ژانر پلیسی هم در ادبیات و هم در سینما بسیار محبوب است؛ چه اینکه از طرفی با معما دست به گریبان می‌شود و معما می‌تواند بهترین کشش را در مخاطب برای دنبال کردن یک قصه فراهم کند و از طرف دیگر داستان‌های این ژانر می‌توانند با مسائل اجتماعی هم پیوند بخورند و چیزهایی فراتر از سرگرمی را واکاوی کنند.

ماجرای ژانر پلیسی در ایران جنبه‌های دیگری هم دارد که پرداختن به آن را مهم می‌کنند. می‌شود آن دسته از آثار سینما و تلویزیون ایران که درون‌مایه پلیسی دارند را از لحاظ فنی واکاوی کرد و به همین دست موضوعات پرداخت که چقدر در معماسازی کشش ایجاد کرده‌اند و چقدر توانسته‌اند مسائل اجتماعی را در حاشیه سرگرمی نمایش بدهند و می‌شود به آن جنبه‌های جدیدتر و عمیق‌تر ماجرا وارد شد و تصویر پلیس در آثار هنری را به‌عنوان بخشی از خوانش هنرمندان نسبت به شرایط سیاسی و فرهنگی و اجتماعی در نظر گرفت.

می‌گویند در هر کشوری پلیس چهره خصوصی حکومت است یعنی توده مردم پلیس را زبان حاکمیت می‌دانند که با آنها وارد مکالمه شده است و از همین رو وقتی هر جای دنیا از یک پلیس خطایی سر بزند جماعت خشمگین کل ساختار حاکمیت را به چالش می‌کشند غیر از ایران در سایر نقاط دنیا هم همین است. از قتل نژادپرستانه جورج فلوید سیاه‌پوست به دست پلیس آمریکا تا اتفاقات اخیر فرانسه، بارها چنین چیزی در جای‌جای دنیا دیده شده است.

از طرف دیگر پلیس حافظ امنیت مردم است و از آنجا که تقریبا در تمام جوامع دنیا اکثریت افراد به‌طور جدی خلافکار و تبهکار نیستند پلیس به‌عنوان نیرویی که موظف است از حقوق اکثریت در برابر یک اقلیت شرور و زیاده‌خواه محافظت کند همیشه عنصری ضروری در ساختار اجتماعی محسوب می‌شود. اینها باعث می‌شود پلیس با همه ضعف‌ها و قوت‌هایش، خطاها و هوشمندی‌هایش و عناصر وظیفه‌شناس یا منحرفش مثل خود سیاست و حاکمیت معجونی پیچیده باشد و جامعه با آن نسبت عاطفی خاصی برقرار کند که گاهی چندگانه است. نسبتی که گاه تا حد اعلای خشم و انتقاد پیش می‌رود و گاهی شمایل پناه گرفتن و اعتماد پیدا می‌کند.

قیاس پلیس پرده سینما با پیش ساخته های ذهنی مخاطب

پلیسی که بر پرده سینما می‌ایستد یا در قاب تلویزیون ظاهر می‌شود با تمام این پیش‌زمینه‌های ذهنی مخاطبان قیاس می‌شود و به همین جهت است که یک فیلم یا سریال پلیسی می‌تواند اهمیتی فراتر از سرگرمی صرف پیدا کند. درمورد اینکه پلیس ایران نقدپذیر نیست، صعه‌صدر ندارد و اجازه نمایش واقع‌گرایانه‌ای از خودش را به هنرمندان نمی‌دهد تا به حال زیاد سخن گفته شده؛ اما با این حال فیلم‌ها و سریال‌های متعددی را می‌شود در همین سه دهه اخیر سراغ گرفت که قالب‌های دست‌وپاگیر را شکسته‌اند و به واقعیت‌ها نزدیک‌تر شده‌اند. در حقیقت این پلیس‌ها که خلق شخصیت و نمایش رفتارشان از رهگذر ذهن هنرمندان منتقد عبور کرده ‌است عموما از پلیس‌های سفارشی و کاملا بی‌عیب و خطایی که مورد پسند ممیزان هستند، برای مخاطبان دلنشین‌تر و دوست‌داشتنی‌تر بوده‌اند.

 اگر بخواهیم تصویر پلیس در سینمای ایران را بررسی کنیم با طومار بزرگی مواجه خواهیم شد که بخش قابل‌توجهی از آن در ژانرهای دیگری مثل اکشن، ملودرام و… هم قابل بررسی هستند اما تصویر پلیس در تلویزیون هم پربسامد و پررنگ است. سریال‌های تلویزیون هم مخاطب عمومی‌تری پیدا می‌کنند و هم از آنجا که محل انتشارشان رسانه رسمی کشور است وقتی در آنها قالب‌های کلیشه‌ای شکسته شده باشد به نظر می‌رسد که اتفاق مهم‌تری رخ داده است. نگاه به چند سریال پلیسی تلویزیون که از سال‌ها پیش به این‌سو تولید شده‌اند از جانب هنرمندان مختلف چشم‌اندازهای متفاوتی به این موضوع را نمایش می‌دهند که هر کدام در نوع خود قابل بررسی و تدقیق هستند.

