قلبی که در «رقه» جا مانده
در روزهای گذشته فیلم «قلب رقه» به نویسندگی و کارگردانی خیرالله تقیانی پور روی پرده نقره ای آمد. یک تریلر جاسوسی و اکشن محصول 1402 که به روایت پیرامون داعش میپردازد و در جشنواره 42 فجر جایزه بهترین صدابرداری را از آن خود کرد. شهرام حقیقت دوست، محمدرضا شریفی نیا، فرهاد قائمیان و هدایت هاشمی بازیگران شاخص این فیلم هستند. تقیانی پور یک دهه پس از ساخت نخستین فیلم سینمایی خود، تونل در سال 1393 و نیز پس از تولید سریالهای نجلا1 و نجلا2 حال دومین اثر سینمایی خود را به پرده آورده است.
داستان فیلم پیرامون تعارضات زیست یک نیروی امنیتی ایرانی میباشد که به قلب داعش نفوذ کرده و در سلسله مراتب این گروه آنقدر ارتقا یافته که به مسئولیت رسانه ای این گروه در شهر رقه رسیده است. آنچه بعنوان نقطه قوت در این فیلم میتوان نام برد خط داستان پردازی خوب و در اصل شخصیت پردازی قوی به نسبت نقش اول فیلم یعنی شهرام حقیقت دوست و روایت کلان مسئله داعش است و در عین حال اوج ضعف این فیلم در کارگردانی و نگاه تلویزیونی کارگردان به تحولات عمومی در پایتخت داعش یعنی شهر رقه و در نهایت یک پایان بندی بسیار بد میباشد.
داستان فیلم از ارتباط میان یک شیخ قبیله سوری با فرمانده نظامی ایرانی در یک سوله امنیتی آغاز میگردد؛ جایی که قرار است تا نقشه تحرکات بعدی داعش از طریق حافظه رَم که درون یک گردو جاسازی شده است منتقل گردد و در سکانس بعد جلسه شورای عشایر بدلیل نفوذ عناصر ایرانی بوسیله داعش منفجر میگردد. از سکانس بعدی قهرمان فیلم یعنی «رضا» با بازی شهرام حقیقت دوست وارد میشود و اینجاست که ما با سه رضا مواجهیم: یک مامور امنیتی ایرانی که همسر خود را در وقایع سوریه گم کرده است که شخصیت حقیقی اوست؛ یک نیروی جهادی فرانسوی که به مسئولیت رسانه ای داعش در رقه رسیده است و دیگری شخصیت رضا نزد سران داعش که یک مجاهد خلق ایرانی است که والدینش را در نزاع با جمهوری اسلامی از دست داده است.
توضیحاتی که فیلم برای مخاطب میدهد به گونه ایست که میتواند تعارض این سه نسخه از شهرام حقیقت دوست را در ذهن خود حل کند. نکته جالب اینکه در واقع نخستین تعارض «رضا» حل کردن این سه شخصیت برای خود میباشد. از اینرو تعارضات شخصیتی قهرمان فیلم بدلیل ارائه بیوگرافی شخصی و کاری از او برای مخاطب قابل فهم است. تعارض میان سه شخصیت نیروی امنیتی ایرانی، مسئول رسانه ای داعش و مجاهد خلق ایرانی نخستین تعارض اوست؛ تعارض بعدی در روایت عاشقانه پس از دیدار با همسرش در بیمارستان شکل میگیرد جایی که مسئول امنیتی رقه به همسر او علاقه مند شده است و او بدلیل اشتغال در بخش رسانه ای داعش نمیتواند هویت خود را برملا سازد و البته نقطه اوج این تعارض طعمه شدن همسر رضا برای رساندن پیام به کاراکتر محدرضا شریفی نیا در زندان است. تعارض بعدی نیز تعارض میان در خطر بودن جان خود و نجات جان رفیق همرزمی است که قرار است طی مراسمی گردن زده شود. شخصیت پردازی قوی باعث شده تا مخاطب با این سه تعارض همداستان باشد.
