فیلم آپاراتچی به روایتی طنز از زندگی شخصیتی می پردازد که از دوران نوجوانی، علاقمند به فیلم سازی است و عجیب زلف گره خورده ای  با سینما دارد و هر چه در پهنه ی زندگی پیش می رود بر غلظت این ماجرا افزوده می شود.

فیلم با اقتباس از کتاب آپاراتچی سعی در روایت زندگی شخصیتی با عنوان جلیل رشیدی را دارد ، او در دوران جنگ نقاش ساختمان است و با تیمی به نقاشی مکان های مختلف می پردازند در آرزوی ساخت یک فیلم بلند سینمایی است؛ که با امید دریافت سیمرغ جشنواره فجر هر شب به آغوش خواب می رود. نقاش باشی قصه در مسیر رویایش از انجام هیچ کاری دریغ نمی کند ؛ هر بار هم با چالش های عجیبی روبرو می شود که بزرگترین آن پدری است که به شدت با وی مخالف است و رویا و حرفه ی پسر را مظهر فسق و فجور می داند.

با پیروزی انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی بخت به او رو کرده و در جریان ترور یک شخصیت بلند پایه دادگستری، فرصت را مغتنم می بیند تا خمیر ورز نیامده خود را به تنور بچسپاند و سیمرغ خیالی خواب های هر شب را با سیمرغ بلورین چهارمین جشنواره فیلم فجر معاوضه کند. از پشتوانه هایی که نقاش باشی این قصه را در آرزوی روی صحنه رفتن تالار وحدت و اخذ سیمرغ بهترین کارگردان حمایت می کند، تلاشی است قابل تحسین، همسری جان فدا و دوستانی همراه که او را در تحقق رویایش مصمم تر می کنند.

شروع با کات

آپاراتچی هرچند به ظن عوامل و منتقدین ادعایی ندارد؛ اما در اوج سادگی و رقیتی که در ریتم کلی روایت خود دارد ، به شدت در حالات مخاطب انگاره های حسی و شناختی شکست خورده ای را می سازد. بدین صورت، حتی در اوج همین بی ادعایی و روایتگری ساده که در نبض فیلمنامه و شخصیت پردازی و سایر اجزاء فیلم مشهود است، مخاطب در دوگانه برداشتی داشتن از فیلم و نتیجه گرفتن از یک مسئله مهم یا صرفا برای چند دقیقه ای به تماشای فیلمی که روایت جوانی است با رویای فیلمسازی در سینما که ژانر طنز هم به کمک ریتم روایت نمی آید، مانده است.

خوب است که فیلم از شوخی های لوث شده و منزجز کننده جنسی در خنده گرفتن از مخاطب پرهیز کرده و حتی تصویر نسبتا خوبی از دهه شصت به لحاظ جلوه های بصری و محتوایی نشان می دهد، اما  هیچ یک از این مسائل شریان های هموار و رونده ای در میسر انتقال جهان بینی فیلمساز نیستند.

پر واضح است که در خط کلی داستان، فیلمساز در صدد باز نمایی و همینطور پیوند و الفت بین دو قطبی  به ظاهر حزب الهی و غیر حزب الهی یا انقلابی و غیر انقلابی است؛ هرچند رویکردی انتقادی نسبت به جریانات انقلابی در پرداختن و مواجهه با هنر دارد، اما بازهم به شکل کاملا مشهودی نمایان است که فیلمساز جا پای فیلم های مشابهی نظیر اخراجی ها، دینامیت، و… با اندکی احتیاط گذاشته است.

حال آنکه توازن در شوخی با این دو طیف اصلا رعایت نشده و عجیب ماجرا آنجاست که فیلم مرزهای برخی روایت هایی از زندگی شهدا، مثل اشاره به سکانس خاطره توالت شستن شهید لاجوردی برای عدم غلبه شیطان به نفسش را به نحو متحیر کننده ای  بد  و استهزاء کننده به نمایش می گذارد، در صورتیکه نفس این خاطره از این شهید بزرگوار، به شدت برای مخاطبین از بار معنایی بالایی برخوردار است که کمتر نمونه ی این چنینی از یک مدیر و مسئول عالی رتبه قضایی در صفات تاریخ قابل رویت است.

