وقتی انسانیت، ترکی عمیق برمیدارد..
تماشای یک فیلم تک لوکیشین ممکن است برای برخی اصلا خوشایند نباشد. هرچند بسیاری از شاهکارهای سینمایی بدین شکل بودند. اما ترک عمیق، از آن دست فیلمهایی است که تماشای آن، مخاطب باحوصله و علاقهمند به مباحث روانشناختی را میطلبد. مخاطبی که تماشای ریتم کند داستانی با کاراکترهای محدود را به جان بخرد. تا اواسط فیلم هنوز مشخص نیست ایده اصلی فیلم چیست. تنهایی، بیماری روانی، بدبینی، سردی روابط خانوادگی، روابط زناشویی، انحراف جنسی و… همه میتوانند کاندیدهایی برای موضوع اصلی باشند. اگر چه فیلم از نظر روایی و هنری پیچیدگیهای خاص خود را دارد اما برای آن دسته از افراد که به دنبال یک تجربه هنری–روانشناختی متفاوت هستند، تفکربرانگیز محسوب میشود.
داستان فیلم به یک بحران روانشناختی و عاطفی در زندگی یک زوج میانسال میپردازد که هویت تعامل بین آنها به سبب اختلالات روانی مرد دچار چالشی لاینحل شده است. در خانه محمود و فخری شروع شده است و در همانجا هم به پایان میرسد. انگار تنها راه خروج از این بحران، پناه بردن به انزوای فردی پشت دربهایی است که به طور مداوم درحال قفل شدن هستند. گویی این قفلها تضمینی برای امنیت فردی و بازگشت به آرامش هستند. اما پرداخت بیش از حد به جزئیات باعث شده بود، سکانسهای ساده بدون آنکه معنای خاصی پیدا کنند فقط دقایق ابتدایی فیلم را افزایش دهند. کارگردان، علاقه به ایجاد تعلیق داشت و با کمک عناصری مثل صدای زنگ یا صدای درب خانه، میخواست تعلیق و هیجان را برای بیننده افزایش دهد. با توجه به اینکه نمونههای اروپایی این ژانر را پیش از این به کرات دیدهایم، به نظر میرسید ساخت فیلم ترک عمیق، یک آزمون و خطا برای کارگردان و تهیه کنندهای است که غالبا سابقه حضور در تلویزیون را دارند. فضاسازی، قاببندی و موقعیتها، اگزجره و بیرون زده است و بسیاری از دقایق شبیه تماشای یک تئاتر است.
ترک عمیق، همانقدر مستهلک است که زیست شخصیتهایش. دوربین و ترجیح کارگردان لا به لای درهای بسته جولان میدهد تا دری باز شود که نمیشود. اصلا در این سبک از فیلمسازی قرار نیست دری باز شود. محبس فیلمنامه لایه لایه بر پرده نمایان میشود. مخاطب به زور با مصائب فیلم همراه میشود تا به یک سوم پایانی برسد و برگ برنده کارگردان را ببیند اما… . فیلم، از عمق بحران روابط انسانی و خانوادگی خبر میدهد. از استعارههای تصویری و کلامی برای انتقال مفاهیم روانشناسی فردی و اجتماعی بهره میگیرد و در پایان، تصویر یک پیرمرد مظلوم با شیطنتهای بامزه را درهم میکشند. هرچند در پایانبندی به سبک اصغر فرهادی عمل کرده و معلوم نیست دقیقا بدمن داستان، چگونه جرمی مرتکب شده است، تجاوز؟ قتل؟ یا….؟ .
ناگفته نماند که بازی رضا بابک در این سایکو درام، هنرمندانه و حرفهای است. او به خوبی کاراکتر یک پیرمرد تنها و بدبین و بیمار را بازی کرده که گاهی مخاطب دلش برای او میسوزد و گاهی هم او را مقصر میپندارد. هردو کاراکتر اصلی، هم رضا بابک و هم گلچهره سجادیه حسابی خود را خرج درامی کردند که گویی برای بازه سنی خودشان نوشته شدهاست. کافی است بازی حسی گلچهره و رضا را قیاس کنیم با اوراکتهای نابازیگران تازه به دوران رسیده تا بفهمیم بازیگری، نه به اوراکت، که اتفاقا به کنترل اکت در چارچوب پرسوناژ است.
در مجموع، به نظر میرسد مسئله فیلم، قابل بررسی است اما پرداخت آن نتوانست چنان که باید، مخاطبان را با خود همراه کند. ترک عمیق، میتوانست فیلم بهتری باشد اگر به سوالات و ابهاماتی که در نیمه ابتدایی فیلم مطرح کرده است در ادامه جواب میداد و فراموش نمیکرد که هر کاشتی، برداشتی دارد. مشکل اصلی، فیلمنامه است که در یک سوم پایانی دچار مشکل میشود و نمیتواند شخصیت پلیس و انگیزههای پیرمرد را برای ما دراماتیزه کند و ناچار میشود با غافلگیری، فیلم را به اتمام برساند. شاید با اصلاح تدوین و کاهش برخی پلانها، ریتم سریعتری برای فیلم ایجاد شود و مخاطب عام را برای تماشای آن ترغیب کند. علاوه بر این، امید است که جذابیتهای سینمایی در نمایش ضعفهای بشر محدود نشود. سینماگر، تشنه تر از مخاطب، برای دستیابی به جذابیت، لنز دوربینش را بر نزول انسان و انسانیت متمرکز نکند، بلکه به صعودش بپردازد تا بلندگوی جمال و کمال انسان شود.