به دو نیم ابراهیم حاتمی کیا، فیلم ساز صاحب نام سینمای اجتماعی/سیاسی ایران، برای نخستین بار با موسی کلیم الله، توانایی های خود را در ژانر تاریخی/مذهبی  محک زده است. هرچقدر حاتمی کیا و آثار او را دوست داشته باشیم، با این حال میبایست اعتراف کنیم که موسی کلیم الله فیلم خوبی نیست و هیچ رد و امضایی از ابراهیم حاتمی کیا در این اثر دیده نمیشود.

موسی کلیم الله اثری به ظاهر بیگ پروداکشن است که مراحل پیش تولید آن در مدیوم تلویزیون، سالهاست در مرحله اجراست ولی نسخه سینمایی آن که تنها مختص به تولد آن حضرت است در پروسه زمانی کوتاهی برای حضور در چهل و سومین دوره از جشنواره فیلم فجر ساخته شد.

میزانسن دکوراتیو

حاتمی کیا از تکنیکی ترین فیلمسازان ایرانی ست که همواره تاثیر فرم بر محتوا در آثار او مشهود است. در موسی کلیم الله استفاده افراطی از پیشرفته ترین تکنولوژی روز سینما ( virtual production ) و جلوه های ویژه، فضایی تصنعی و انیمیشنی در اثر ایجاد کرده است‌. فیلتر زرد و شارپ با saturation بالا که فارغ از ژانرِ اثر، ترند این روزهای سینمای جهان است در موسی نیز بکار گرفته شده است. این فضاسازی غیر طبیعی، بزرگترین نقطه ضعف اثر محسوب می‌شود که نه تنها امکان فرم گرفتن اثر را از او گرفته است بلکه  بدنه درام را تحت الشعاع قرار داده است.

روایت تاریخیِ موسی کلیم الله، برای اکثر مخاطبین آشناست. فضاسازی دقیق، موسیقی، بازیگردانی، دیالوگ گویی و در مجموع تاثیر میزانسن در محتواسازی نکته ای بود که انتظار می‌رفت در مرکز کار، ملزوم شود. اپنینگ فیلم و قلاب اولیه داستان با خواب فرعون آغاز میشود. چنین شروعی هوشمندانه و دقیق است. ولیکن، روایت تاریخی نیازمند به قصه است. در ادامه بدون قصه ای مشخص، چالش دراماتیک، ریتمی کند و بی تعلیق پیش میرود. ملودرام سازی از خصایص بارز سینمای حاتمی کیاست. در این اثر، نه میزانسن و نه محتوا در خدمت ملودرام سازی نیست. دیالوگ نویسی بسیار سطحی و سرسری نوشته شده است. از دیالوگ های کوبنده، تاثیرگذار و ماندگارِ حاتمی کیایی، خبری نیست.

فرعون یا نتانیاهو؟

نکات فرامتنی، نخستین و حائز اهمیت ترین دغدغه ساخت پروژه موسی بود. فیلمساز قصد دارد جنایت های ماه های اخیر صهیونیستها در غزه  را در لباس سربازان فرعون بازسازی کند و از دل فرعونِ کودک کُش، نتانیاهوی سینمایی حلول کند. این رویکرد در قالب تصویر، بدون اثرگذاری لازم و کاریکاتوری از آب درآمده است.

دوربین و قاب بندی های بسته، در خدمت دراماتیزه کردن اثر نیست. نمای صحنه سنگ زدن به سربازان تاثیرگذار و دراماتیک نیست. جایگاه دوربین در سکانس شکستن بت در شب تولد موسی، بازنمایی نابودی عظمتِ یک جریان نیست. هیچ المان و امضایی از سینمای حاتمی کیا در اثر یافت نمی‌شود.

احساس، بی احساس

موسیقی کارن همایونفر نه تنها در همراهی پلانها و ایجاد حس در مخاطب کمکی نمی‌کند بلکه نواختن بیش از حد آن و آنتی پاتیک بودن نت های موسیقی، باعث آزار مخاطب می‌شود. ردی از امضای همیشگی آثار کارن همایونفر در موسی کلیم الله یافت نمی‌شود.

بازی‌ها غلو شده و غیر سمپاتیک هستند. تمامی افراد فیلم، تیپیکال هستند. تبدیل به شخصیت نشده اند. نه قهرمان دارد نه ضد قهرمان. بهنام تشکر در نقش فرعون، دیالوگها را بسیار تئاتری و تیپیکال ادا می‌کند و تبدیل به یک بَدمن سینمایی نشده است. مریلا زارعی که از هنرپیشگانِ پرتکرارِ حاتمی کیاست، حرف تازه ای برای گفتن ندارد. همان چیزی ست که فیلمساز از او طلب کرده است. این نکته در ارتباط با علیرضا کمالی در نقش عمران پدر حضرت موسی نیز، صدق می‌کند. چه لزومی داشته است که فرهاد آئیش در دو نقش بازی کند؟ با آن بازی کمیک و بیرون زده.

من حیث المجموع، موسی کلیم الله پویشی ناامیدکننده در کارنامه پربار ابراهیم حاتمی کیاست که از جهانِ سینمای حاتمی کیا تنها نام او را یدک می‌کشد.