کاش با تدوین می شُد!

این فیلم در نگاه اول ایده بسیار خوبی را یدک می کشد، اما در سیر قصه شاهد مواجهه با شخصیت سازی های تصنعی هستیم؛ و اینطور تصور می شود که انگار این پرداخت بد و نخ نما شده، با ایجاد نقش برای بازیگران از قبل تعیین شده همراه بوده است. این ضعف تکنیکی غیر قابل اغماض سابقه کم رنگی در سینمای جهان دارد؛ اما متاسفانه شاهد هستیم که در چند سال جاری در برخی از فیلم های سینمای ایران به شکل پُررنگی عرض اندام می کند.

دلخراش ترین پیامد منفی این ضعف تکنیکال از آنجایی آغاز می شود که فیلم ساز؛ تصوری از وسعت جهان سوژه ندارد و قدم های زیادی در کالبد هویتی و شخصیتی سوژه خود برنداشته که دست به تولید زده است و علی القاعده این اتفاق منتهی به تصویر سازی های سطحی  و ناقص از شخصیت های مورد نظر می شود و گام به گام در سیر نزولی خود به برداشت های ضعیف و ناقصی از این شخصیت ها در ذهن مخاطب می انجامد؛ به تبع آن  مخاطب هم در عمده ی موارد دور نمای ذهنی و شناخت خود از شخصیت را محصور در فیلم می کند، اگر چاشنی بی حوصلگی و بی دغدغه بودن او را اضافه به این ماجرا کنیم ، سرآخر هم سختی و ترس هنرمندان دیگر از حیث بازسازی مجدد هویت آن شخصیت را ضمیمه کنیم ، دیگر کاری نیست که در حق آن سوژه نکرده باشیم!

نورِ تاریک

یقینا این حجم از انگیزه و روحیه مثبت جلیل در غلبه بر جمیع موانع نرسیدن بر آرزوی دوران کودکی خود ؛ از چالش های گوناگون با پدر و از دست دادن موقعیت های بسیار خوب در زندگی گرفته تا تبدیل شدن این آرزو به عنوان یک ملاک و معیار محکم در انتخاب همسر و حتی هزینه های مالی عجیبی که از فروختن وسایل خانه حاصل می شود؛ به نوبه خود قابل تحسین است ، اما مشکل آنجاست که توازنی بین این حجم از امیدواری و تلاش با پایان بندی بی رنگ و لعاب از زندگی جلیل اصلا قابل پذیرش نیست ؛ هرچند این نکته که فیلم از نگاه های روشنفکر مآبانه و شعاری به خوبی پرهیز کرده ، اما پیام مناسبی را به مخاطب منتقل نمی کند ، و خب چطور می شود که شخصیتی با این حجم از غبله ی آرزوهایش در زندگی ، همراهی همسر و دوستانش و همینطور تلاش های طاقت فرسایی که متحمل می شود ، به هدفش نمی رسد و به یکباره همه ی این سازه در انتهای فیلم فرو می ریزد و هیچ توجیه قابل پذیرشی نیز جایگزین نمی شود؟!

کات تا شروع

هرچند آپاراتچی اولین فیلم بلند طاهر فر است و امید بر آن است که شاهد فیلم های خوبی از این فیلمساز جوان و خوش آتیه آذری باشیم که دغدغه زیست بوم شهر و دیارش بسیار ستودنی است؛ اما لازم بود در ساخت این فیلم  وسواس بیشتری به خرج می داد تا پازل های منفرد جذاب این فیلم را با ترکیب بندی درست تبدیل به یک اثر جذاب و جریان ساز می کرد.