به قلم نواب همتیان

خانواده

از همان نقطه آغاز، مخاطب بر پرده سینما خانواده ای را در معرض فروپاشی می بیند. داستان فیلم با کش و قوس های اعضای یک خانواده کارآفرین در استان آذربایجان غربی شروع می شود که درصدد جدایی و طلاق به دلیل فوبیای دوری خانم هستند. زن داستان که مادر طه و آلیسان است، در دوران دانشجویی یک بار بیرون شهر مورد تعرض قرار گرفته و به همین دلیل فوبیای دوری از شهر پیدا کرده و به هیچ عنوان حاضر نیست از شهر و محل زندگی خود دور شود. حتی برای دیدن اقوام خود در استان مازندران نیز حاضر به انجام این کار نیست. موضوع فیلم خانواده است و به این جهت فیلمی درخور ستایش و تمجید است. کارگردان نمادهای زیبایی نیز برای تداعی خانواده در ذهن مخاطب انتخاب کرده. درخت در این فیلم نماد خانواده است. همان درختی که هر بار در قاب تصویر نمایان می شود اعضای خانواده از آن انرژی، خاطره و معنا دریافت می کنند و هر بار از آن دور می شوند دچا رتنش، درگیری و مخاصمه با همدیگر می شوند. طراحی خاص پوستر این فیلم نیز به دنبال تداعی همین موضوع است. در پوستر فیلم، طه، کودک 11 ساله داستان در آغوش مادرش است. در انتهای فیلم نیز این هم آغوشی بین دو کودک داستان یعنی طه و آلیسان و درخت اتفاق می افتد. این دو در کنار هم نشان از پناه بردن دو کودک به آن درخت دارد. در واقع این دو کودک به دستور روانشناس قرار است برای راحت تر شدن فرایند طلاق پدر و مادرشان تمرین دوری از هم داشته باشند. تمرین دوری برای اینکه جدایی یکباره باعث ضربه روحی و عاطفی به آنها نشود. طه و آلیسان که متوجه شده اند پدر و مادر آنها قصد طلاق کرده اند و به مرور قصد دارند آنها را از هم دور کنند سعی می کنند این اتفاق نیفتد و پدر و مادرشان را در کنار هم نگه دارند. لذا از اواسط داستان می بینیم که تلاش های آنها برای فرار از تمرین دوری تجویز پزشک و پناه بردن به همدیگر است. درختی که در انتها نیز به آن پناه برده اند نماد خانواده ای است که فکر می کنند دارند از دست می دهند و سعی دارند آن را جایگزین کنند. کارگردان از این تداعی به دنبال نمایش اهمیت خانواده تا میزان یک درخت و اهمیت مادر در نهاد خانواده به عنوان نقطه کانونی یک خانواده است. مادر، هچون درخت، زاینده، آرامبخش، و کانون محبت. روال فیلم نیز نشان می دهد این تداعی برای کارگردان اهمیت داشته. چرا که عمده تعلیق های داخلی فیلم با مضمون دور کردن اعضای خانواده از همدیگر شکل می گیرد. و هربار که این فرازهای اعصاب خردکن می خواهد به یک فرود آرامبخش تبدیل شود می بینیم که خانواده گرد هم آمده اند و این خانواده است که شکل گرفته و باعث آرامش در قصه فیلم شده است. عمده تلاش شخصیت ها نیز برای همین است. یا در جهت به هم رساندن این خانواده و یا برای کمک به آنها برای اینکه بتوانند با کمترین آسیب به خانواده خود طلاق بگیرند.

غرق شدگی

کارگردان دوبار مخاطب را در استرس شدیدی قرار می دهد؛ استرس غرق شدن طه و آلیسان. این دو فراز نیز در این قصه نمادهای مشخص و مهمی هستند. این دوبار غرق شدن دو کودک درست در زمانهایی قرار داده شده اند که کشمکش های پدر و مادر آنها اوج می گیرد. یک بار در حوضچه پرورش ماهی مادر خانواده، برای تداعی این موضوع که طه و آلیسان در گرداب دست ساز خانواده خود در حال غرق شدن هستند. و یکبار که آن دو برای بازی دادن اردک هایشان کنار رودخانه رفته اند و کارگردان مخاطب را در تعلیق غرق شدن کودکان در رودخانه قرار می دهد. نکته مهم اینست که طه و آلیسان عصر همان روز به دلیل اینکه دیگر خانواده خود را از هم پاشیده فرض کرده بودند به درخت توتی که یکبار از آن توت چیده اند پناه برده اند و زیر همان درخت خوابشان برده و تا روز بعد نیز به خانه برنگشته اند. آن درخت پناه و مامن جدید آنهاست. به نوعی جایگزین خانواده آنهاست. طه و آلیسان در حال غرق شدن در مرداب طلاق هستند. و پدر مادری که برای پیدا کردن آن دو، یک شبانه روز همه منطقه را گشتند و در انتها بازگشتند زیر آن درخت و در کنار فرزندان خود زیر ساید درخت مجددا جمع شدند. آنگاه فهمیدند حفظ خانواده و حفظ سایه آن بر سر فرزندانی که الان به آن سایه نیاز دارند باید بر دغدغه های شخصی و اولویت های شخصی شان ارجحیت پیدا می کند. فیلم از این جهت که نتیجه گیری امیدبخش و سازنده ای دارد بسیار قابل احترام است. فراز و نشیب های زیادی دارد اما در انتها مخاطب را به نقطه امیدبخشی می رساند. به نوعی بنا دارد مخاطب را اگر در صدد چنین تصمیمی است از گرداب طلاق بیرون بکشد تا مبادا دیگران را نیز به این گرداب بکشاند.

