قرار گرفتن جغرافیای ایران بعنوان پل شرق و غرب زمینه ساز این امر بوده است که ایرانیان توان مونتاژ دستاوردهای تمدنهای همسایه را داشته باشند؛ چنانچه حتی هویت ایرانی نیز برساخته همین مونتاژ فرهنگی است. چیزی که داریوش شایگان بیان میکند این است که فرهنگ ایرانی مونتاژی از عرفان هندی، دین عربی و فلسفه یونانی است. این مونتاژ باعث شده تا در آثار هنری نیز ایرانیان بدنبال تلفیق دستاورد اقوام همسایه باشند. بطور مثال مینیاتور بعنوان مهمترین هنر ایرانی عرصه تلفیق اسطوره های شرقی با خطوطی از فرهنگ عربی است. حتی آشپزی ایرانی نیز بدلیل قرار گرفتن جغرافیای ایران در راهگذر شرق و غرب عرصه همین تلفیق فرهنگی میباشد
بالتبع دوبله ایرانی نیز نوعی مونتاژ فرهنگی است که هنر سینمای غربی را ایرانیزه میکرد. چون سینمای ایران از منظر فنی قابل رقابت با سینمای غرب نبود؛ ایرانیان از طریق هنر مونتاژ فیلم که جزئی از آن همین فن دوبله محسوب میشد در صدد بازآفرینی و ایرانیزه کردن شخصیتهای غربی افتادند.
از سوی دیگر دوبله فیلمهای فارسی نیز تا حد زیادی محصول ضعف فنی سینمای ایران از فیلمبرداری و دکوپاژ تا صدابرداری بود. در چنین شرایطی دوبله، بار هنری یک اثر سینمایی را تا چند دهه بر دوش میکشید و از همین رو مهمترین رکن سینمای ایران تا میانه دهه 1360 مسئله دوبله و گویندگی بود. در افول دوبله ایرانی چند عامل موثر است: نخست ارتقای سطح فنی سینما که باعث شد دوبله یگانه عامل ارتقای فیلم نباشد. از طرف دیگر مد شدن مکاتب رئالیستی بویژه پس از انقلاب در برابر سینمای فیلمفارسی و سینمای موج نو باعث شد تا طبیعی بودن صدای بازیگر و لو با حجم صدای ضعیف مورد نظر کارگردانان قرار بگیرد. مهمترین نماد جریان رئالیسم هم عباس کیارستمی بود که پس از دریافت جوایز جهانی مورد تقلید دسته ای از فیلمسازان ایرانی قرار گرفت. علاوه بر این با پایان یافتن نمایش فیلمهای خارجی در سینماهای ایران، دوبله فارسی نیز یک قدم دیگر نیز ضعیفتر شد. در دهه اخیر با توجه به رشد سایتها و کانالهای تلگرامی که فیلم را با زیرنویس فارسی عرضه میکردند؛ باز هم ضربه دیگری به هنر دوبله ایرانی وارد شد. تنها خبر خوب برای دوبله ایران در سالهای اخیر رشد سکوهای مجازی پخش فیلم بود که باعث شد دوبله ایرانی دچار رشد نسبی شود. در این بین حتی دوبله های این سکوها بلحاظ کیفیت قویتر از دوبله صداوسیما شد. رشد آثار دوبله مانند آثار استودیو کوالیما محصول رشد دوبلاژ در سالهای اخیر پس از ایجاد سکوهای مجازی نوین است.
و اما چنگیز جلیلوند از مهمترین نمادهای نسل طلایی دوبله ایران بود که حدود 50-60 سال خاطره شنیداری ایرانیان را رقم زد: منوچهر اسماعیلی، چنگیز جلیلوند، منوچهر والی زاده، پرویز ربیعی، ناصر نظامی، حسین عرفانی و … مهمترین هنرمندان این عصر بودند که در یک دهه اخیر اکثر آنان سر به خاک نهاده اند و جز انگشت شماری از این نسل طلایی باقی نمانده است. هنر چنگیز جلیلوند در ایجاد تنوع بالایی از صداها بسیار حائز اهمیت است. هنر صداسازی و در عین حال هنر مشاهده جامعه پیرامون باعث شده بود که او توانایی بالایی در ارائه شخصیتهای متنوع داشته باشد. عمده آثار دوبله شده چنگیز جلیلوند ذیل سه تُن صدای تِنور، باریتون و باس پرداخته میشود.
صدای تنور
صدای تنوری که چنگیز جلیلوند میساخت مخصوص شخصیت های دُن ژوان (جوان عیاش و آس و پاس) بود. مهمترین دن ژوان هایی که جلیلوند به دوبله آنان مبادرت کرد؛ بهروز وثوقی در دو فیلم طوقی و کندو و یا مارلون براندو در «در بارنداز» و «وحشی» بود. نقش سیلور استالونه در کاراکتر «راکی» هم که نماد این آس و پاس بودن بود؛ بوسیله صدای تنور جلیلوند گویندگی میشد. جلیلوند در سالهای پس از بازگشت به ایران دو بار در دوبله آثار ایرانی از این صدا بهره برد و در هر دو بار بدلیل ارجاع به جهان فیلمفارسی با ممیزی مواجه شد: نخستین آن در کاراکتر یوسف مرادیان در فیلم «دوستان» و دیگری در ایفای نقش حامد بهداد در «جرم» بود. دوبله یوسف مرادیان با صدای خسرو خسروشاهی در سینما اکران شد و نقش حامد بهداد در «جرم» هم تا سالها بدون دوبله در صداوسیما پخش میشد؛ هر چند که بهداد بابت ایفای این نقش جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را از جشنواره فجر دریافت کرد. لحن دیگر صدای تنور جلیلوند در نقش «آقای رنگو» در اثر پویانمایی به همین نام، نمایان شد. جلیلوند در این اثر بار دیگر ثابت کرد که توان ساختن کاراکترهای متنوع حتی در زمینه پویانمایی را دارد.
