«ملاقات خصوصی» تکرار کلیشههای رایج سینمای به اصطلاح اجتماعی ایران
ملاقات خصوصی، فیلمی که چند روزیست اکران آن در سینماهای سراسر کشور آغاز شده است. اثری عاشقانه با مضامین اجتماعی که با وجود نقاط مثبتی چون کارگردانی قابل قبول و داستانی درگیرکننده اما مانند بسیاری از آثار تولیدشده طی این سالها در دام کلیشههای رایج سینمای به اصطلاح اجتماعی افتاده است. در ادامه به نقد و بررسی این اثر پرداخته خواهد شد.
به گزارش فیلمشناخت؛به نقل از رجا، امید شمس که پیش از این ساخت فیلمهای کوتاهی چون «شب تولد» و «قرار» را در کارنامه خود دارد در اولین تجربه ساخت فیلم بلند به سراغ سوژهای عجیب رفته است. ملاقات خصوصی داستان دلدادگی پروانه(با بازی پریناز ایزدیار) و فرهاد(با بازی هوتن شکیبا) است. رابطهای که از همان ابتدا یکی از طرفین(فرهاد) در زندان به سر میبرد و ادامه این عشق نامتعارف با ماجراهای تلخی همراه است.
«این چه دوستداشتنیه که اگه خلاف نکنیم به هم نمیرسیم» این دیالوگ پروانه در میانهی فیلم به خوبی فضای تلخ این عاشقانه پر التهاب را نشان میدهد.
ضعف در شخصیت پردازی
شکلگیری این رابطه که به نوعی پایه و اساس فیلم بر آن بنا شده است با منطق درستی همراه نیست. پروانه که در ابتدا شخصیت مستقلی معرفی میشود که به تنهایی بار زندگی خود و خانوادهاش را به دوش میکشد؛ صرفا به واسطه ارتباط اینترنتی و پیامهای رد و بدل شده دلدادهی فردی میشود که در زندان است. تقریبا ۳۰ دقیقه ابتدایی فیلم به شکلگیری این رابطه میپردازد که با ریتمی کند همراه است. رابطهای که بیشتر به عشقهای دبیرستانی شباهت دارد و نمیتواند برای شخصیتی با این ویژگیها باورپذیر باشد. مشخصا این نکته به ضعف در فیلمنامه و شخصیتپردازی بازمیگردد که در اکثر آثار تولیدی سینمای ایران نیز وجود دارد.
کارگردانی اثر اما قابل توجه است و امید شمس در اولین تجربه خود فراتر از انتظار ظاهر شده است. به کارگیری درست رنگ از نکات بارز این فیلم است. طیف وسیعی از رنگها در اثر دیده میشود. در ابتدا و با توجه به حاکم بودن فضای احساسی رنگهای گرم و شاد همراه با نماهای جذاب به چشم میخورد که به شکلگیری فضای لطیف و عاشقانه فیلم کمک میکند. اما با نزدیک شدن به پایان و تلخ شدن فضای فیلم، رنگها سرد و بی روح میشوند. این نکته هر چند ساده اما به درستی با مخاطب کار میکند.
اولین ملاقات «فرهاد» و «پروانه» در زندان یکی از سکانسهای قابل توجه فیلم است. پرده بالا میرود و آن دو برای اولین بار یکدیگر را از پشت شیشهی اتاق ملاقات زندان میبینند. اجرای بینقص این سکانس با دوربین آرام و اثرگذار که در جای درستی میایستد و بازی اندازهی بازیگران، یکی از خاصترین صحنههای عاشقانهی سینمای ایران را رقم زده است.
پس از این ملاقات دوربین از پروانه جدا شده و با دیگر شخصیت داستان همراه میشود و شناخت مخاطب از شخصیت فرهاد که تا این جای فیلم از نقطه نظر پروانه بوده است دگرگون میشود و زندان داستان به کلی فضای پر احساس ۳۰ دقیقه ابتدایی فیلم را بر هم میزند. زندانی که نقش مهمی را در ادامه داستان ایفا میکند.