از سوی دیگر علاوه بر شخصیت پردازی، انتخاب شهرام حقیقت دوست برای این نقش از نقاط قوت این فیلم است. چه بسا نگاه کارگردان در انتخاب بازیگر شباهت فراوان میان چهره ابومحمد جولانی سرکرده هیئت تحریرالشام و شهرام حقیقت دوست بوده است که از اینرو انتخاب شهرام حقیقت دوست برای این نقش بسیار مناسب میباشد. شخصیت پردازی خوب و ارائه بیوگرافی از وی بدون اینکه از خط داستان بیرون بزند و به فلش بک های سرسام آور منجر شود از نقاط قوت روایت تقیانی پور از قهرمان قصه است. قهرمانی که ما با گذشته او آشنا هستیم و هدف او را از بودن در این نبرد که شامل نجات شیخ قبیله (شریفی نیا) و همسر خود است برای ما قابل فهم میباشد. شخصیت پردازی شهرام حقیقت دوست نسبت به امیر جدیدی در «روز صفر» ضمن ایرانی بودن؛ چند پله جلوتر است. در حالیکه شخصیت امیر جدیدی در روز صفر بعنوان یک نیروی امنیتی شبیه به یک رامبوی ایرانی است که هیچ ارجاعی به ایران و حتی حکومتی که ذیل آن فعالیت میکند ندارد؛ ولی رضا در قلب رقه دارای ارجاعات غلیظ ایرانی است. وجود مولفه های رفتاری همچون خانواده دوستی، به خطر انداختن جان خود برای یک رفیق، خواندن ادعیه در سوگ همرزم خود در بیغوله های رقه و … از جمله ارجاعات شخصیتی ایرانی اوست.
روایت عاشقانه این فیلم نیز به درستی برای مخاطب بیان میشود تا جاییکه در صحنه دیدار شخصیت مرد و زن داخل تویوتا، بارش نور از نیمرخ، چهره ای زخم خورده و مصمم به کاراکتر رضا میدهد. البته کارگردان در یک صحنه پس از ناامیدی رضا از ادامه ماموریت، ارجاعی روشن به فیلم به «رنگ ارغوان» دارد. جاییکه کاراکتر فرمانده (فرهاد قائمیان) در اوج ناامیدی و سوگ رضا پس از گردن زده شدن همرزمش همچون کاراکتر «رضا بابک» در به رنگ ارغوان، اسلحه را به همراه تسبیح پشت سر قهرمان فیلم میگذارد و بدین وسیله ماموریتی جدید به او میدهد.
حال ضعیفترین بخش فیلم ناتوانی کارگردان از ساخت نماهای بزرگ و صحنه پردازی متناسب با یک تریلر جاسوسی است. از همین رو چهره رقه بعنوان پایتخت داعش برای مخاطب ایرانی روایت نشده و کارگردان به چند نمای تلویزیونی از یک خیابان بسنده کرده است. صحنه های گردن زدن در پایتخت داعش بدلیل ناتوانی از درست کردن بیگ پروداکشن در حد صحنه معرکه گیری در یک روستا تصویر میشود. چنانچه حجم جمعیت و قدرت دوربین و حفاظت امنیتی تصویر شده برای چنین صحنه ای در حد پایتخت یک دولت خود خوانده نیست. شخصیت «ابوعصام» با بازی عبدالرضا نصاری بعنوان مسئول امنیتی داعش در رقه بسیار ضعیف طراحی شده است. رفت و آمد مسئول امنیتی پایتخت بدون ساز و برگ و تشریفات امنیتی به منزل یک زن چندان باورپذیر نیست. از سوی دیگر پیک نیک گرفتن و شب نشینی یک مامور ایرانی تحت تعقیب با یکی دیگر از سران نفوذی در داعش در کنار یک دریاچه نمیتواند خط روایی درستی باشد. پایان بندی فیلم در صحنه گیر کردن اتوبوس در بیابان نیز اوج ضعف روایت در این فیلم است. تسویه حساب محاظان شیخ ابومصعب با ابوعصام، صحنه فرار اتوبوس از معرکه پس از هل دادن آن بدون اینکه محافظی بالاسر راننده باشد نشان دهنده این است که این فیلم دارای پایان بندی بسیار ضعیفی است.
البته بعنوان جمع بندی ناگفته نماند که از نقاط قوت فیلم، روایت ایرانی از مسئله داعش است چیزی که بر روایت حاتمی کیا در «به وقت شام» برتری دارد. روایت حاتمی کیا از مسئله داعش روایتی شرق شناسانه و متناسب با جوایز جشنواره های سینمایی خارج از کشور است تا جاییکه در روایت حاتمی کیا ضمن بیان یک داستان غیرعمومی از هواپیماربایی و نیز نادیده گرفتن عمومیت زیست مستشاران نظامی ایرانی در سوریه شاهد این هستیم که با ارجاع به مفاهیمی همچون 11 سپتامبر قصد تقریب ذهن مخاطب غربی به مسئله داعش را دارد؛ ولی روایت تقیانی پور یک روایت ایرانی از مقوله داعش است. تقابل نیروهای چندملیتی افغان، ایرانی و ارتش سوریه با دولت خودخوانده ای که حتی با اسراییل دارای روابط امنیتی پشت پرده است.
روایتی ایرانی از مسئله داعش است .