صنعت نمایش خانگی از جمله بسترهایی است که توانسته نگاه مردم به عنوان تماشاگر و نظر فیلمساز را به خود جلب کند. سازنده به سمت تولید در نمایش خانگی می رود چون با فضای وسیع تر و خط قرمزهای کمتری مواجه می شود. همچنین ممکن است فروش بهتری را تجربه کند. جذابیت نمایش خانگی برای بیننده قطعا بابت پرداخت هزینه نیست، بلکه از آن حیث است که حق انتخاب برای تماشا دارد. نمایش خانگی برای بیننده، جمعی است بین انتخاب فیلم در سینما و دسترسی راحت نسبت به تلویزیون. اگرچه پیش از پلتفرم ها، سریالهای خانگی شروع به فعالیت کردند اما VODها با بروز و گسترش ویروس کرونا از استقبال هیجان انگیزی از سوی مخاطبین مواجه شدند که همین امر سازندگان و عوامل فیلمساز را به این سمت سوق بیشتری داد.

حال که با گسترش پلتفرم های نمایش خانگی و اقبال آنها روبرو هستیم و از طرفی از میزان اثرگذاری منابع فرهنگی از جمله فیلم و سریال بر فرهنگ و رفتار جامعه باخبریم باید دید تولیدات این بخش نسبتشان با هویتی که از انسانهای جامعه می سازند چگونه است؟! چرا مدتی است نقش مردان تنوع طلب و بی قاعده در روابط را در قالبهای مختلف می بینیم؟!

چرا و چگونه؟

جرج گربنر مبدع نظریه کاشت معتقد است انسان ها در محیط تلویزیون قرار می گیرند و در اثر حضور در این محیط و به تدریج شبیه مفاهیمی می شوند که مشاهده می کنند. هرچه زمان این حضور و رویارویی با رسانه بیشتر و گسترده تر باشد ایده ها، مفاهیم، ارزشها و هنجارها به صورت عمیق تری در ذهن کاشته و همخوان تر خواهند شد. در نتیجه جهانِ فرد بیننده به جهان رسانه یعنی تلویزیون نزدیک می شود.

شبکه نمایش خانگی به سبد مصرف کالای فرهنگی خانواده ها آمده و افراد دائما و به طور منظم در حیطه آن قرار دارند. بازنمایی مداوم تنوع طلبی مردان در سریالهای خانگی، اگر انسان را به انجام و اقدام ترغیب نکند دست کم بازدارندگی ذهنی را خواه ناخواه در او از بین برده و قبح آن را می شکند.

از طرفی ما در سریالهای خانگی تنوع طلبی مردان و درهم تنیدگی روابط عاطفیشان را نه در قامت فعلی قبیح بلکه یک روند عادی در روابط مشاهده می کنیم، این یعنی وجه لذت جویانه این امر، برای بیننده برجسته شده است و رسانه ها با برجسته سازی یک ویژگیِ مثبت (در اینجا لذت جویی) باعث غفلت مخاطب از سایر ویژگی های منفی یک مفهوم می شوند. نتیجه آنکه نمایش عادی بودن روابط بی پروا، بی قاعده و خائنانه مرد در هر قالب و فرمتی که بویی از میل و کشش درونی داشته باشد می تواند تنوع طلبی را در قوه شناخت و رفتار مردان و زنان بیننده ترویج یا تسهیل کند.

