داریوش، حرفه‌ای در فیلمنامه، متوسط در پرداخت

 قسمتهای دهم تا پایان بندی نهایی.

فیلمنامه

در خصوص نوشته این اثر به صورت کلی می‌توان این اذعان را داشت که فیلمنامه از کارگردانی سریال جلوتر بود. شخصیت‌پردازی کار به طور قطع نسبت به سایر همتایان این سریال در شبکه‌های اجتماعی بالاتر بود. شخصیت‌هایی که قبل از اجرا در فیلمنامه ساخته شده بودند.

حتی داستان‌های فرعی کاشته شده در سریال، در پایان‌بندی مانند دریاچه‌هایی عمل کردند که به دریا می‌ریختند و در پایان یک نتیجه را که همان تقویت داستان اصلی است، دنبال می‌کردند. برای فهم بیشتر موضوع به برخی کاراکترها نیم نگاهی می‌اندازیم.

کاظم

شخصیت کاظم که کاراکتری ترسو اما دارای انگیزه برای مقابله با ترسش ترسیم شد، نشان داد دارای ویژگی‌هایی است که می‌تواند مخاطب را با خود همراه کند.

شخصیتی که عباس جمشیدی‌فر به زیبایی اجرا کرد به درستی میان لبه‌ی ترس و شهامت حرکت کرد. ترس فروخورده‌ای که در نهایت اثر به شهامت تبدیل شد.

 مسئله فرزندآوری کاظم و همسرش، که شاید از دید مخاطب در قسمت‌های ابتدایی کار، فرعی و غیر لازم نمود می‌کرد، دیدیم که در قسمت‌های پایانی باعث خلق لحظه‌ای دراماتیک شد و اثرگذاری این شخصیت را برای مخاطب دوچندان کرد و همین مسئله باعث شد تا به شخصیت اصلی فیلم این حق را بدهد که از ضد قهرمان سریال انتقامی سخت بگیرد.

بهرام

تاکنون در سریال‌های شبکه نمایش خانگی به هیچ وجه و در سینما به ندرت، چنین ضد قهرمانی را ندیده بودیم.  شخصیت پردازی ضد قهرمان سریال داریوش هیچ شباهتی با سایر ضد قهرمان‌ها ندارد. کاراکتری کنترل شده و به دور از ادا اطوار بدمن های سینما سعی داشت تا از فضای تیپیکالی این نوع کاراکتر بیرون بیاید و یک شخصیت جدید ضد قهرمان را به مخاطب معرفی کند.

معمول این است که ضد قهرمان یک شخصیت پرخاشگر و داد و بیداد کن قلمداد گردد؛ اما بهرام نشان داد که هم عاطفه دارد و هم احساسات، منتها ویژگی‌های شخصیتی‌اش او را به مسیری متفاوت از سایرین برای رسیدن به خواسته‌هایش می‌کشاند. بهرام از ابتدا شخصیتی تاریک نبود، به مرور و با عملکرد شخصیتی او گام به گام برای مخاطب سیاه شد.

تسویه حساب بهرام با علیرضا نقطه عطف جالبی برای مخاطب شد. این سکانس نقطه‌ایست که تلاقی یک بدمن با یک بدمن دیگر رقم می‌خورد. قاعده کار این است که هر کدام دیگری را مغلوب سازد به بدمن بزرگتر سریال تبدیل می‌شود و برای مخاطب سیاه‌تر می‌شود.

ساخت و پرداخت شخصیت علیرضا در سریال که حق والاصاف امیر نوروزی به بهترین شکل آن را ایفا نمود، برای تقویت همین مسئله در فیلمنامه است. ایفای نقش فوق العاده محسن قصابیان در نقش بهرام، تمام ابعاد این کاراکتر را برای مخاطب به تصویر کشید. بهرام از طلوع تا افول در این سریال و از خاکستری بودن تا سیاه شدن در مقابل دیدگان مخاطب، باورپذیر بود.

داریوش

شخصیت داریوش همانطور که از نام سریال مشخص است، نشان دهنده قهرمان بودنش می‌باشد. شخصیت داریوش در ابتدا این موضوع را به مخاطب نشان نمی‌داد.

 وجود ویژگی‌هایی مانند ترس و فرار از مشکلات، نشانه‌های یک قهرمان نیست. حوادث فیلمنامه اما این شخصیت را سکانس به سکانس به قهرمان تبدیل می‌کرد. علاقه به کاراکتر کاظم در فیلمنامه باعث شد تا روح انتقام از رفیق صمیمیش به شکلی باورپذیر برایش تبدیل گردد.

فیلمنامه علاقه بین داریوش و ساقی را مبتذل نمی‌کند، اما در عین حال از میزان عشق داریوش به ساقی را برای مخاطب روایتگری می‌کند. در سکانس‌های پایانی سریال قبل از رفتن” داریوش” به معرکه مقابله با” بهرام”، در خلوتی با ساقی به ابراز علاقه نزدیک میشود اما ورود نمیکند و همین تلنگر برای نشان دادن علاقه قهرمان و انگیزه گرفتن برای مقابله با ضد قهرمان فیلم کفایت می‌کند و همین مسئله است که این شخصیت را برای مخاطب باورپذیر می‌کند.

