«من حقمو میخوام!»
سکانس افتتاحیه: اذان صبح، لحظه اعدام و تلاش برای بخشش مجرم؛ از همین جا دستمان آمد که با قصه ای از جنس اعدام و قصاص وَ احتمالا قتل و جنایت روبرو هستیم. طی این سالهای اخیر فیلم های ژانر اعدام آنقدر به وفور و برای گفتن یک حرف (بخشش) تولید شده اند که بیننده آخر فیلم را از اول می خواند؛ هرچند که در «بی بدن» بعد از دقایقی غافلگیر خواهید شد. «بی بدن» در ژانر جنایی است. عوامل فیلم منکر شدند اما بن مایه قصه، همان پرونده آرمان و غزاله در دهه 90 است که در زمان خودش یکی از پروندههای جناییِ پرسر و صدا، جنجالی و پیچیده بود. سروش و ارغوان دختر و پسر جوانی که هم دانشگاهی و دوست بودند و فیلم با ناپدید شدن ارغوان شروع می شود. کارگردان بعد از قلاب ابتدایی، بدون معطلی متهم اصلی یعنی سروش را معرفی کرده و فیلم به زودی وارد پروسه دادگاهی و دادخواهی پرونده شده و از نگاه مادر ارغوان روایت می شود. ارغوان به شکل دلخراشی توسط سروش به قتل رسیده اما پرونده با نوسان بین اعتراف و پس گرفتن اعترافات توسط سروش پیش می رود. از ابتدای فیلم با حضور پررنگ مادر ارغوان با بازی الناز شاکردوست مواجهیم. علیرغم اینکه طبق قوانین کشوری و شرعی قصاص حق ولی دم یعنی پدر ارغوان است اما سرتاسر فیلم این مادر ارغوان است که برای خونخواهی دخترش تلاش می کند؛ سروش صحت به عنوان پدر ارغوان اگرچه کنار مادر حضور دارد اما منفعلانه دوشادوش همسرش حرکت می کند. مادر ارغوان در جریان دوستی او با سروش بوده و حتی وقتی این دونفر قهر میکنند خودش واسطه آشتی بین آنها میشود، وقتی عکسهای شخصی ارغوان لو رفته مادرش اولین و بزرگترین خطای تربیتی را همین جا مرتکب میشود و کل ماجرا را از همسرش یعنی پدر ارغوان پنهان میکند. قتل محدود به روز قتل نیست، از خیلی پیشتر کلید این اتفاق اینگونه رقم میخورد اما در جای جای فیلم شاهدیم که پدر ارغوان بابت نبودنش، مشغولیتش و صمیمی نبودن با دخترش تخطئه میشود. با این حال ما در حال تماشای مادری هستیم که علیرغم خونخواهی دخترش یک عزادار متین و موقر است. همه فیلم هم تنها در یک دیالوگ او هویدا میشود: «من حقمو میخوام!»
عجله کار شیطان است!
هرچند قصه فیلم بعد از چند دقیقه دستمان آمد اما قلابها، گره ها و گرهگشایی ها آنقدر به جا استفاده شدهاند که بیننده را تا آخر میخکوب پرده سینما میکند. شاهکارترین سکانس تلخ این جشنواره که اوج درگیری حس مخاطب با فیلم بود، متعلق به سکانس پایانی همین فیلم است: جورابهای سرباز! ببینید تا بدانید…
میزانسن و چینش صحنه ها مخاطب را آزار نمیدهد. قصد سیاهنمایی ندارد، تلاش کادر قضایی را در جهت صلح و اعمال انسان دوستانه نمایش میدهد، از اِلِمانهای مذهبی نه برای ضربه زدن که برای انتقال کانتکست واقعی ایرانی به کار میگیرد. یک فیلم خیرخواهانه است.
اما با این همه با خطاهایی هم مواجه بودیم که اگر عجله برای رسیدن به جشنواره نبود شاید خود عوامل توجه میکردند. فیلمنامه به گونه ای بود که مثل پرونده آرمان و غزاله پر از ابهام و سوال باقی می مانَد؛ چرا مادر ارغوان میان زباله ها دنبال دخترش میگشت؟ مگر چیزی میدانست؟ چرا رمزگشایی از هم دستی پدر با سروش سطحی و گذرا طی شد؟ چرا سروش و پدرش حتی در آخرین لحظات سکوت کردند؟ زیرکی نویسنده فیلم میتوانست اینجا باشد که ابهامات پرونده آرمان و غزاله را پاسخ میداد، شاید از این طریق انکارشان از اقتباس هم صادقانه تر به نظر میرسید!
جدای از فیلمنامه، گریم بازپرس پرونده (نوید پورفرج) با اکتها و رفتارهای خیرخواهانه او هم خوانی نداشت، میشد گریم تمیزتر، مهربانتر و غیر شبیه به نقشهای قبلی او باشد!
