مفهوم دایجسیس (نقل) نخستین بار توسط افلاطون در مقابل میمسیس (تقلید) مطرح شد. سپس ارسطو اصطلاح میمسیس را به حوزۀ درام وارد کرد و به توصیف آن در مقابل هنرهای اپیک (روایی) پرداخت. در دوران معاصر، مبحث دایجسیس و میمسیس در حوزۀ روایتشناسی بار دیگر موردتوجه قرار گرفت و به واژگانی کلیدی برای تمایز میان روایت کلامی و درام بدل شد. در نمایش سنتی ایران اما، دایجسیس و میمسیس کاملاً درهمتنیده شده است. در این مقاله، با استفاده از مستندات تاریخی، به روش توصیفی- تحلیلی، روند شکلگیری نمایش بومی از سنتهای داستانگویی در ایران مورد بررسی قرار میگیرد تا از این راه روند انتقال راهکارهای نقلی به زبان نمایشی و پیوند دایجسیس و میمسیس در درام ایران دنبال شود. برای این منظور، نحوۀ ارائة عناصری چون شخصیت، دیالوگ، مکان و زمان در نقالی و تعزیه مورد بررسی قرار میگیرد تا نشان داده شود چگونه ارائة داستانی این عناصر، امکان ظهور دایجسیس در درام را ممکن میکند. در پایان، مبحث دایجسیس و میمسیس در روایتشناسی مورد بازنگری قرار میگیرد تا برخلاف ادعای روایتشناسان اولیه، ثابت شود این دو اصطلاح نه تعاریفی برای جداکردن درام از روایت، بلکه ویژگیهایی در درون هر دو میتواند باشد.