این روزها بسیاری از سریال های شبکه نمایش خانگی که با استقبال مخاطب هم مواجه هستند به جای کاشتن بذر امید به دنبال سیاه نمایی برای ملتهب کردن موقعیت درام و جذب مخاطب هستند.

شاید رمز موفقیت سریال های شبکه نمایش خانگی را بتوان در جسارت و ورود نویسندگان به خطوط قرمز و معمولاً ممیزی هایی دانست که در سال های اخیر در تلویزیون حتی نزدیک شدن به آن هم غیر ممکن بوده است!

نویسندگان سریال های ایرانی که سال ها در تلویزیون با چارچوب های مشخص و تعریف شده ای مانند همه دنیا دست به نگارش سریال های مختلف می زدند حالا در شبکه نمایش خانگی و پلتفرم های فعال این فرصت را دارند تا کمی از چارچوب های گاهاً سلیقه ای تلویزیون فاصله گرفته و به سراغ موضوعاتی بروند که گاهی می تواند تأثیر بسزایی در جامعه به خصوص روابط خانوادگی بگذارد.

از آن جا که سریال سازی در کشور ما با توجه به حجم علاقه مخاطب می تواند به یک کسب و کار ماندگار تبدیل شود، بدیهی است که سرمایه گذاران و اهالی هنر و مسئولین و مدیران سیاست گذار باید دست نویسندگان و خالقان آثاری که به سوژه ها، هنجارها و ناهنجاری های اجتماعی که موافق سلیقه مخاطب ایرانی است، می پردازند را گرفته و موانع ایجاد شده در جذابیت و سبک های تولیدی را برداشته و این فرصت را ایجاد کنند که سریال سازی در کشور ما با این حجم از نیروی انسانی مستعد در حوزه درام، رنگ و لعابی بین المللی به خود بگیرد تا ما هم مانند بسیاری از کشورهای فعال در این عرصه بتوانیم به صادرات سریال نیز توجه ویژه داشته باشیم.

کما اینکه در سال های گذشته سریال سازی در کشور ما به خصوص در ژانرهای مذهبی و تاریخی مشتریان بسیاری به خصوص از کشورهای اطراف داشته است. اما نکته ای که شاید بتوان در بحث سریال سازی به آن اشاره جدی کرد و تأثیر آن را روی مخاطب جدی گرفت موضع داستان های مختلف و طراحی شخصیت های مختلف بر پایه سیاه نمایی با هدف جلب مخاطب است.

اگرچه در قواعد درام نویسی به برخورد آنتاگونیست ها و پروتاگونیست ها، سیاهی ها و سفیدی ها می رسیم و طبیعی است که مقابله و مجادله خیر و شر یکی از ابعاد درام و شکل گیری تراژدی می باشد اما پر واضح است که سیاه نمایی صرف در نمایش خاکستری های درشت در طراحی شخصیت ها این نکته را در ذهن مخاطب ته نشین می سازد که شخصیت های دوست داشتنی اما خاکستری جذابیت هایی دارند که می توانند اشتباهات دراماتیک را مدام تکرار کنند و این اشتباهات بخشی از وجوه جذاب شخصیت محسوب می شود.

اینکه در سریال های ایرانی ما به شدت به دنبال سیاه نمایی صرف و پاک کردن لحظات امیدواری باشیم عملاً به این معناست که نویسنده تلاش داشته برای حفظ مخاطبش همه چیز را از اخلاق خرج کند تا کشش سریال بالا رفته و مخاطب برای پیگیری اتفاقات سیاه میان شخصیت های خاکستری ذوق و انگیزه بیشتری داشته باشد.

از بین رفتن امید در دل سریال ها و آینده نگری نامرغوب برای شخصیت های مختلف به خصوص در روابطی که این روزها در عشق های مثلثی پای برادران نیز به میان کشیده شده است به این معنی و مفهوم است که عملاً نویسنده فرصت این را دارد تا در پرداختن به آسیب های اجتماعی به خصوص در عرصه خانواده و خاصه در میان روابط افراد با محوریتی بازتر از گذشته عمل کند اما این به آن معنا نیست که لحظات انسانی میان شخصیت ها را نادیده بگیریم و فرصت رسیدن به ساحل را از درام گرفته و مدام مخاطب را با همین هدف در قسمت های مختلف با پایان بندی های سیاه نگه داریم.

طبیعتاً سریال های ایرانی هم مانند دیگر نقاط جهان باید بر اساس ساختار کلاسیک یا ساختار شکننده جدید و نو از نقطه a  به نقطه z برسند و در این مسیر منطقی نیست که 80 درصد اصلی درام سیاه نمایی ها به صورت آزار دهنده ای مخاطب را در آغوش بکشد و در نهایت مشخصاً نویسندگان به سبک سینمای هند برای روشن گری و به ساحل آرامش رساندن شخصیت ها به سراغ لحظاتی غیر واقعی و مصنوعی بروند.

ای کاش در نگارش سریال های ایرانی نقاط مثبت، شخصیت های دلسوز و شخصیت های گره گشا نیز در کنار سیاه نمایی های صرف به کار گرفته شود تا در هر قسمت شخصیت ها برای لحظاتی مخاطب را به یک امیدواری هرچند مقطعی برسانند تا سریال در طول 30 قسمت مدام روح و روان مخاطبش را برای اتفاقات و حوادث و ماجراهای ناگوار و ملتهب آزار ندهد .

برنا