یک نکته از این معنی
«نوید پورفرج» که سال گذشته او را در فیلم «اتاق گلی» و در نقش یک کُرد که برای حفظ خانه، خانواده و مرزهای وطن خود تلاش میکند دیدیم، اکنون به عنوان بازپرس پرونده ی قتل ارغوان ایفای نقش میکند. او درجایی از سروش (متهم به قتل ارغوان) علت ضرب و شتم ارغوان را میپرسد؛ سروش جواب میدهد: «غیرتی شدم!» بازپرس با نگاهی پر از یقین و تخطئه میپرسد: «دوست پسر مگه غیرتی میشه؟» راست و درست میگفت؛ «غیرت» مفهومی است که در چارچوب و پارادایم ایرانی-اسلامی فهم میشود. چگونه پسری که اصل و اساس رابطه اش خارج از قاعده و چارچوب بود به این مفاهیم پایبند بود و حتی بخاطر آن مرتکب عمل خشونت آمیز میشد؟! واقعیت این است که یک لنگه کفش در بیابان غنیمت است؛ این روزها که سینما به سمت اضمحلال و حذف دو انگاره «غیرت» و «ناموس» با سرعت در حرکت است ما از شنیدن این دیالوگ نقطه زن و بجا شگفت زده شدیم. از همین جا سپاس از فیلمنامه نویس فیلم!
عزای واقعی، کمپین مجازی
درجایی از فیلم، هرچند خام و ناپخته اما به درستی گریزی هم به کمپین های هشتگی «نه به اعدام» میزند. معتقدم کارگردان بیشتر از چیزی که بازنمایی کرد میتوانست در این پدیده نابخردِ گاه نجاتبخش عمیق شود. مادر ارغوان جایی برای بخشیدن سروش باقی گذاشته بود، گفته بود اگر بگوید با جنازه ارغوان چه کرده و الان کجاست او را میبخشد. اواخر فیلم علیرغم اینکه سروش در این مورد هیچ حرفی نزد اما مادرارغوان راضی به بخشش شد. چه شد که نشد؟ خیرخواهی کاریکاتوری مردم.
یک نظریه قشنگ در علم ارتباطات داریم با عنوان «ازجاکندگی»؛ میگوید در عصر مدرنیته انسان از زمان و مکان بالفعل خودش جدا شده و میتواند فراتر از زمان و مکان خودش عاملیت و فعالیت داشته باشد. مثل همین کمپین ها و فعالیتهای مجازی که حتی از کیلومترها آن طرف تر از محل وقوع قتل فریاد «بخشش» سر دادند. مادر ارغوان(ها) واقعی عزادار شد، خیلی واقعی تر دستش از پیکر دخترش کوتاه ماند و خیلی خیلی واقعی تر برای همیشه یک سوال بی جواب در ذهنش ماند که چه شد؟ اما بشر اینترنتی با دسترسی نامحدود و اطلاعات محدود، کمپین مجازی ایجاد میکند برای نجات سروش از اعدام! اعضای این کمپینهای هشتگی که خارج از فضا و زمان وقوع قتل زیست کرده اند، از جزئیات پرونده، از رنج خانواده ارغوان، از خشونتهای اتفاق افتاده و… چه میدانستند؟ تقریبا هیچ! بر اساس همین دانسته های محدود روز اعدام مقابل زندان تجمع کردند و طلبکارانه خانواده ارغوان را وادار به بخشش کردند. اما واقعیت همانی بود که مادر ارغوان آن را زندگی کرد و موقر و متین به بازپرس پرونده گفت: «هرکدوم از این مردم که میگن بخشش، اگه یه قطره خون از دماغ بچه شون بیاد شهر رو به هم میریزن»
جیغ سفید
در بحبوحه اکران فیلمهای جشنواره فجر، فیلمی از الناز شاکردوست وایرال شد که تریبونی برای حرف زدن میخواست و برای حق از دست رفته فیلم بی بدن فریاد میکشید. قبل از دیدن فیلم، این کار به نظرم سخیف آمد چراکه عوامل فیلمها دستکم یک تریبون برای گفتن حرف هایشان دارند، همان کنفرانس خبری بعد از اکرانها؛ اما بعد از دیدن فیلم شاید اگر من هم بودم فریاد سر میدادم. حاضر نبودن فیلم بی بدن در سودای سیمرغ و حضورش در بخش نگاه نو مایه تعجب و شگفتی بود درحالیکه قصه آن به رعایت یک حق الله یعنی قصاص و حقوق خانواده های مقتول پرداخته است. فیلم اگرچه تلخ است اما سیاه نیست و همین یک ویژگی گمشده این روزهای سینمای ماست برای احیای خیلی از ارزشهایی که دفن شدند. شگفت انگیزتر آنکه فیلمهایی با همان قصه کلیشه ای بخشش و به مراتب ضعیفتر در بخش اصلی حضور داشتند. فیلم «بی بدن» علیه مارپیچ سکوتِ بخشش قدم برداشت. بخشش بزرگواری است اما همه چیز نیست. فیلم بدون لکنت و بدون اینکه مرزهای اخلاقی را خدشه دار کند از حق قصاص خانواده مقتول دفاع میکند و برای لحظاتی بیننده را در جایگاه آنها قرار میدهد.