
نگاهی به سریال «شغال»
خانهای روی آب
«شغال» روی آنتن
«شغال» تازهترین سریال بهرنگ توفیقی در شبکه نمایش خانگی است که تاکنون شش قسمت از آن منتشر شده. این مجموعه در ژانر درام عاشقانه و معمایی ساخته شده و نویسندگی آن را زامیاد سعدوندیان بر عهده داشته و علی طلوعی تهیهکنندگیاش را بر دوش میکشد. داستان از جایی آغاز میشود که کامیار، شخصیت اصلی، زمین خانوادگی خود را در بازی پوکر میبازد و برای بازپسگیری آن دست به عملی جنایتکارانه زده و انتخاب میکند تا به دختری بی دفاع تجاوز کند!. همین نقطهی آغاز، شالودهای است برای شکلگیری درامی پرتنش که سازندگان وعده دادهاند بر محور رازها، کشمکشهای خانوادگی و روابط پیچیده شخصیتها پیش برود. به نظر میرسد انتخاب عنوان «شغال» نیز بار نمادین دارد و اشارهای است به حیلهگری، فرصتطلبی و میل به بقا در شرایط بحرانی که تقریباً در وجود همهی کاراکترها (به جز خانم وکیل تا این لحظه) بازتاب پیدا میکند.
انتظار بربادرفته
انتظارات از بهرنگ توفیقی پس از تجربههایی چون «انقلاب زیبا» و «آقازاده» بالا بود؛ اما «شغال» تاکنون نتوانسته رضایت عمومی را جلب کند. سریال اگرچه ایدهی اولیهای ملتهب و مسئلهمند دارد، در اجرا اما گرفتار کلیشه و سطحینگری است. شروع سریال با مساله تلخ تجاوز و قسمت اول آن تجمیعی از خط قرمزهای ممنوعه، عامهپسند و پرهیاهو مثل قمار، مشروب، موسیقی زیرزمینی و فاصله طبقاتی است. فیلمنامه به جای آنکه ظرفیتهای تراژیک و اجتماعی موضوع حساس تجاوز و پیامدهایش را واکاوی کند، صرفا در صدد جذب نگاه بیننده با القای یک شوک لحظهای بوده است. شخصیتها فاقد عمقاند، روایت منسجم نیست و ضرباهنگ درام مرتب از دست میرود. نتیجه آن شده که نه تنها قهرمانی برای همذاتپنداری وجود ندارد بلکه مخاطب با قربانی قصه نیز سمپاتی نداشته و در بسیاری لحظات، از تصنعی بودن موقعیتها و دیالوگها دلزده میشود. «شغال» در حالی که میتوانست یک اثر جسور و مسئلهمحور باشد، بیش از هر چیز به حیفومیل کردن ایدهای مهم نزدیک است.
فرمِ بی فرم
«شغال» در همان قسمت نخست با سکانس تجاوز خود را معرفی میکند. تصمیم کارگردان برای نمایش تکهتکه این صحنه، ظاهراً با هدف تلطیف خشونت بوده اما نتیجه معکوس داده و کاملا بی اثر است؛ چرا که نه احساس انزجار و اندوه را برمیانگیزد و نه مخاطب را در شوک فرو میبرد. این ضعف به ریشهی فیلمنامه بازمیگردد؛ زیرا شخصیتها هیچگاه آنقدر ساخته و پرداخته نمیشوند که درد یا خطایشان برای مخاطب اهمیت بیابد. در بازیگری نیز اوضاع بهتر نبوده و هیچ بازیگری اجرای به یاد ماندنی از خود بجا نگذاشته است. امیرحسین فتحی در نقش کامیار بیش از حد اغراق میکند و بازیاش به جای درونی بودن، بیرونزده و تصنعی است. آوا، قربانی تجاوز، حضوری بیروح دارد و حتی در کلوزآپها در انتقال کوچکترین حس ناتوان است. مهدی سلطانی در نقش فرهاد کاویان، همان تیپ آشنا و تکراری پدر مقتدر سریالهای قبلیاش را بازتولید کرده و بهسختی میتوان ردپای تازهای در بازی او یافت؛ گویی در هاشم دماوندیِ شهرزاد فریز شده و بهرنگ توفیقی همان کاراکتر را با موچین انتخاب و بی کم و کاست در این سریال جایگذاری کرده است. ضعف صداگذاری و نورپردازی هم مزید بر علت شده؛ بهویژه آنکه در صحنه حساسی مانند تجاوز، نور بیش از حد و صداهای غیرهمخوان، اثرگذاری را کاملاً از بین برده و هیچ حس سمپاتی نسبت به این موقعیت وحشتناک رخ نمیدهد. موسیقی نیز ماندگار نیست و به جای ایجاد تعلیق یا ترس، بیشتر با صدای کلیشهای جیغ و کلاغ کار را پیش میبرد. همهی اینها نشان میدهد که «شغال» از نظر تکنیکی، انسجام و ظرافت لازم را ندارد.