مرد که بود و که هست؟

 هویت جنسیتی زن موضوعی پرطرفدار، جنجال برانگیز و پولساز است و در صنعت نمایش ایران نیز به وفور به آن پرداخته شده است اما هویت جنسیتی مرد مولفه ای است که دست کم در پژوهش ها و بررسی های رسانه ای کمتر بدان پرداخته اند؛ این در حالی است که هویت مردان ایرانی در هاله ای از بی خبری دستخوش تغییر و تحولاتی شده است. مرد در فرهنگ دینی-ملی ایرانیان دارای ویژگی های نیکویی همچون وفاداری، قدرت و فتوت است و از همین جهت هر انسانی که این صفات را در خود رشد دهد به «مردانگی» متصف می شود. اما در یک نگاه انتقادی به حوزه رسانه های تصویری ایران اعم از فیلم و سریال می توان گفت نقش مرد و مردانگی در حال طی کردن یک سیر نزولی است و نسبتش با این ویژگی ها کمرنگ شده است. در گذشته نقش های مردانه بیشتر در نقد رفتار مستبدانه و نظم پدرسالارانه در خانواده ها بازنمایی می شد که این دسته از فیلم و سریالها در صدد تنظیم و بهبود روابط زن و مرد بودند. اکنون با یک هویت جدید جعلی مردانه طرفیم که نه به سوی بهبود شخصیت، بلکه مرد را به سقوط اخلاقی کشانده و حالا ما با موجی از خصلت های تنوع طلبانه ی جنسی و هرزه گونه در مردان مواجهیم. اگر می گویم «خصلت» به این دلیل است که شبکه نمایش خانگی هنوز در مرحله عادی سازی است. به عبارت دیگر جامعه ایرانی به عنوان کانسپت این تولیدات هنوز به روابط متعهدانه پایبند است؛ لذا برای رواج افکار آزادی طلبانه جنسی ابتدا باید مخاطب را به اقناع و پذیرش این موضوع رساند. قدم اول برای عادی جلوه دادن یک فعل قبیح تغییر واژه ها، نامهای رایج و علت بروز اینگونه رفتارها است. حقیقت فعل تنوع طلبی، هرزگی و لودگی است اما با بازنمایی روابط در قالب ها و فرمت های مختلف، برای قبح شکنی از روابط آزاد تلاش می شود. بارزترین این نمایش ها سریال «ممنوعه» است که در آن در فرمت طراحی یک بازی، دختر و پسری ملزم به با هم بودن می شوند. اعتراضات به این سریال باعث شد سرعت این قبح شکنی کند شده و فرایند نرم تری را به خود بگیرد. چنانکه بعدتر در سریال «عاشقانه»، پیمانِ  راحت طلب در رابطه را در نقش یک کاراکتر شوخ و بانمک می بینیم تا از میزان قباحت این لودگی کاسته شود.  در ژانر طنز و کمدی که فضای بازتری برای لودگی و هرزگی وجود دارد، مثلا در «دفترچه یادداشت» ایرج (رضا عطاران) «به خاطر» بیماری احتمالا آلزایمر همسر خود را فراموش کرده اما خصلت توجه مفرط به زنان (همان هرزگی) همچنان در او باقی است.

مشکل جدی تری که با آن مواجه هستیم تصور برخی از سینماگران از تنوع طلبی است. در نگاه آنها، هرزگی، آزادی جنسی، خطا (و گناه در ادبیات دینی) تنها زمانی اتفاق می افتد که رابطه جنسی شکل بگیرد. درحالیکه مقدمات یک رفتار به اندازه خود رفتار نیز مهم هستند. خلوت زن و مرد، شوخی های بی پروا بین آنها، مراوده ها و معاشرت های بی چارچوب، رفتارها و پوشش های نامتعارف از جمله همین مقدمات است. در «گناه فرشته» فردی با دیسیپلین یک وکیل (شهاب حسینی) که متاهل است تن به دلدادگی به دختر مجردی (پردیس پورعابدینی) می دهد که  اختلاف سنی کمی با دخترش دارد. مقدمه این رابطه زمانی اتفاق افتاد که حامد هنوز متعهد به زندگی با همسرش بوده و جدایی رخ نداده اما در اثر حضور مداوم و خلوت گونه او با فرشته علاقه شکل می گیرد. خلوت در اینجا در زندان و «به خاطر» گفتگوی وکیل و موکل صورت گرفته است. یا بهنام در «در انتهای شب» در اثر رفت و آمدهای گاه و بیگاه ثریا و نگاههای نه چندان مطلوبش، به ثریا متمایل شد. این معاشرت «به خاطر» صمیمیت و دوستی بین بچه های آنها شروع شد. در نهایت، این رفتارهای پیشینی قبحی ندارند و سینماگر سکانس پایانی رابطه را با خطبه عقد موقت حل می کند. همین جا ذکر این نکته لازم است که این نحوه بازنمایی حتی ظلمی در حق باید و نبایدهای شرعی است که اساسا راه حلی برای زندگی بهتر هستند نه توجیه و تسهیل رفتارهای خلاف عرف.

