«گیج»، «بی داستان»، «بی هدف»، «مستهجن» و «توهین به شعور مخاطب» پنج کلمه ایست که میتوان فیلم «قیف» را با آن توصیف کرد. محسن امیریوسفی یک دهه بعد از فیلم خوب «آشغالهای دوست داشتنی» حالا یک کمدی فانتزی بسیار ضعیف به نام «قیف» را روی پرده برده است. فیلمی که نویسندگی آن نیز با رضا عطاران میباشد. ضمن اینکه خود رضا عطاران، عباس جمشیدیفر و فریده سپاه منصور بازیگران اصلی این اثر هستند.
داستان از یک مراسم عروسی در دهه 1350 ایران شروع میشود. خسرو(رضا عطاران) و ملوک، عروس و دامادی هستند که تا چند دقیقه دیگر خطبه عقد بین آن دو جاری میگردد. خسرو که در واقع یک فرازمینی است قصد دارد تا پیش از خطبه عقد، واقعیت فرازمینی بودن خود را به ملوک بگوید که هر بار در گفتن این حرف توفیقی نمی یابد و ناگهان در حالیکه پای سفره عقد نشسته است به یکباره بوسیله پادشاه هیرکین(غلامرضا نیکخواه) غیب میشود. این غیبت 45 سال به طول می انجامد. حال پس از 45 سال که ملوک به یک زن سالخورده تبدیل شده است؛ خسرو بعنوان یک فرازمینی بشکل نامرئی بر او وارد میشود و پس از مرئی شدن، داستان ربوده شدن خود بوسیله فرازمینیها را برای ملوک و دوستش تعریف میکند. ضمن اینکه معلوم میشود که اگر وی تا ساعاتی دیگر با یک دختر زمینی ازدواج نکند بر اثر نفرین سیاه به «گربه» تبدیل خواهد شد. در نهایت معلوم میگردد نام اصلی او «قیف» است و پدرش نیز پادشاه قمر هیرکان میباشد. سرانجام پس از اسارت مجدد او نزد پادشاه هیرکین درست زمانیکه در آستانه ازدواج بود، پادشاه هیرکان به هیرکین حمله کرده و قیف را آزاد میکند. صحنه پایانی فیلم صحنه ازدواج قیف(خسروی سابق) با ملوک در هیرکان است.
فیلم نه تنها فاقد یک داستان گیراست بلکه حتی ضعیفتر از آنست که نام فیلم بر آن اطلاق شود. این اثر عملا حتی هیچ بار طنزی جز شوخیهای جنسی ندارد. نبرد خیر و شر که در کمدیهای فانتزی به چشم میخورد و بیشتر به سینمای کودک نزدیک است در این کمدی فانتزی جز نزاع چند ثانیه ای پادشاهان هیرکان و هیرکین نیست. جای تاسف است که رضا عطاران که روزی نویسنده اصلی مجموعه «زیرآسمان شهر» نخستین طنز آپارتمانی ایرانی بود حال به خلق این داستان وحشتناک و بی سروته رسیده است.
نقد اجتماعی این فیلم بشدت سطحی و احمقانه است. ارجاع سیاسی به واژگانی چون «45 سال دوری» و «2500 سال حکومت» باعث نشده یک طنز سیاسی عمیق و نشانه شناسی اجتماعی قدرتمند را ببینیم برعکس آنچه میبینیم یک نقد سطحی و دم دستی است. داستان ضعیف و غیرپیکرمند باعث شده تا نقدهای اجتماعی نیز تنها در حد چند شعار گل آقایی باقی بماند. در نهایت این فیلم بی داستانی و بی ایده بودن خود را تنها با شوخیهای سخیف جنسی جبران کرده است. در این میان با توجه به اهمیت بالای دو سکانس آغاز و پایان این فیلم که باید بر ذهن مخاطب بنشیند؛ باز هم میبینیم که به رقص و آواز گذشته است. در واقع فیلم از رقص و آواز شروع میشود و به رقص و آواز هم ختم میشود.