 فیلمنامه نویس طنز نهفته در کاراکترها را در جاهای مختلف برای خوش طعم کردن سریال خود به کار می‌برد. فیلمنامه نویس از طنز به عنوان تکمیل کننده وجوه شخصیتی کاراکترها استفاده کرده است. از جمله این کاراکترها شخصیت خود قهرمان است که در ارتباط با نوه خود و به خصوص با “حمید” نامزد دخترش از این موضوع بهره‌گیری کرده است. بازی خوب رایان سرلک بازیگر نوجوان سریال و بازی گیری فوق العاده هادی حجازی فر از او را نمی‌توان در این عرصه نادیده گرفت.

کارگردانی

سریال داریوش کارگردانی متوسطی داشت. نحوه به تصویر کشیدن فیلمنامه معمولی بود. شاید کارگردان نمی‌خواست چینش خوب فیلمنامه را تحت الشعاع برخی تصویرگری‌های کارگردانی کند. در سکانس سوزاندن کاظم، کارگردان می‌توانست نماهای دیگری را از سوزاندن بگذارد اما صرفاً به pov و یا همان زاویه دید داریوش هنگامی که مخفی شده بود اکتفا کرد. در سکانس مربوط به تمرین تیراندازی، می‌توانست لوکیشن مناسب‌تری را برای به تصویر کشیدن انتخاب کند؛ زیرا که در شرایط بسیار ابتدایی این مسئله به تصویر کشیده شد.

پایان بندی

در سکانس پایانی سریال، داریوش که در شخصیت خود ترسی نهفته دارد و در طول این مدت سعی در حذف ترس خود دارد را به یکباره فاتح و قهرمان نشان نمی‌دهد و فیلم را به اصطلاح امروزی “هندی” نمی‌کند. داریوش پس از شلیک اولین گلوله به سوی بهرام باز هم ترس همیشگی به سراغش می‌آید و فرار می‌کند و پس از کشمکشی توسط این دو سلاح به دست سیفی می‌افتد. پایان دهنده این معرکه داریوش نیست، بلکه سیفی است که انتقام این سالیان را از بهرام می‌گیرد و به مخاطب هم می‌گوید که او به علیرضا خیانت نکرده و بهرام او را فریفته است. تمامی این موارد نشان از باورپذیری شخصیت‌ها برای مخاطب دارد. فیلمنامه نخواسته تا دست داریوش به خون کسی آغشته شود. قهرمان فیلم صرفا شرایطی را می‌چیند تا زمینه انتقام را فراهم آورد و در پایان کسی که بیشتر از داریوش انگیزه تمام کردن کار را دارد (سیفی) کار را تمام میکند.

جامعه شناختی داریوش

سریال داریوش نشان داد هنوز هم می‌توان به رفاقت‌های قدیمی امیدوار بود. نگاه داریوش به آینده نگاهی به درون جامعه است نه به بیرون. راه حل مشکلات ما در درون خود ماست چیزی که سایر سریال‌ها آن را به بیرون حواله می‌دهند و دائماً از ناتوانی، بی‌عرضگی و نفهمی داخل صحبت می‌کنند.

جهان جامعه “داریوش” نگاهی انسانی به اجتماع دارد. در این گونه سریال‌ها نوعاً می‌بینیم، پایین نشینان جامعه دارای نوعی بی‌فرهنگی و بیچارگی ذاتی می‌باشند که با نماهای اگزوتیک از سوی کارگردان اثر به نمایش در می‌آیند.

داریوش اما یکی از پایین نشینانی که شرایط کلان جامعه پست مدرن باعث شده تا نتواند در جایگاه واقعی خود قرار بگیرد، به عنوان مقصود خود انتخاب می‌کند. اگر زن را نماد سرزمین و میهن بدانیم سریال داریوش هدف و غایت خود را برای به دست آوردن این سرزمین و میهن قرار داده است.

برخی از خشونت سریال می‌گویند اما اگر درست ببینیم، نمایش کنترل شده خشونت در سریال داریوش اصلاً به معنای اصالت بخشیدن به خشونت در این سریال نیست. در سریال خشونت می‌بینیم اما این خشونت، خشونت مذموم است نه ممدوح. نماهایی که از خشونت نشان داده می‌شود نماهایی است که اتفاقاً علیه خشونت است و شخصیت اصلی برای همین به جنگ ضد قهرمان می‌رود و در نهایت پیروز می‌گردد.

این مسئله را در سریال‌هایی چون “خون‌سرد”،”سیاوش”،” گناه فرشته” و… بررسی کنید تا متوجه تفاوت روایت این خشونت‌ها شوید. در سریال‌های فوق خشونت یک امر لاینفک از فرایند روایت فیلمنامه است. طوری پرداخت خشونت صورت گرفته که گویی مابقی عناصر فیلمنامه در خدمت خشونت هستند. در این سریال اما نماها در ضدیت با خشونت هستند و فرایند فیلمنامه قهرمان را برای مقابله با این خشونت‌ها آماده می‌کند.

کلام آخر

در آخر باید گفت به راستی جای چنین آثار انسانی و بومی در سبد فرهنگی رسانه‌ای ما به شدت خالی است و بایستی این نوع نگاه، جایگاه خود را میان مخاطبان روزبه‌روز بیشتر باز کند؛ و امیدواریم جناب حجازی‌فر با همین دست فرمان حرکت کنند و آثار باکیفیت بیشتری را خلق کند.