در انتهای شب سریالی است به کارگردانی آیدا پناهنده که از شبکه خانگی پخش میشود. هم اکنون پنج قسمت از این سریال پخش شده و آنقدر شبیه یک روایت از زندگی‌های واقعی است که شاید مخاطبانش آن را دنبال نمیکنند تا ببینند آخر قصه چه میشود. بلکه شاید بیشتر دنبال میکنند که ببینند کاراکترها در این برهه از زندگی چه میکنند.

چند قسمت اول نوعی از روایت زنانه، غالب بر سریال است مثلا ما با کاراکتر بهنام و جدایی از همسرش ماهی مواجه میشویم اما برخلاف همه سریالها روایت زن را نیز میشنویم یا طوری داستان را میبینیم که زن هم همانگونه میبیند.

کاراکتر بهنام با بازی افت کرده پارسا پیروزفر به تصویر کشیده شده است. بهنام مردی هنری و استادی خوش چهره بوده است. دخترکی دانشجو عاشقش شده و بیخبر از ویژگیهای رفتاری‌اش با او ازدواجی شتابزده کرده است. حالا ما مردی بی‌مسئولیت پرخاشگر و خودشیفته و حق به جانب در خانه و در مواجهه با خانواده‌اش میبینیم که در وجهه استادی و یا سازمانی اصلا اینگونه نیست!

کاراکتر ماهی با بازی هدی زین العابدین جان گرفته است. ماهی دختری مطیع برای پدر سنتی‌اش بوده پدرش بازیگری دوست نداشته او هم بازیگر نشده نقاشی خوانده بعد که عاشق شده و ازدواج کرده با مردی روبرو شده که با پدرش متفاوت است، تصمیم ساز نیست، نوعی از بی‌مسئولیتی، آینده نگر نبودن و خودشیفتگی را نیز با خودش داشته است. ماهی مجبور شده در این رابطه تصمیم سازی کند آینده نگر شود صرفه جو شود ایده اقتصادی دهد و برای آینده فرزندشان برنامه بریزد.

زندگی این زوج یک دهه پیش‌رفته آنها خانه‌ای در حاشیه تهران خریده‌اند و حالا مرد زندگی سر زن زندگی فریاد میکشد که چرا گفتی صرفه جویی کنیم و خانه بخریم؟ بیا برگردیم به مستاجری! برویم مرکز تهران. فریاد میزند که من دوست ندارم پنج صبح از خواب بیدار شوم.

در این قسمت(اپیزود) کارگردان به این وسیله به تاثیر اقتصاد بر خانواده نیز پرداخت و خیلی از منتقدین به طور شتابزده‌ای واکنشهای مثبت و منفی نشان دادند و فکر کردند همه داستان بر همین انتقاد قرار است بچرخد.

اما داستان جلو رفت و مخاطب دید کاراکتر بهنام بعد از جدایی دیگر مشکلی با حاشیه شهر بودن آن خانه ندارد! خانه را نمیفروشد به مرکز شهر نمیرود! و انگار تمام دلیلش برای آن فریادها بر سر ماهی به خاطر خود خانه نبوده است بلکه به دلیل احساس ضعف در برابر زنی بوده که ایده اقتصادی میداد و پا به پای مرد ضعیف و حواسپرتش بسیار قوی و حساب شده ادامه میداد تا از پس قسط خانه بر‌آیند!

قصه جلوتر می رود و برای اولین بار در یک اثرِ تصویری به حقِ نادیده گرفته شدن لذت زنان در رابطه حلال با همسرشان پرداخته میشود. بیننده کم کم متوجه میشود این استاد خوش چهره و جنتلمن قصه، نه تنها پرخاشگر و بی‌مسئولیت و خودشیفته است بلکه نمیتوانسته یا نمیخواسته که حتی در اتاق خواب مرد کاملی برای همسرش باشد. گرچه در همین گیر و دار بهنام با جملاتی مثل: “اینا همه اش تو ذهن توئه” ضمن انکار واقعیاتی که زندگی‌اش را پاشه فروپاشی کشانده به مخاطب میفهماند چقدر از تکنیک سیاهِ گسلایت(فریب روانی) استفاده میکند و به این وسیله مخاطب را از خودشیفته یا نارسیسیتیک بودنش مطمئن میکند. گرچه به درستی کارگردان زوم بیش از حد و روشنفکرانه روی این ظرافتهای کاراکترپردازی‌اش نمیکند و به اندازه نشان میدهد و میگذرد!

اما کارگردان فقط به این زوج و فقط به این زن و مرد هنری و تقریبا الیت نپرداخته است. از قبل و به طور جدی‌تر از همین جای داستان، کاراکتری به نام ثریا وارد قصه میشود: او ساده و معمولی ست. تحصیلات و تسلطش به اموراتی چون هنر از ماهی و بهنام کم‌تر است. او با مرد ضعیفی در رابطه نبوده است که به زور مرد شود پس هنوز زنانه تر است، مهربان است، دم به دقیقه گریه میکند (و کارگردان قبلا به ما نشان داده که ماهی زیاد گریه نمیکرد و یا از نشان دادن گریه به بهنام خودداری میکرد) مثل یک مادر دمنوش و پیراشکی بذل و بخشش میکند و در آرزوی تبدیل کردن پرایدش به ال نود است. ال نود همان ماشینی است که کارگردان از قسمت اول به عنوان ماشین ماهی به ما نشان داده است. این سریال واقعا پر از کاشت و برداشتهای خوب و مفید است.

ماشین و رانندگی در این سریال تقریبا نمادند ثریا با پرایدش به بهنام دلسوزانه رانندگی یاد میدهد و ماهی وقتی خبر چندباره رد شدن بهنام در آزمون عملی رانندگی را میشنود به فرزندش میگوید: از بابات راننده در نمیاد! از طرفی سوئیچ پراید ثریا جلوی چشم ماهی از اتاق خواب بهنام تحویل ثریا میشود و چند وقت بعد ثریا پا به اتاق خواب میگذارد!

بله بهنام با ثریا خیلی زود به محرمیت میرسد همه مخاطبان با توجه به سابقه بهنام فکر میکنند حالا که با زنی ضعیفتر از ماهی وارد رابطه شده این رابطه میگیرد و این دو کنار هم شاد و با تفاهم ادامه میدهند اما کارگردان دوباره ثابت میکند بهنام همان خودشیفته بی‌مسئولیت است، با تبحر فراوان در گسلایت کردن و منیپولیت ( دستکاری روانی) کردن! او نمیتواند مسئولیت یک رابطه جدید را بپذیرد اما طوری بعد از تنها یک شب ثریا را پس میزند که ثریا متوجه نمیشود پس زده شده و از او تلویحا تشکر هم میکند! بهنام در نقش یک قربانی دلسوز بیچاره میرود و پس‌زدن ثریا را نوعی لطف و اجبار به او معرفی میکند!

نورپردازی و پالت رنگی این سریال بسیار حرفه‌ای و کمک کننده است. استفاده به هنگام نورهای آبی و سرد یا نورهای گرم و رنگهای گرم. استفاده به هنگام از تاریکی و روشنایی بسیار به پذیرش اثر در ناخودآگاه مخاطب کمک میکند. البته از ویژگیهای سریال این است که به رغم پرداختنش به مشکلات و تلخیهای زندگی، فضای تاریکی ندارد و نور آفتاب اکثر صحنه‌ها را ایرانی و رویایی میکند.

ادامه دارد….

این نقد با ادامه سریال ادامه خواهد داشت…