تجاوز انتخابی! چرا؟!
بخش مهمی از ناکامی «شغال» به نحوهی پرداخت انگیزه متجاوز بازمیگردد. سریال در قسمت نخست، تجاوز را همچون یک «گزینه» پیش پای کامیار میگذارد که میان از دست دادن زمین خانوادگی یا قربانی کردن یک دختر بیگناه «حق انتخاب» دارد! این رویکرد، علاوه بر غیرمنطقی بودن، خطرناک و گمراهکننده نیز هست؛ زیرا تجاوز را نه به مثابه یک کنش بیمارگونه یا تراژیک، بلکه همچون راهحل موقتی برای گریز از بحران شخصی نشان میدهد. اگر شخصیت کامیار تحت تاثیر خشونتهای دوره کودکیاش و به شکلی ناخوداگاه مرتکب این عمل شنیع میشد، میتوانستیم میان آسیبهای گذشته و رفتار کنونیاش پیوندی روانشناختی برقرار کنیم؛ هرچند باز هم جرم او قابل توجیه نبود. اما در روایت کنونی، عمل او ناشی از انتخابی سودجویانه است، نه جبر روانی یا ناتوانی در کنترل خود. سازندگان با فلشبک به گذشته و نمایش لحظهای تلخ از کودکی او، جایی که در اثر خشونتهای ناپدریاش در انزوا میلرزد، میکوشند به زور، بار همدلی را به دوش مخاطب بگذارند. اما این صحنه بیش از آنکه تاثیرگذار باشد، ساختگی و گمراهکننده به نظر میرسد و هر تلاشی برای برانگیختن دلسوزی نسبت به کامیار، فریب مخاطب است. در نتیجه، سریال در برقراری نسبت میان «قربانی بودن» و «مجرم بودن» کامیار، شکست میخورد و حتی در راه طبیعیسازی خشونت جنسی قدم برداشته است!
مسئله سمپاتی و قربانینکوهی
شاید اصلیترین اشکال «شغال» در حوزهی شناختی، شکست آن در ایجاد سمپاتی با کاراکترهای اصلی است. مخاطب از همان آغاز نه برای آوا دل میسوزاند و نه از رنج او به خشم میآید؛ چرا که فیلمنامه پیشاپیش هیچ عمق یا زمینهای برایش فراهم نکرده است. قربانی در این روایت چنان بیچهره و کمجان است که حتی ظلمی به این بزرگی نیز حس همدلی نمیآفریند. بدتر آنکه نشانههایی از قربانینکوهی در مسیر داستان دیده میشود؛ گویی مسئولیت رنجها بر دوش خود دختر گذاشته میشود و سریال به جای ایستادن در کنار او، بارها توجه را به سمت خانوادهی متجاوز و دغدغه آبرو و حیثیت فرهاد کاویان یا بحرانهای روانی متجاوز منحرف میکند. این روند موجب میشود تا بار عاطفی قصه بهجای تاکید بر فاجعهی تجاوز، بر تراژدی دروغین متجاوز قرار گیرد. عنوان «شغال» هم اگرچه میتواند به عنوان نمادی از فرصتطلبی و سقوط اخلاقی هرکدام از شخصیتها تفسیر شود (از کامیار قمارباز گرفته تا پدر و ناپدری حیلهگر، یا حتی دختری که برای آیندهاش معامله میکند) اما در نهایت به همان کلیشههای آشنای مثلث عشقی و مناسبات سطحی بدل میشود. «شغال» تا به اینجای کار، به جای آنکه راهحلی برای مواجههی اجتماعی با مسئله تجاوز ارائه دهد، صرفاً با کودکپنداری مخاطب، خانهای روی آب بنا کرده و مجموعهای از موقعیتهای نمایشی بی منطق را ردیف میکند.
بماند تا اینجا…
در مجموع و تا اینجای قصه، «شغال» نه از منظر فنی موفق است، نه از منظر شناختی و اخلاقی. آنچه باقی میماند، روایتی است پر از ایدههای بالقوه جذاب که همگی در پرداخت ناقص و روایت شتابزده تلف شدهاند. اکنون که دوسوم از سریال همچنان باقی مانده، امید آن میرود که دستکم خلاهای داستانی سریال به مرور برطرف شود و با یک اثر نسبتا متوسط متوجه شویم.
فاطمه چرختابیان
کلمات کلیدی: سریال خانگی، شغال، خشونت جنسی، سمپاتی، بهرنگ توفیقی