کشسانی مفهوم خانواده

این فیلم مفهوم خانواده را متصلب و غیر واقعی نشان نمی دهد. می دانیم طلاق امری واقعی است و در بسیاری از خانواده ها در حال اتفاق افتادن است. فیلم سعی می کند مفهوم خانواده را در تضاد و تعارض با مفاهیم همسان دیگر قرار دهد تا مفهوم خانواده در ذهن منسجم تر شکل بگیرد. به عبارتی کارگردان، کنتراست مفهومی بالایی ایجاد کرده تا بتواند این مفهوم را در ذهن مخاطب جا بیندازد که تصمیم های عقلانی زمانی ارزشمند هستند که در شرایط بحرانی گرفته می شوند نه در شرایط عادی. این فیلم سعی کرده از روال های غیر عادی مرسوم در نمایش خانواده دور باشد. روال های غیر واقعی که یک خانواده از ابتدای فیلم تا انتها هیچ چالشی ندارند و همه خوشبخت هستند با روال های واقعی جامعه در تناقض است. حفظ خانواده و تلاش برای کنار هم نگه داشتن اعضای یک خانواده در شرایطی که انواع تنش ها ممکن است بر سر آن خانواده آوار بشود مهم است. نه زمانی که همه چیز عادی است و خانواده مسیر طبیعی خود را طی می کند. آقای پاشا در این فیلم، انگاره خانواده کاریکاتوری و غیر واقعی را شکسته و آن را به خانواده ای واقعی، با شخصیت هایی که واقعی هستند و چالش هایی دارند که همه افراد واقعی در یک زندگی واقعی دارند نزدیک کرده است. این نوع نمایش از خانواده به علت اینکه مفهوم خانواده را واجد یک انعطاف و کشسانی مفهومی می کند باعث می شود مخاطب پس از دیدن فیلم طبق تصویری که از خانواده دیده، بیشتر خود را در چنین موقعیتی قرار دهد. خانواده طراز به صورت کلیشه ای در فیلم نمایش داده نمی شود. بلکه همه شخصیت ها تلاش می کنند در کشمکش های موجود قصه خانواده را از مرداب های مختلف بیرون بکشند و به آن طراز مورد اتفاق خودشان برسانند.

کودک منفعل و مفت خور نداریم!

طه و آلیسان در این فیلم منفعل نیستند. کنش دارند و کنش های آنها نیز نوعی عقلانیت کودکانه دارد. کودکان در این فیلم نه کنش های مبتذل و لودگی های مرسوم برخی فیلم های طنز کودکانه را دارند و نه مثل برخی داستان های دیگر کودکان، نقش منفعل و مفت خوری دارند که یک گوشه بایستند تا ببینند بقیه چه تصمیمی برای آنها می گیرند و آنها سرسپرده باشند. کنش های طنازانه ولی عاقلانه ای دارند. هم مخاطب با آنها می خندد هم با آنها استرس می گیرد و غمگین می شود. مهم آنجاست که خود آنها تصمیم گیرند و کنش های معطوف به هدف دارند. این نقطه عطف مهمی است برای این فیلم. قهرمان اصلی داستان طه است. که با کمک برادر خود سعی دارد این خانواده از هم نپاشد. و برادرش آلیسان که مدام به انحاء مختلف می گوید “طه، من بدون تو می میرم.” این دو در کنار هم یک قهرمان بودگی خاصی را ایجاد کرده اند که عقل روزمره شده و گرفتار تکرار پدر و مادرشان قادر به تولید این قهرمان بودگی و نجات وضعیت خانوادگی خود نیست. این نوع نگاه به کودک را در کمتر فیلمی می بینیم. اگرچه در برخی فیلمهای ژانر کودک مثل “قهرمانان کوچک”  و نمونه های مشابه آن ما نوعی قهرمان بازی در فیلم میبینیم اما قهرمان بودگی که در شرایطی فانتزی رقم خورده و کنشگری کودکان را چندان معنادار نمی کند. قهرمان سازی در آغوش درخت برای کودکان کاملا واقع بینانه است. نه آنقدر شاذ است که بگوییم این رفتار از یک کودک بعید است و نه آنقد لوده است که کنشگری هپروتی به کودکان قصه بدهد. در این فیلم با نوعی کنشگری فعال و در عین حال کودکانه از طرف طه و آلیسان مواجهیم.

فیلم کوتاه سینمایی!

ابتدایی که این فیلم را مشاهده کنید متوجه می شوید که فیلم از یک جایی به بعد ایده اش تمام شده و قدرت ایجاد تعلیق و کشش بیشتر ندارد. قصه بی دلیل ورق می خورد و مخاطب در تعلیق های تکراری قرار می گیرد. البته این اتفاق بی تاثیر از سابقه آقای پاشا نیست. ایشان در اصل یک کارگردان خبره در عرصه فیلم کوتاه است. چند سریال هم در کارنامه خود دارد ولی این مشخصه ساخت فیلم کوتاه در تولید در آغوش درخت نیز خود را نشان داده و در ذوق می زند. چراکه ایده داستان یعنی غرق شدگی و پناه بردن به درخت و دور هم جمع شدن دوباره خانواده درکنار هم در همان نیم ساعت اول فیلم مشخص شد و فیلم دیگر قدرت ادامه دادن نداشت. تنها کاری که کارگردان کرده این بوده که نقطه عطف داستان یعنی پناه بردن به درخت را تا پایان زمانبندی فیلم نگه داشته است که می توانست همان نیم ساعت اول یا نهایتا یک ساعت اول این کار را انجام دهد.