وقتی مخاطب محکوم به همذات‌پنداری نیست!

وقتی مخاطب محکوم به همذات‌پنداری نیست!

قسمت نخست سریال محکوم به کارگردانی سیامک مردانه، نویسندگی مهدی مهدویان و تهیه‌کنندگی محمدرضا منصوری به‌تازگی از پلتفرم فیلیمو منتشر شده است. از همان سکانس‌های ابتدایی می‌توان ردپای حضور محمدحسین مهدویان (به‌عنوان مشاور پروژه) را در انتخاب قاب‌های بسته و سبک فیلم‌برداری مشاهده کرد؛ شیوه‌ای که یادآور فضاسازی سریال زخم کاری است، جایی که خود سیامک مردانه نیز به‌عنوان دستیار حضور داشته است. (حتی در سکانسی که تابان درحال عوض کردن کانال‌های تلویزیون است، کارگردان برای عرض ارادت به محمدحسین مهدویان، سریال زخم‌کاری و ماجرای نیم‌روز را نشان می‌دهد.)

شخصیت‌پردازی ناهمگون

داستان از تصمیم نسرین (ساره بیات) و خسرو (کوروش تهامی) برای ازدواج مجدد آغاز می‌شود؛ تصمیمی که مخالفت شدید مهیار ( یونس حران‌اف)، پسر نسرین، را برمی‌انگیزد. شخصیت‌پردازی در این اپیزود به‌شدت ناهمگون است. برخی شخصیت‌ها، نظیر مهیار، از عمق روان‌شناختی نسبتاً مناسبی برخوردارند؛ ضعف‌ها، پرخاشگری و زمینه‌های روان‌پریشانه او از خلال رفتارها و دیالوگ‌ها به‌خوبی نمایان می‌شود. هرچند فیلمنامه‌نویس با صراحتی افراطی در صحنه اجرای رپ، گذشته و زخم‌های روانی او را بی‌واسطه به مخاطب عرضه می‌کند، رویکردی که بیش از آنکه دراماتیک باشد، به روایت مستقیم و توضیحی شباهت دارد.

در مقابل، شخصیت نسرین کاملاً سطحی باقی می‌ماند. بازی ساره بیات که مخاطب از سال 98 او را جلوی دوربین هیچ کارگردانی ندیده، بسیار سطحی و ضعیف است و نتوانسته لایه‌های پیچیده یک مادر را به نمایش بگذارد. کنش‌های او اغلب با دیالوگ‌های سطحی نظیر «من مادرت هستم»، «من نگرانت هستم» توجیه می‌شوند، در حالی‌که رفتارهای متناقض او – از بی‌اعتنایی به رضایت فرزند برای ازدواج گرفته تا نحوه مطلع کردنش از زمان عقد و ماه‌عسل – مانع از شکل‌‌گیری شخصیت یک مادر شده و  هم‌ذات‌پنداری مخاطب را نیز در پی ندارد.

شخصیت خسرو ( کوروش تهامی) نیز در هاله‌ای از تناقض قرار دارد. او که نقش تراپیست مهیار را ایفا می‌کند، باید از هر فرد دیگری نسبت به وضعیت روانی او حساس‌تر باشد. با این حال، بی‌توجهی خسرو به بحران‌های مهیار و تمرکز او بر ازدواج با نسرین، کارکرد شخصیت را غیرمنطقی و از منظر اخلاق حرفه‌ای (در مقام روان‌درمانگر) غیرقابل‌پذیرش می‌سازد. او به‌عنوان یک روان‌شناس درمورد کیسی که اقدام به خودکشی داشته و معتاد به موادمخدر است، هیچ نگرانی خاصی بروز نمی‌دهد و فقط در سکانسی روبه‌ نسرین می‌گوید «خیلی وقته مشکلات تو، مشکلات منم هست.»

خسرو حتا نگران واکنش مهیار درخصوص برهم‌زدن مراسم عقد نیز نیست، مهیاری که در سکانس ابتدای فیلم در مطب دعوا راه می‌اندازد و در سکانس دیگری خودش را از ماشین درحال حرکت به بیرون پرت می‌کند؛ این خون‌سردی و بی‌تفاوتی خسرو به عنوان یک روان‌شناس، کاملا غیرمنطقی است. سکانس هیپنوتیزم هم نمونه بارز یک بی‌اخلاقی حرفه‌ای است؛ جایی که خسرو به‌جای درمان، از این موقعیت برای تأیید رابطه عاشقانه خود بهره‌برداری می‌کند.

