«دل دیکتاتور؛ شوخیای کشدار در لباس طنز سیاسی»
فیلم سینمایی صد دام با مدت زمان ۹۹ دقیقه در سال ۱۴۰۳ ساخته شده است؛ به نویسندگی پدرام پورامیری و رضا فخار، تهیهکنندگی مجتبی رشوند و کارگردانی پدرام پورامیری. اثری که در نگاه اول نوید یک کمدی جسور را میدهد، اما خیلی زود، وعدهاش را پس میگیرد.
این فیلم با بازی رضا عطاران، پریناز ایزدیار، آزاده صمدی، عباس جمشیدیفر، امیراحمد قزوینی و سیاوش چراغیپور، تلاش دارد قصهای سیاسیـطنز را در بستر یک ماجرای بدلی روایت کند. فیلمبرداری توسط حسن لشگری انجام شده، تدوین آن را اسماعیل علیزاده بر عهده داشته است.
صد دام در چهل و سومین جشنواره فیلم فجر، نامزد دریافت سیمرغ بلورین در سه رشته شد: بهترین بازیگر نقش اول مرد (رضا عطاران)، بهترین چهرهپردازی (عباس عباسی) و بهترین طراحی صحنه (محمدحسین کرمی). این در حالیست که فیلم نهایتاً توانست سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را از آن خود کند؛ جایزهای که با نظر برخی منتقدان همخوانی نداشت.
ماجرا درباره مردی سادهدل به نام صلاح است که شباهتش به صدام حسین، او را بدلِ دیکتاتور میکند. از سوی حزب بعث مأمور میشود و با مأمور زنی به نام ثریا راهی تهران میشود. ایدهای که اگرچه ظرفیت بالایی برای کنایه و طنز سیاسی دارد، اما در اجرا، خام و سطحی میماند.
پدرام پورامیری که پیشتر در کارهای مشارکتیاش با حسین امیری دوماری آثاری چون جاندار و یادگار جنوب را ارائه داده بود، اینبار تنها ایستاده و این تنهایی در قابهای بیرمق و کارگردانی بیخطرش کاملاً مشهود است.
دوربین اغلب خنثی و نظارهگر است، بدون جسارت در ترکیببندی یا خلق موقعیتهای سینمایی. فیلم نه ضربآهنگ دارد و نه لحن منسجم. گاه به دل سینمای کمدی میزند و گاه ادای رئالیسم سیاسی درمیآورد، اما در هیچکدام ثابتقدم نمیماند.
فیلمنامه – که مهمترین نقطه اتکای فیلم هم هست – در حد ایده باقی میماند. شوخیها، هرچند در ابتدا لبخند میآورند، خیلی زود دچار تکرار و افت میشوند. کنایههای سیاسی، یا پیشپاافتادهاند یا بهزور گنجانده شدهاند. روایت نه پیشبرندگی دارد و نه پیچیدگی؛ گویی نویسنده پس از خلق موقعیت اولیه، دیگر حرفی برای گفتن نداشته است. شخصیتپردازی نیز سطحی است؛ صلاح، کاریکاتوری از سادهدلیست و ثریا، بیش از آنکه مأمور باشد، بیشتر به تیپهای کمرمق فیلمفارسی شباهت دارد.
در بخش بازیگری، رضا عطاران همان رضا عطاران همیشگیست: ساده، روان، بیادعا، اما در چارچوب تکرار. نه نقش را بُعد میدهد و نه آن را به چیزی تازه بدل میکند. با این حال، حضورش وزنهایست که فیلم را تا حدی سر پا نگه میدارد. پریناز ایزدیار در نقش ثریا، از آن دسته بازیهایی ارائه داده که نه میتوان آن را ضعیف نامید، نه تأثیرگذار. بیشتر یک حضور است تا بازی. آزاده صمدی هم در سایهی کمتوجهی فیلمنامه، فرصت درخشش ندارد، هرچند تلاشش برای بانمک بودن، گاه جواب میدهد. عباس جمشیدیفر، اگرچه باسابقه است، اما همچنان در همان مسیر قدیمی قدم میزند؛ بدون تحول.
فیلمبرداری حسن لشگری، بیروح است. نورها اغلب صاف و بیحساند، قابها معمولی و بدون هیچ امضای بصری. هیچ ایدهای برای ترجمه بصری طنز وجود ندارد. تدوین اسماعیل علیزاده نیز خالی از ریتمی منسجم است. صحنهها گاه بهناگاه قطع میشوند و برخی فصلها، انگار نیاز به یک بازنویسی جدی در تدوین داشتهاند.
صد دام در نهایت نه آنقدر خندهدار است که مخاطب را با خود همراه کند، و نه آنقدر تیزهوش که به نقدی عمیق از تاریخ و قدرت بدل شود. فیلمیست در حد یک شوخی بلند و کشدار، که بعد از پایان، مخاطب بیشتر از خنده، سردرگم است. فیلمی که شاید ایدهاش برای ساخت یک آیتم کوتاه تلویزیونی مناسب بود، نه یک فیلم بلند سینمایی.
در پایان باید گفت: اگر این فیلم سیمرغ فیلمنامه را برده، پس تکلیف آثار عمیقتر روشن است. صد دام بیشتر یک تجربهی ناتمام است تا یک اثر ماندگار. تنها چیزی که باقی میماند، حسرتِ ایدهایست که میتوانست تبدیل به یک فیلم باشد.
نویسنده و منتقد سینما
نرگس ناظمی نیا
کلید واژه:
#کمدی_سیاسی
#شخصیتپردازی_سطحی
#فیلمنامه_ناتمام
#طنز_بیرمق
#بازی_تکراری
#کارگردانی_بیخطر