تکرار کلیشههای رایج سینمای اجتماعی
همانطور که ذکر شد ملاقات خصوصی در پس داستان عاشقانه خود یک اثر اجتماعی است و در این بین باز هم کلیشههای تکراری آثار به اصطلاح اجتماعی سالهای اخیر سینمای ایران در آن به چشم میخورد. شخصیت پروانه شباهت بسیاری به «سمیه» ابد و یک روز دارد. دختری در یک خانوادهی بی مسئولیت و بزهکار در محلهای آسیب پذیر که باید به تنهایی بار بیمسئولیتی خانواده اش را به دوش بکشد. حتی در انتخاب بازیگر نیز خلاقیتی صورت نگرفته و «پریناز ایزدیار» عهدهدار این نقش شده است.
بعلاوه در میانه فیلم دیالوگی از سوی شخصیت «فریبا» با بازی «ریما رامینفر» بیان میشود که به گوش مخاطب سینمای ایران آشناست و نوع نگاه مشابهی را به طبقه ضعیف جامعه دنبال میکند. فریبا در پاسخ به سوال پروانه که آیا ارتکاب خلافی تا بدین حد خطرناک ارزشش را دارد میگوید: «وقتی فکر به زندگی دوباره در همچین محلهای را میکنم میبینم همه چیز ارزشش را دارد»
باز هم صحبت از محلی که ساکنانش حاضرند برای رهایی از آن دست به هر کاری بزنند. نگاه جبرگرایانهای که در آن شخصیتها برای تغییر سرنوشت خود ناچار به انجام هر کاری هستند. از تولید شیشه در فیلم «متری شیش و نیم» تا «ازدواج اجباری و ترک وطن» در ابد و یک روز و حالا نیز درگیر شدن با ماجرایی خطرناک و انتقال مواد به داخل زندان در «ملاقات خصوصی»!
اما باید دید این تصویر سیاه از این دست محلههای به اصطلاح پایین شهر تا چه حد به واقعیت نزدیک است. تصویری تهی از هر نوع امید و انسانهایی اسیر در جبری که آنان را به سوی تباهی میبرد.
ادامه تلخی حاکم بر سینمای ایران
با نگاه به آثار اکران شده در سینمای ایران طی ماههای اخیر، از «علفزار» و «دوزیست» تا «ابلق» و حالا «ملاقات خصوصی» میتوان دریافت همهی آنها در یک چیز مشترک اند. فضای تلخ به دور از امید و شخصیتهایی درگیر با انواع معضلات اجتماعی!
این روزها فقدان اثری که مخاطب پس از پایان، با حال خوب سینما را ترک کند کاملا محسوس است و در این میان مقصود نه سینمای کمدی بلکه آثاری است که اگر چه شخصیتها در آن با دشواریهایی روبهرو هستند اما فیلم ساز در نمایش تلخی حد نگه داشته و امید را در دل مخاطب زنده نگه میدارد. به درامهای عاشقانه ساخته شده در سینمای جهان و مشخصا هالیوود دقت کنید. روایتهای لطیف با تاکید بر وجوه انسانی شخصیتها و پایانهای غالبا امید بخش از ویژگیهای بارز این دست آثار است.
در مقابل اما حتی روایت یک داستان عاشقانه در سینمای ایران با تلخی و جرم و جنایت همراه میشود. این فضای افسردهی حاکم طبیعتا به مخاطب نیز انتقال مییابد و شاید دلیل کم رونقی سینما طی این سالها همین نکته است.
اگر چه پایانبندی «ملاقات خصوصی» تا حدی توانسته است فیلم را از تبدیل شدن به اثری مطلقا سیاه نجات دهد. تصمیم نهایی شخصیت «فرهاد» انسانی است و پایان آن تا حدی امید بخش است که اگر جز این بود، «ملاقات خصوصی» میتوانست به یکی از تلخترین آثار سینمای ایران بدل شود.