علیرضا داوودنژاد با تمرکز بر نقش و جایگاه عنصر زن در بافت خانواده و جامعه در طبقه متوسط، فارغ از ستینگ زمانی، حامل رویکردی حائز اهمیت است که بازتاب اصلی این گفتمان در مصائب شیرین ۲ به وضوح نمایان می شود.

 اینترو (سکانس آغازین) مصائب شیرین ۲ که در سال ۹۷ قریب به دو دهه پس از نسخه اولیه آن در انگلستان فیلمبرداری شده است، با مونولوگی جریان ساز آغاز میشود که جوهره اصلی داستان را در بر میگیرد « انگلیس امپراطوری زنان و کودکان است».  کلیشه زن به مثابه زن خانه دار و منفعل  و مرد در نقش فراهم کننده و نان آور خانواده که پیش از این بخشی از نُرم و هنجار در جوامع بود، شکسته می شود. زنان در مصائب شیرین ۲ برای فائق آمدن بر راهبرد چارچوب ذهنی خود، از کهن الگوهای تعریف شده و گاها تحمیل شده پیروی نمی کنند. مونا که در هجده سالگی در قالب تاهل قرار گرفته است و بلافاصله پس از ازدواج، نقش کلیدی «مادر» را بر دوش کشیده است در نقش فراهم کننده و نان آور خانواده که پیشتر الگویی مردانه بود ظاهر شده و به تنهایی در جستجوی جهانی آرمانی در پاسخ به نیازهای نسلی که از خود بجای گذاشته، به انگلستان مهاجرت می کند؛ صرف نظر از اینکه آیا تمامی این کوشش ها در جهت فراهم کردن نیازهای مادی فرزند، در خدمتِ جلب رضایت اوست یا تلاشی از اساس عبث است. همسرش رضا در ایران بر خلافِ قراردادها و هنجارهای فرهنگی آشپزی می کند، سبزی پاک می کند و به مراقبت از فرزند می پردازد.

اشارات داوودنژاد به گذارِ تاثیر و نفوذِ زنان از دهه هفتاد با ساخت مصائب شیرین‌۱ تا دهه نود و تولید مصائب شیرین‌۲ هوشمندانه است. مادر خانه دار در بیست سال گذشته برای به کرسی نشان دادن حرف خود و ممانعت از خروج نوه کوچکش از کشور و به علاوه بازداشتن از قرارهای پنهانی دخترِ سرکش خود و رضا، ابزاری سازنده تر از  گریه و شیون و نفرین ندارد و در نهایت خروجی مدنظر خود را نیز با همین ترفند  دریافت می کند.

مادر در دهه نود، شهروندی شاغل و فعال در سطح جامعه است، تصمیم گیرنده، فراهم کننده و آگاه است. او نان آور اصلی خانواده است و اینبار برای وصول به خواسته خود، کما فی السابق برون ریزی نمی کند؛ بلکه با تکیه بر المان «گفت و گو» به نقش ها و تلاش های خود در جامعه خارج از ایران و عنصر «ایثار» اشاره می کند. ولیکن رویکرد مواجهه با مفهوم «تربیت» در زنانِ هر دو دوره صحیح نیست که ماحصل آن، فقدان‌ِ تاثیرگذاری در نگرش و راهبرد نسل آینده است.

فرزند در دهه نود کماکان به دنبال استقلال است و حرف شنوی کمتری از والد خود دارد و از تحکم مضاعفی نسبت به نسل پیشین خود برخوردار است. چنانچه رضا داوودنژاد در آغاز فیلم اذعان داشت اکنون دیگر عصر پادشاهی فرزندان است. در این دهه پویش خودسرانه برای تامین بایستگی های زندگی از نظر والد، علی الخصوص مادر، نه تنها مورد ستایش و ارزشمندی قرار نمی گیرد بلکه  همچون اهرم فشار در جهت سرکوبِ خودمختاریِ فرزند در نظر گرفته میشود، چنانچه مادر در نهایت درمیابد نمی توان ثمره آمال و آرزوهای خود را  در فرزند جست و جو کرد.