تابان نیز در مقام یک شخصیت مثبت، فرصت چندانی برای عمق‌بخشی نمی‌یابد و به تیپی تک‌ساحتی بدل می‌شود. به همین دلیل، مرگ او در پایان اپیزود – علی‌رغم ظرفیت دراماتیک – فاقد بار عاطفی است و تماشاگر نمی‌تواند هم‌ذات‌پنداری مؤثری با این کاراکتر برقرار کند.

ضعف در ریتم و انباشت کاراکترها

یکی از ایرادهای بنیادین قسمت نخست، تعدد شخصیت‌ها و تراکم رویدادهاست. در یک اپیزود، پنج کاراکتر اصلی (نسرین، مهیار، خسرو، تابان و بهرام) معرفی می‌شوند و در فاصله‌ای کوتاه، با انبوهی از حوادث مواجه می‌شویم. این شتاب‌زدگی باعث می‌شود فرصت لازم برای شکل‌گیری تدریجی شناخت و پیوند عاطفی مخاطب با شخصیت‌ها از بین برود. مقایسه این روند با سریالی همچون پوست شیر نشان می‌دهد که چگونه آن اثر توانست در چند قسمت نخست، بستر لازم برای آشنایی و عمق‌بخشی به کاراکترها را فراهم کند؛ موردی که سبب همذات‌پنداری مخاطب با شخصیت‌ها در هنگام بروز حوادث شد. اتفاقی که در سکانس پایانی قسمت اول محکوم، رخ نمی‌دهد.

از نور تا تدوین

از منظر فنی، استفاده از فیلترهای نویزدار در برخی سکانس‌ها چشم‌نواز نیست و در مواردی آزار بصری ایجاد می‌کند. نورپردازی نیز از آغاز تا پایان بر طیف سرد و خنثی باقی می‌ماند و هیچ تغییر رنگ یا تنالیته‌ای متناسب با تحولات دراماتیک داستان مشاهده نمی‌شود. این یکنواختی سبب می‌شود قتل تابان – به‌عنوان نقطه اوج اپیزود – از نظر بصری تمایز چندانی با دیگر صحنه‌ها نداشته باشد. در تدوین، برای سرعت‌بخشی به حوادث رخ داده و سیر زمانی،  شاهد جامپ‌هایی هستیم که بعضا آزار‌دهنده است ( مثلا کات ناگهانی از حرف‌های تابان به مراسم عقد!)

در عین حال، فیلم‌نامه دارای برخی «کاشت»‌های روایی است. برای مثال، سکانس آغازین با پیرمردی که در جست‌وجوی نجات فرزند محکوم به قصاص خود است، در پایان اپیزود معنایی تازه می‌یابد و به سرنوشت نسرین ارجاع داده می‌شود. با این حال، این کاشت‌ها عمق و انسجام کافی ندارند و بیشتر به یادآوری گذرا می‌مانند.

جمع‌بندی

قسمت نخست محکوم در مجموع تجربه‌ای متوسط است؛ اثری که از یک‌سو تلاش می‌کند با بهره‌گیری از تعلیق و مضمون جنایی، مخاطب را درگیر کند و از سوی دیگر، به‌دلیل ضعف شخصیت‌پردازی، ریتم شتاب‌زده و بی‌دقتی در منطق روایی، از تأثیرگذاری کامل بازمی‌ماند. بازی ساره بیات به‌وضوح ضعیف و فاقد عمق روانی است، در حالی‌که نقش‌آفرینی بازیگر شخصیت مهیار تا حدی قابل‌قبول ارزیابی می‌شود. موسیقی دلهره‌آور سریال توانسته تا اندازه‌ای به فضاسازی کمک کند، اما تدوین نامرتب – به‌ویژه در کات‌های ناگهانی میان صحنه‌ها – به انسجام اثر لطمه زده است.

از منظر نقد شناختی، سریال هنوز نتوانسته شرایطی فراهم کند که مخاطب با شخصیت‌ها پیوند ذهنی و عاطفی برقرار کند. به همین دلیل، قتل پایانی – به‌جای برانگیختن همدلی و اندوه – بیشتر به‌عنوان رویدادی بیرونی و خنثی باقی می‌ماند. باید دید در قسمت‌های بعدی، آیا سریال می‌تواند با پرداخت عمیق‌تر شخصیت‌ها و اصلاح منطق روایی، جایگاه خود را به‌عنوان یک درام جنایی معتبر تثبیت کند یا خیر.

الهه منتجبی

کلمات کلیدی: نمایش خانگی، محکوم، ژانر جنایی، ژانر معمایی، ساره بیات، کوروش تهامی

نظرات بسته شده است.