احاطه شده‌اند. اشیائی شبیه به جنگل‌های سمی یا گیاهان عظیم‌الجثهٔ عجیب و غریب به چشم می‌خورد که اصلا مشخص نیست چرا درون خیمه، باید پر از این گیاهان باشد! چهرهٔ مسیح نیز از نزدیک نشان داده نمی‌شود و این امر همذات‌پنداری ما با آن محیط و اشخاص را به کم‌ترین حد ممکن می‌رساند. این سکانس متاسفانه حسی تاریک و ترسناک از جهان موازیِ الهی به مخاطب می‌دهد.

گفت و گوی قیصر روم با اسقف

در دیالوگ بین اسقف و قیصر، درمی‌یابیم که مهم‌ترین حامی ملیکا، اسقف است و او با دربار نیز ارتباط خوبی دارد. امابازهممشخصنیستکهچراملیکابااسقفدرموردخوابشسخننمی‌گوید؟

در روایتی که راجع به واقعیت ماجرا در تاریخ نقل شده است، در یکی از رؤیاها، به ملیکا گفته می‌شود که بایستی اسلام بیاورد و به همین دلیل ملیکا از خوابش به مسیحیان که دشمن مسلمانان هستند و مسلمین را به بردگی کشانده‌اند، چیزی نمی‌گوید. اما در اثر دقیقا برعکس است و مسیحیان خصوصا اسفف، حامی ملیکا هستند؛ هر چند در ادامه اسقف که می‌توانست شخصیتی تأثیرگذار در پیشبرد داستان باشد، نیمه‌کاره رها می‌شود.

مراسم ازدواج و بلای آسمانی

در مراسم ازدواج کرایتوس با ملیکا، شاهد نماهای خوبی برای آشنایی و حس‌گرفتن مخاطب از محیط دربار و مهمان‌ها هستیم. نماهای معرف دربار پادشاه را می‌سازد و نماهای دو نفره و متوسط، حس منفی ملیکا نسبت به ازدواج را به مخاطب القا می‌کند. ناگهان چیزی شبیه به زلزله رخ می‌دهد و حتی تخت پادشاهی نیز تخریب می‌شود. در این سکانس تدوین مناسب است و کارگردان با نماهای واضح و شفاف از پروانه، می‌خواهد نشان دهد که همان دستِ الهیِ پشت صحنه مشغول است و نمی‌گذارد ملیکا با کرایتوس ازدواج کند؛ اما مشکل این است که این پروانه، هیچ شخصیت یا جلوهٔ اسلامی ندارد. اینکه فیلمساز پروانه‌ای صورتی را نماد دست خدا در قضایا گرفته است، با فرم دینی میانه‌ای ندارد و نشان‌دهندهٔ نگاه اسطوره‌ای است. اینکه حشره‌ای در این جهان پیام‌آور جهان قدسی برای ما باشد، باعث می‌شود تمام این اتفاقات به همان پروانه منسوب شود.

البته فیلمساز حتی یک کلوزآپ از پروانه در هیبت این دنیایی‌اش نمی‌دهد و گویا می‌ترسد حشره بودنش را دقیقا به تصویر بکشد.

درواقع اثر بایستی دست خدا را در پشت ماجراها نشان می‌داد یا حداقل این اتفاقات را منسوب به حضرت مریم یا حضرت فاطمه سلام‌الله علیها می‌دانست. اما در سکانسی اسطوره‌زده، تمام برنامه‌های دشمن را حشره‌ای ریز به هم می‌زند و مشخص نیست با کدام قدرت می‌تواند چنین کنشی داشته باشد.

پس اثر در این سکانس به‌جای ترویج نگاه توحیدی، به دلیل استفاده از فرم نامناسب در شخصیت‌پردازی و طراحی پروانه، به تبلیغ نگاه اسطوره‌ای مبتلا می‌شود.

فرم اثر تا وقتی در خدمت ترسیم کلیسا و روم مسیحی است، به اندازهٔ امکاناتی که فیلمساز دارد، موفق عمل می‌کند؛ اما وقتی به تمدن اسلامی می‌رسد، نه ساختمان‌های با شکوهی می‌بینیم، نه نورپردازی ویژه و نه موسیقی خاصی که حس و حال اسلامی را به مخاطب القاء کند. می‌توان گفت اثر در ترویج مسیحیت موفق‌تر از اسلام است.

لشکر تاریکی و حمله به روم

در ادامه می‌بینیم که لشکری با خیانت کرایتوس، به روم حمله می‌کنند. لشکری غرق در تاریکی که با منجنیق شهر را به آتش می‌کشند. این سپاه متعلق به خلیفهٔ مسلمانان است! هر چند غالب خلفاء اموی و عباسی به معنای واقعی کلمه مسلمان نبودند و رفتار و منششان ضد اسلام حقیقی بود، اما اینکه در انیمیشن دوربین طرف مردم روم باشد و لشکر مسلمانان عده‌ای تاریک که مردم عادی را قتل عام می‌کنند، نگاه مطلوبی برای سینمای ما نیست. این سکانس‌ها حس منفی نسبت لشکر مسلمین را در دل مخاطب می‌کارد و پیامی ضد واقعیت تمدن اسلامی را به مخاطب القاء می‌کند. چرا که مسلمانان در مقابل کفار مسیحی دست به جنگ زده و هر چند ما موافق کامل چنین جنگ‌هایی نیستیم، اما اینکه فیلمساز بین کفار مسیحی و سربازان مسلمان، در کنار مسیحیان بایستد، ریشه در همان سمپاتی با مسیحیت دارد که در تمام اثر مشخص است.

