نقد دوم در انتهای شب

در قسمت اول سری نقدهای این سریال گفتیم که نوعی از روایت زنانه در این سریال در جریان است. در این دو قسمت این وجه از روایت در مواجهه با دنیای مردانه بیشتر خود را نشان میدهد.

پدری کردن در عرف ما ، برخلاف مادری کردن، بیش از آنکه در نسبت با کودک تعریف شود در نسبت با خود پدر تعریف میشود. به اینجای در انتهای شب که میرسیم همین امر را به زیبایی در این اثر میبینیم؛ ما دو پدر جوان را میبینیم که هر دو حالا تبدیل به همسر سابق شده‌اند. بهنام در مکالمه با کودکش نوع آموزش درسی همسر سابقش به کودک را به چالش میکشد، با او لجبازی میکند، گویی که دارا ماهرخ است و یا ماهرخ در حال شنیدن حرفهای آنهاست در حالی که ماهی اصلا در آن خانه نییست. در نهایت بعد از ترسیدن و گم شدن دارا در نتیجه همان مکالمه، پدر آوینا و شوهر سابق ثریا وارد قصه میشود او مردی عصبی است و با این موضوع که طبق شرع و قانون، زنان بعد از طلاق میتوانند همسر مرد دیگری شوند هنوز کنار نیامده و از اینکه همسر سابقش با مرد دیگری وارد رابطه‌ای احتمالی شده ناراحت است. وارد خانه بهنام میشود دارا را به عنوان پسر آن مردِ رقیب! میدزدد و بعد که کار بالا میگیرد وانمود میکند به خاطر سلامت آوینا دخترش بوده و مادر را به کثافتکاری متهم میکند و دختر را از مادر میگیرد و میبرد.

 روایت زنانه از اینجا به بعد خود را بیشتر نشان میدهد ما ثریایی را میببینیم که با بهنام مطلقه و مجرد و نه مرد متاهل وارد رابطه شد، دیروز از طرف همان بهنام پس زده شد، بابت همان رابطه امروز از همسر سابقش آسیب دید، کودکش از او گرفته شد به زمین افتاد مانتوی ارزانش غرق در خاک شد و هیچکس حتی بهنام از زمین بلندش نکرد. قابی که کارگردان از تنها بلند شدن ثریا و لنگان راه رفتنش به ما میدهد بسیار قاب تاثیرگذاریست.

حالا ماهی دوباره به صحنه می‌آید. هرچند بعدا میفهمیم ماهی‌ای که ابراز علاقه خواستگار قدیمش  را بعد از طلاق رد کرد؛ از صیغه بهنام به طور عاطفی خوشحال نیست. اما در هرحال ماهی از رابطه داشتن بهنام مقابل خواهرش دفاع میکند. از تنهایی آدمها حرف میزند و حتی یک قدم جلوتر میرود و اجازه نمیدهد خواهرش به ثریا فقط به خاطر آنکه جایگاه تحصیلی و شغلی بالایی ندارد انتقاد کند. اما کارگردان همینجا بس نمیکند و زن ماندن و مرد نشدن ماهی را در دیدار حضوری ماهی و ثریا نشانمان میدهد.

ماهی در این دیدار با اشک‌های ثریا اشک میریزد برای بی‌پناه بودنش برای اینکه حتی پدر مادرش سوالی از او نکردند و براساس تهمتهای دامادی که میدانند بددل و عصبی است صرفا فحشش داده‌اند. لحظه به لحظه‌ی حرفهای ثریا، ماهی در چهره‌اش بغض دارد و در کلامش حتی برای درس و مدرسه آوینا دغدغه‌مند است.و  به صراحت میگوید فکر کرده مسئول جدا شدن آوینا از ثریا خودش هم هست. بحث که به رابطه میرسد و ثریا خود را متهم میکند ماهی میگوید مگه تو آدم نیستی؟ حق و احساس نداری؟

ماهی مادر است و ثریای مادر را هم درک میکند پرورش آوینا نیز به اندازه دارا برایش مهم است. کارگردان از حد به در نمیکند طبیعی است که فرزند خودش در الویت است پس ماهی در ابتدا دارا را مدتی از آن خانه که فکر میکند ناامن است بیرون میکشد و بعد به فکر برگشت آوینا به آغوش والد بهترش می‌افتد.

 حتی حاضر به معامله با بهنام می‌افتد برای اینکه بهنام حاضر به مذاکره با آن مردک شود پیشنهاد میدهد برخلاف حضانت دارا مثل سابق یک هفته کامل کنار بهنام بماند. اما بهنام راضی نمیشود بهنامی که در خانه پدر ماهی به پدر ماهی درباره دزدی دارا گفت: <<آن مرد دارا را ندزدید خیلی هم رفتار خوبی با دارا داشت!>> اینجا میگوید حاضر به مذاکره با او نیست چون: <<خانه‌اش را درب و داغان کرده و به زندگی او و بچه‌اش گند زده!>>

بهنام دوباره مثل قسمت اول در طی این سکانس تقریبا پرخاش میکند، بهانه‌موجهی نزد بیننده دارد او میگوید:<< ما کار غیراخلاقی نکردیم هر دو مطلقه بودیم رفتن و حرف زدن با شوهر سابق ثریا یعنی اعتراف به کار غیراخلاقی‌ای که انجام نشده!>> ماهی سعی میکند بپذیرد و از پرخاشها عصبی نشود آخرین بار با چای وارد میشود و پیشنهاد میدهد بهنام برای رام کردن پدر آوینا کلا اصل رابطه با ثریا را انکار کند.

باز هم بهنام نمیپذیرد انگار اصلا غرور مردانه‌اش یا وجه خودشیفته‌اش نمگیذارد هرگونه صحبت با آن مرد رقیب را بپذیرد! همان وجهی که باعث شد برای پس گرفتن حضانت دارا (همان حضانتی که در ازای بخشش نفقه و حقوق دیگر داده) رو به نامردی بیاورد و از دعوایی که ماهی به خاطر بهنام با رفیق هنریشان کرد سوءاستفاده قانونی کند!

همین وجه احتمالا باعث میشود بهنامی که تلویحا به ماهی میگفت هر نشانه‌ای به معنای رابطه احساسی یا جنسی با کسی نیست و اگر هم باشد بعد از طلاق اشکالی ندارد، صرفا از روی شنیدن خبر شغل جدید ماهی به او تهمت میزند و وقتی که ماهی توضیح میدهد:<< رابطه‌ای نیست >> نپذیرد و بر توهماتش پافشاری کند.

اما تمام روایت زنانه این دوقسمت معطوف به روابط زوجهای قصه نیست پناهنده روایت حکیمه همکار ماهی را نیز کمی به ما نشان میدهد. حکیمه دختری در سطح تحصیلی و شغلی ماهی است اما مجرد است و حالا بیمار شده. او تقریبا تلخ‌ترین روزهای زندگی مستقل و فردی را میگذراند، بیماری‌اش نیز کاملا زنانه است و درمانش شاید به بخشی از زنانگی جسمانی‌اش مرتبط است، نگاه او حالا در این شرایط به زندگیِ یک زنِ تنها با بقیه زنان تنها متفاوت است، گله‌هایش را میکند گریه میکند اما بعد تفاوت روحیه خودش را با روحیه ماهی توضیح میدهد و گویا مرشد سفرِ قهرمانِ کاراکتر ماهی میشود.