خطر اینجاست!

روابط زیاد و تنوع طلبانه، در متاهلین به خیانت و در مجردین به عادی سازی رابطه و بی مسئولیتی می انجامد. همین گزاره آسیب های پیش رو را عیان می کند. در بعد فردی سلامت روان فرد در خطر است و در بعد اجتماعی فروپاشی نهاد خانواده اولین و جدی ترین آسیب اینگونه روابط در دوران تاهل است.

بازنمایی پسران مجرد تنوع طلب نیز در نوع خود آسیب زاست. تجربه روابط گوناگون پیش از ازدواج فرد را به تنوع طلبی، بی وفایی و عدم تعهد به زندگی متاهلی سوق می دهد. صنعت نمایش به ویژه نمایش خانگی با مختصاتی که پیشتر اشاره شد، به عنوان یک محرک بیرونی برای فرد عمل کرده و ورود او به این حیطه های غیراخلاقی را تسهیل می کند.

اما باید دانست که این تنوع طلبی در مردان یکسویه رخ نمی دهد و رکن دیگر آن زن است. لذا در بازنمایی لذت جویی های مردِ تنوع طلب، باید زنی نمایش داده شود که متناسب با این هویت جدیدِ مردانه بوده و از هویت اصلی اش جدا افتاده باشد. بنابراین در مقابل چنین مردانی، زنانی کالا شده، منفعل، بی اعتماد بنفس و ضعیف می بینیم که خود را لایق ورود به هر رابطه و پیوندی می دانند. مثلا در سریال «ممنوعه» برکه (مجرد) تمایل قلبی به سامی که مردی متاهل است دارد، در سریال «رهایم کن» و در یک تابوشکنی تاریخی برادری دلباخته معشوقه برادر خود می شود و نقش مارال در این بین تعیین کننده است که البته ری اکشن قابل توجهی ندارد. در  سه گانه «زخم کاری» شاهد روابط متعدد هستیم. سمیرا در آگاهیِ کاملِ مالک و در حضور او با بزرگ خاندان ریزآبادی ها پیوند ایجاد می کند. مالک (متاهل) با منصوره (مجرد)، کیمیا (مجرد)، رابطه با سیما و پانی از دیگر روابط بازنمایی شده در این سریال هستند که همه به بهانه پیشبرد اهدافِ البته مستبدانه انجام شده و متاسفانه این بازنمایی برای مخاطب سمپاتیک و جذاب است. سریال های «بازنده» «گردن زنی» و «داریوش» که از جدیدترین تولیدات نمایش خانگی هستند هم سویه هایی از این هنجارشکنی را در روابط مردان می بینیم.

بنابراین، همانطور که گفته شد ما با شخصیتی لوده و آزادی طلب از مرد مواجه هستیم. نکته مهم این است که این نوع بازنمایی از مرد قطعا به نفع جامعه زنان نیست. اگر دغدغه مند بهبود وضعیت زنان هستیم باید به وضعیت مردان به عنوان قشر اثرگذار بر موقعیت زنان نیز توجه داشته باشیم. در بازنمایی افراطی این تعدد طلبی ها هویت مرد ایرانی نشانه گرفته شده است و باید توجه داشت که حیازدایی از زن به موازات لودگی در مرد رخ می دهد و این سلب هویت از زن و مرد به سود هیچ فرد و جامعه ای نیست.

نتیجه آنکه…

روابط غیرمتعهدانه و به تبَعِ آن تنوع طلبی جنسی در سریالها هنوز در مرحله علاقمندی و کشش های میلی و هوس آلود به یکدیگر باقی مانده اما اگر در قبال این عادی سازی همچنان سکوت کنیم به نمایش واضح تری از این روابط خواهیم رسید. روند پذیرش همجنس گرایی در غرب این را به خوبی ثابت می کند.