حتی در این فیلم یک بازی قدرتمند هم نمیبینیم. چیزی که از عطاران انتظار داریم اینست که علیرغم ضعف فیلم بتوانیم لااقل یک بازی خوب را از او ببینیم. ولی تنها یک بازی معمولی بدون اینکه حتی یک صحنه خاطره انگیز داشته باشد را شاهد هستیم. لحظه ای که او در حال تبدیل شدن به یک گربه است؛ درست جایی است که یک بازیگر قدرتمند جای مانور بالایی دارد ولی باز هم میبینیم که بازی عطاران در نقش یک گربه چنگی به دل نمیزند. مطمئنا اگر جای او حتی «یوسف تیموری» بازی میکرد میتوانست لااقل یک صحنه جالب از تقلید نمایش رفتار گربه را خلق کند. آنچه امروز درباره عطاران میبینیم افولی واقعی است که با تکرار اموری همچون دستشویی رفتن و لباس درآوردن که 20 سال پیش خنده دار بود همچنان میخواهد مخاطب را بخنداند. در واقع عطاران دچار تکرری شده است که حتی برای نقش خود نمیخواهد زحمت بکشد و هنوز نان نوستالژی سریالسازی دو دهه پیش خود را میخورد.
بلحاظ شناختی فیلم هیچ هم حسی در مخاطب برنمی انگیزد. اندوه، ترس، شادی هیچکدام احساساتی نیستند که در طول اثر با مخاطب ارتباطی داشته باشند. فیلم بدلیل فقدان شخصیت پردازی و نبود یک داستان منسجم انگار در شرایط نئشگی و نیمه هشیاری فیلمساز ساخته شده است. صحنه های آغازین فیلم و نامرئی شدن قیف با چاشنی معلق شدن وسایل آشپزخانه و یک پیرزن تنها در منزل به یک صحنه ترسناک تبدیل نمیشود؛ در عین حال نشان دادن حس و حال ملوک پس از بهم خوردن عروسی، ضمن همداستانی با مخاطب میتوانست حس اندوه را با بیننده به اشتراک بگذارد که اصلا چنین صحنه ای تعبیه نشد. حتی پایان کلیشه ای ازدواج ملوک و قیف در هیرکان بدلیل عدم طی شدن خط داستانی و شخصیت پردازی حس شادی در مخاطب را برنمی انگیزد.
کمدی فانتزی ژانری است که ضمن داشتن موقعیت طنز، سعی میکند که دنیای خیالی را تصویر کند. دنیای خیالی که عمدتا قهرمان پس از برخورد با یک اتفاق خارق العاده دچار ویژگی حیرت انگیزی میشود. البته جزء ثابت بسیاری از کمدی های فانتزی ارجاع به تاریخ گذشته است. آثاری همچون «مانتی پایتون و جام مقدس»، «معجون زمان»، «عروس پرنسس» و یا نمونه داخلی خوش ساختی همچون «سریال قهوه تلخ» آثاری هستند که ضمن تعلق به ژانر کمدی فانتزی به تاریخ گذشته نیز نگاهی داشته اند. بنظر میرسد قمر هیرکان بیش از آنکه به ارتباط با جهان فرازمینی مرتبط باشد؛ ارجاع به یک پادشاهی باستانی ایرانی است. نام پادشاهی هوشنگ با لحن کلاسیک ایرانی و دعای پایانی برای مردم زمین بیشتر شباهت به وصایای شاهان هخامنشی دارد. از اینرو معتقدم انتخاب قالب فرازمینی بجای قالب تاریخی از جهت دوری از حساسیتهای موجود بوده است.
به نظر میرسد فیلمساز از این فیلم هیچ انتظاری جز گیشه نداشته باشد. تلفیقی از رقص و آواز، نوستالژی لاله زار، کنایه های سیاسی دم دستی، حضور بازیگر پولسازی چون عطاران و انبوه شوخیهای جنسی نشان از این دارد که فیلمساز اصلا هدفی جز تجارت نداشته است. این فیلم صرفا و صرفا برای گیشه ساخته شده بدون اینکه حتی یک داستان منسجم داشته باشد و این چیزی جز بی احترامی به شعور تماشاگر نیست.