 در سال‌های اخیر کیفیت سریال‌سازی در تلویزیون افت شدیدی کرده و شبکه نمایش خانگی تا حدود زیادی به دنبال پر کردن این خلأ است. حالا در میان سریال‌های نمایش خانگی هم می‌توان مواردی را یافت که درخصوص نوع نمایش چهره پلیس در قاب‌های هنری قابل اشاره و بررسی هستند. در ادامه به بررسی شش سریال پلیسی پرداخته‌ایم که یک مورد از آنها مربوط به سال‌های اخیر و محصول شبکه نمایش خانگی است. این مجموعه‌ها هر کدام نوع خاصی از نگاه به پلیس را داشتند و با اینکه شاید اکثرشان هوادار پلیس‌ها بوده‌اند، هیچ کدام را نمی‌توان جزء کارهای سفارشی خالی از سویه‌های انتقادی به حساب آورد.

محب مشکات؛ پوست شیر

سازندگان پوست‌شیر جزئیاتی را برای طراحی سرگرد محب مشکات در نظر گرفته بودند که به واقعی شدن شمایل انسانی یک پلیس کمک می‌کرد. این واقعی شدن تصویر مشکات محقق نمی‌شد اگر فیلمساز بین وظیفه و مشخصات فردی این پلیس توازنی منطقی برقرار نمی‌کرد. اتفاقا وجوه قهرمانانه محب مشکات در نقاطی نمایان می‌شوند که علی‌رغم رنجش‌ها و ‌انگیزه‌های فردی همچنان تا انتهای قصه حق‌خواهی و وظیفه شناسی‌اش را به‌صورتی توامان زیر پا نمی‌گذارد. سریال پوست شیر دوگانه‌هایی دارد که به پیشبرد قصه کمک می‌کند و از جمله مهم‌ترین آن کشمکش پلیس برسر انجام وظیفه و عواطفش است. برای نمایش تصویری این کشمکش بایستی کاراکتر مشکات کنار دیگرانی تعریف می‌شد که مهم‌ترینش کاراکتر نعیم است. نعیم مردی است که دخترش را از دست داده و به دنبال انتقام است و فکر می‌کند ضابطه‌های قانونی قواعدی دست و پاگیر هستند که او را از گرفتن حقش دور می‌کند. این را بگذارید کنار مشکاتی که نمی‌تواند و اصلا نمی‌خواهد در جنگ با هیولا تبدیل به هیولایی دیگر شود.

امیرحسین اوصیا؛ سرنخ

اینکه امیرحسین اوصیا کارآگاهی با لهجه اصفهانی است شاید به‌خاطر اصفهانی بودن کارگردان سریال «سرنخ» باشد اما انتخاب هوشمندانه‌ای بود. کیومرث پوراحمد فیلم‌ها و سریال‌های دیگری هم ساخته بود که کاراکترش اصفهانی نبودند و می‌توانست این کارآگاه هم اصفهانی نباشد اما او برای نمایش طنازی و نکته‌سنجی امیرحسین اوصیا نیاز داشت که این فرم و لهجه را برایش انتخاب کند. اتفاقا همین مدل طراحی و پرداخت کاراکتر باعث شد که امیرحسین اوصیا کارآگاه جنایی شود که تا پیش از این در سریال‌های تلویزیونی دیده نشده بود و بعدها هم تکرار نشد. اوصیا برخلاف بسیاری از کارآگاهان سریال‌های پلیسی- معمایی ایرانی نه پالتو بلند می‌پوشد و نه کلاه شاپو بر سر می‌گذارد و نه همیشه کلت بندی بر شانه دارد. اوصیا، پلیس خونسرد و شوخ‌طبعی است که البته در کار خود تبحر دارد و به وقتش مو را از ماست می‌کشد بدون رفتار‌های گل‌درشت و ادا‌هایی که از قاب بیرون زده باشد.

کارآگاه علوی؛ کارآگاه

حسن هدایت از فیلمسازان با استعداد سینمای پس از انقلاب است که تا قبل از برچیده شدن رسم دوبله فیلم‌های ایرانی، تعدادی از بهترین آثار دهه‌های ۶۰ و ۷۰ را عموما در فضای تاریخ معاصر ایران روایت کرد. او چند سریال تلویزیونی هم تولید کرد که «کارآگاه» یا «کارآگاه علوی» مهم‌ترین‌شان بود و آغاز پخش آن مربوط به سال ۱۳۷۵ می‌شود. کارآگاه علوی در مجموعه کاراگاه علوی۱، مأمور اداره تامینات است که در بین سال‌های ۱۳۰۸ تا ۱۳۱۴ در تهران فعالیت می‌کند. در سری دوم سریال، او پس از تبعید، دوباره به کار فراخوانده می‌شود و در بازگشت، تصمیم می‌گیرد با پیگیری پرونده‌های مفاسد عوامل رژیم شاه، پرده از این فساد بردارد. بعدها به دلایل نامشخصی خیلی از قسمت‌های سریال سانسور شد و حتی گفته شد بعضی بخش‌های کار از آرشیو صداوسیما حذف شده‌اند. هنوز هیچ مسئولی در این‌باره که چرا این بخش‌ها از آرشیو حذف شده‌اند، اطلاع‌رسانی نکرده است.