صدای باریتون
این صدا در آثار دوبله جلیلوند مخصوص کاراکترهای جنتلمن بود. فردین مهمترین مشتری این جنس صدا محسوب میشد. یک قهرمان ساده با توده بدنی مناسب و چهره جذاب و بانشاط که صدای چنگیز جلیلوند و ترانه های ایرج وی را پرورده بود. در سینمای برون مرزی نیز این نقش بیش از همه برای کاراکتر «شون کانری» بکار رفت. در آثار قدیمی تر دوبله «کری گرانت» در فیلم «شمال از شمال غربی» بوسیله او در صدای باریتون انجام شد. مهمترین دوبله های آثار متاخر رابرت دنیرو (مانند مرد ایرلندی و جوکر) بوسیله جلیلوند در همین قالب صدا در ذهن مخاطب ایرانی جا افتاده است. یکی از آخرین کاراکترهایی که جلیلوند با صدای باریتون خود ارائه کرد؛ صدای «دواین جانسون» در دو اثر «سریع و خشن» و «جومانجی» بود. برت لنکستر و پل نیومن مهمترین شخصیتهای سینمای برن مرزی بودند که بوسیله صدای باریتون جلیلوند دوبله شدند.
صدای باس
این صدا مخصوص کاراکترهای «مرد قهرمان مقتدر» و یا «مرد بدمن مقتدر» بود. ناصر ملک مطیعی در سینمای ایران کسی بود که بیش از همه از این صدا بهره برد. بازی ملک مطیعی در فیلم موزیکال «باباشمل» و یا فیلم سینمایی «سه قاپ» بخشی از نمایش صدای باس از سوی چنگیز جلیلوند بود. در بین بازیگران خارجی نیز این صدا بیشتر بر روی کاراکترهای منفی گذاشته شد که مهمترین نمود آن دوبله کاراکتر «مباشر» در فیلم «میسوری از هم میپاشد» با بازی مارلون براندو بود. البته وی بعضا صدای باس خود را برای نقشهای مثبت نیز بکار میگرفت: دوبله جان وین در دو فیلم «چه کسی لیبرتی والانس را کشت» و «ال دورادو» و نیز نقش «باد اسپنسر» در فیلم «آره که میشه رفیق» بخشی از دوبله باس جلیلوند در کاراکتر قهرمان مقتدر در آثار سینمایی خارجی بودند.
البته جلیوند در عرصه بازیگری هم فعال بود ولی هیچگاه درخشش دنیای دوبله را نداشت. شاید مهمترین نقشی که او ایفا کرد نقش اول فیلم بندرگاه عشق در سال 1346 به کارگردانی «گرجی عبادیا» کارگردان مصری بود. وی در این فیلم نقش یک کارگر جوان بندر را ایفا میکند که در ادامه دچار معلولیت میشود. پس از انقلاب نیز او جز چند نقش مکمل در آثاری مثل قلاده های طلا، سریال هیولا، معمای شاه و … نقش آفرینی چندانی نداشت. بازیگری وی هیچگاه به دوبله وی نزدیک هم نشد.
دوبله چنگیز جلیلوند فراتر از فن صدا نقش را دچار یک ترجمه فرهنگی برای مخاطب ایرانی میکرد. ترجمه فرهنگی جلیلوند فراتر از یک صداگذاری و روخوانی ساده، وجه جامعه شناختی نیز داشت. وی با صداسازی حرفه ای و در عین حال مشاهده اجتماعی میتوانست با دوبله قدرتمند خود کاراکترهای سینمای غیر ایرانی را همچون کاراکتر آشنا برای مخاطب ایرانی تصویر کند.
صدای تنور جلیلوند که خاص ترین نمایش صدا از سوی وی بود بلحاظ شناختی دارای القای احساساتی چون صمیمیت، بی خیالی، آس و پاس بودن و دم غنیمتی بود؛ بطور مثال صدای تنور جلیلوند در فیلم «بیلیاردباز» بجای کاراکتر «ادی فیلسون» با بازی پل نیومن انگار ترجمان یک جوان جنوب شهری تهرانی در یک باشگاه بیلیارد در دهه 1350 است. از اینرو نقش وی در همحسی کاراکتر با مخاطب در آن روزها که مخاطب ایرانی درکی از فرهنگ هالیوود نداشت؛ بسیار تحسین برانگیز است. علاوه بر این صدای باریتون جلیلوند میتوانست حس یک قهرمان جنتلمن و باشخصیت را در ذهن شنونده ایجاد کند. اوج این همحسی در فیلم «انگیزه عدالت» و دوبله او روی نقش «پل آرمسترانگ» با بازی «شون کانری» بود. همینطور در صدای باس نیز وی ایجادگر حس یک قهرمان قلدر با چاشنی «طنز» بود؛ کاراکتری که مخاطب بلحاظ شناختی نمیتوانست جدیت او را در خشونت درک کند و در نتیجه همیشه، یک لایه طنز را همراه داشت. حتی در دوبله فیلم «ساباتا» زمانیکه وی دوبله نقش اول را انجام میداد با وجود خشونت موجود در فیلم و نیز چهره خشن و تکیده «لی وانکلیف» شاهد هستیم که دوبله جلیلوند رگه هایی از کمیک بودن را بلحاظ شناختی منتقل مینماید.