برده‌داری و اعراب مسلمان

جالب توجه است که در روایت واقعی تاریخ، روم از مسلمان‌ها برده داشت و حضرت نرجس خاتون از جد رومیشان که پادشاه است، می‌خواهند تا بردگان مسلمان را آزاد کند. اما در انیمیشن، برده‌داری به مسلمانان نسبت داده می‌شود و خبری از برده‌داری رومیان نیست! در حالی‌که اساسا در جهان اسلام چیزی به نام برده‌داری وجود نداشته است. اسراء جنگی در جنگ‌ها توسط حکومت‌های مسیحی و مشرک، قتل عام می‌شدند؛ اما در تمدن اسلامی اجازهٔ حیات به آنان داده می‌شده و می‌توانستند به عنوان عضوی از خانواده‌ای که آن‌ها را به استخدام خود در می‌آورد، از مواهب جامعه و تمدن اسلامی بهره ببرند.

اما در انیمیشن برده‌داریِ مسلمانان امری مذموم است و شعارهایی هم در مورد الغاء برده‌داری توسط شخصیت‌های خوب داستان داده می‌شود! در حالی‌که اصل مساله با تاریخ هم‌خوانی ندارد.

ازدواجحضرتنرجسخاتون

در ادامه حضرت امام هادی علیه السلام جناب نرجس خاتون را که در خواب اسلام آورده‌اند، می‌خرند و بعدا ایشان افتخار ازدواج با حضرت امام حسن عسکری علیه السلام را پیدا می‌کنند. در سکانس پایانی، جناب نرجس خاتون توضیح می‌دهند که این پروانه ایشان را هدایت کرده است و به این نقطه رسانده! یعنی تمام وحی الهی به حشره‌ای عجیب و غریب تقلیل داده می‌شود. بعد هم شاهد تولد حضرت امام زمان علیه السلام هستیم که با پروانه‌های نورانی بسیار زیاد و پروازشان به سمت آسمان به تصویر کشیده شده و فیلم تمام می‌شود. مشخص نیست تولد حضرت چه کارکردی دارد و صرفا با سکانسی شعاری، اسقف و انسان‌های خوب مسیحی نیز از تولد ایشان مطلع می‌شوند. خوب این سکانس چه نتیجه‌ای دارد؟ یعنی مسیحیان مسلمان شدند؟ یا حضرت قرار است در کودکی روم را از دست کفار نجات داده و عدالت را در آنجا ایجاد کنند؟! اساسا شعارهای منجی‌گرایانهٔ پر فیلم به دلیل فهم نادقیق از ظهور منجی در اسلام، هیچ سنخیتی با نگاه دینی ندارد.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

انیمیشن شاهزادهٔ روم با طراحی مناسب چهره‌ها، می‌تواند حس شخصیت‌ها را به خوبی منتقل کند. مثلا حضرت نرجس در بازار برده‌فروش‌ها با نوع ایستادن و چهره کاملا حیاء زنانه را نشان می‌دهند. اثر در انیمیت موفق است، اما اشکال اساسی فرم، در فیلمنامه است که شخصیت‌ها هیچ کدام مخاطب را درگیر نمی‌کنند و خصوصا با توجه به مخاطب کودک اثر، اساسا روایت قصهٔ خانمی جوان، نمی‌تواند برای کودکان جذابیت خاصی داشته باشد. کودکان داستان هم هیچ‌کدام نقش خاصی نداشته و صرفا به اذیت و آزار سربازان مشغولند. حضرت نرجس هم شخصیتی غیرعادی هستند که پس از شنیدن خبر کشته شدن جدشان، با پروانه بازی می‌کنند و خبری از ناراحتی و غم در چهره‌یشان نیست!

بازنمایی ماوراء ماده در این فیلم با مبانی فلسفی و دینی هم‌خوانی. اثر به جای اینکه اوج زیبایی و شکوه را در خواب‌ها و دریافت‌های باطنی حضرت نشان دهد، به نورانی کردن کلیسا و دربار مشغول است.

پایان انیمیشن هم بی‌معنی است. تولد حضرت مهدی علیه السلام چرا باید برای مخاطب مهم باشد؟ اساسا دغدغهٔ فیلمساز روایت بانویی رومی بود یا تولد منجی بشریت؟ چرا نرجس خاتون هیچ یادی از خانوادهٔ رومی‌اش نمی‌کند؟ کشیش چه نقشی در زندگی ایشان داشت و اگر از اثر حذف می‌شد، چه اتفاقی می‌افتاد؟ کرایتوس چه شد؟ اساسا انیمیشن پس از سقوط روم فیلمنامه‌ای مستقل از ماقبل دارد و متاسفانه نتوانسته وحدت روایت و قصه را برای مخاطب حفظ کند.

به نظر می‌رسد آثاری که ذیل تاریخ مقدس ساخته می‌شود، بایستی بیش از همه در فیلمنامه و شخصیت‌های مقدس قوت داشته باشد تا مخاطب بیشترین هم‌ذات‌پنداری را با انسان‌های الهی پیدا کند. اما وقایع علی معلولی داستان این‌قدر منقطع از شخصیت و وابسته به آن پروانهٔ کذایی است که اجازهٔ نزدیک شدن به شخصیت‌ها را نمی‌دهد.