 ناصر محمدی؛ مزد ترس

«مزد ترس» را در سال ۱۳۷۱ حمید تمجیدی ساخت و چه در سینما و چه تلویزیون، این بهترین و ماندگارترین اثرش بود. بعدها در سال ۱۳۷۴، قسمت دوم این مجموعه تلویزیونی با عنوان «بازی با مرگ» ساخته و پخش شد که بعضی بخش‌های آن در ترکیه جلوی دوربین رفت و آن مجموعه هم موفقیت چشمگیری به دست آورد. ماجرای سریال در هر قسمت، یک داستان مستقل را پیش نمی‌برد و روایتی دنباله‌دار داشت. یکی از کارآگاهان اداره آگاهی به نام سروان ناصر محمدی مسئول پیگیری قتل یک نوازنده ارکستر سمفونیک می‌شود که جسد سوخته‌اش را در محل تخلیه زباله پیدا کرده‌اند. او در طول بررسی‌هایش، به محل ارکستر سمفونیک هم سر می‌زند و در آنجا با برادر دوقلوی مقتول آشنا می‌شود. پیگیری این ماجرا برای سروان محمدی مشخص می‌کند که قضیه فراتر از یک خط عادی است و به باندهای قاچاق مواد مخدر مربوط می‌شود. مخاطب در این مجموعه حتی با پلیس‌هایی که جا زده‌اند و فاسد شده‌اند هم مواجه می‌شود.

یونس؛ پلیس جوان

«پلیس جوان» نام مجموعه‌ای است به کارگردانی سیروس مقدم در سال ۱۳۸۰. این مجموعه سکوی پرتاب کارگردانش در تلویزیون و یکی از جشنواره‌های معرفی ستاره به سینمای ایران بود؛ چنانکه شهاب حسینی، مریلا زارعی، میترا حجار و تعدادی از چهره‌های دیگر، با این کار معرفی شدند یا شهرت فراگیرتری پیدا کردند. این سریال مسائل عشقی و عاطفی یا به اصطلاح آن دوران دخترپسری را که در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ خیلی پربسامد بود، در کنار مسائل پلیسی و جنایی قرار داد و جذابیت قابل توجهی برای مخاطبانش ایجاد کرد. یونس، پلیس جوانی است که پدرش قاضی دادگستری بود و به طرز مشکوکی به قتل می‌رسد. او به‌انگیزه کشف راز قتل پدر و نیز به توصیه مادرش، بعد از به هم خوردن مراسم عقد با دختر عمویش نیلوفر، با دلی شکسته وارد دانشکده پلیس می‌شود و بعدها به‌عنوان ستوان آگاهی مشغول به کار می‌شود. او در خلال جست‌وجوهایی که برای کشف راز قتل پدرش انجام می‌دهد متوجه مواردی می‌شود که درام را به پیش می‌برند.

سودابه جلالی؛ خواب و بیدار

«خواب و بیدار» به نویسندگی و کارگردانی مهدی فخیم‌زاده که در سال ۱۳۸۱ از شبکه یک سیما پخش شد، پرمخاطب‌ترین سریال پلیسی در کارنامه کارگردان پرکارش بود. زنی به نام توران که به ناتاشا شهرت دارد و یک خلافکار حرفه‌ای است، پس از سال‌ها به ایران بازمی‌گردد و با یک خلافکار سابقه‌دار به نام عبدالله پلنگ شروع به سرقت مسلحانه می‌کنند. به دام انداختن این گروه برای پلیس بسیار مشکل است و هیچ سرنخی در دست نیست تا اینکه یکی از فرماندهان پلیس، با دیدن فیلم دوربین مداربسته، شک می‌کند یکی از این تبهکاران زن باشد. این مجموعه تلویزیونی، اولین تصویر غول‌آسا و بسیار قدرتمند از تبهکاران را نمایش داد و جالب اینجاست که در کانون این تبهکاران، یک زن به‌عنوان فرمانده قرار داشت. در نقطه مقابل یک گروه سه نفره از پلیس‌ها بودند؛ سرگرد سودابه جلالی، سروان مرتضی حسینی و سروان علی جلالی. چنانکه دیده می‌شود در این گروه درجه پلیس زن بالاتر از دو پلیس مرد است اما چیزی که باعث جذابیت سریال برای مخاطبان شده بود را تنها و تنها می‌شد ناتاشا دانست نه سودابه جلالی.

میلاد جلیل‌زاده / فرهیختگان