دوئل ۱۳۸۳
دوئل به کارگردانی «احمدرضا درویش» درام اکشن/ جنگی پر ستاره و بیگ پروداکشن با فیلمنامه اورجینال و بودجه ای بالغ بر چهار میلیارد است که ساخت آن قریب به دو سال و نیم زمان برد؛ همراه با موسیقی شاهکارِ مجید انتظامی که همچون آثار پیشینش دارای امضای ارگانیک خود است و به کلیت اثر اعتبار ویژه ای بخشیده است. دوئل در جشنواره فجر ۱۳۸۳ به نمایش درآمد و در نهایت برنده ۸ سیمرغ بلورین از جمله بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد «کامبیز دیرباز» بهترین فیلمبرداری «بهرام بدخشانی» بهترین تدوین «مصطفی خرقه پوش» و … شد. دوئل فیلمی اجتماعی در بستر جنگ است که استفاده از این فضا به خلق موقعیت دراماتیک کمک شایانی کرده است. فیلمِ احمدرضا درویش فیلمساز فرمگرا در کارگردانی عالیست و به قطع از ماندگارترین و تکنیکی ترین آثار ژانر دفاع مقدس بحساب می آید که به لحاظ قواعد فرمال و نوشتار، شانه به شانه ی فیلم هایی در سطح استانداردهای جهانی هالیوود پیش می رود و معتقدم زمان به نفع آثاری چون دوئل کار می کند و با گذر زمان در برهوت سینما به گنجینه ای ارزشمند تبدیل می شوند. این اثر از نظر ساختاری داستانگو و روایتی غیر خطی دارد که تبعات جنگ را به تصویر می کشد و با فلش بک و فلش فوروارد های مکرر، دقت و هوشیاری مخاطب را محک میزند.
سناریوی این اثر فاخر سینمایی با قلم فیلمساز به تحریر درآمده است. داستان فیلم حول محور یک گاوصندوق میچرخد. در بحبوحه جنگ ایران/ عراق، عدهای تلاش میکنند از خروج یک گاوصندوق از کشور جلوگیری کنند. نقش اول فیلم، زینال با بازی خوب و باورپذیر «پژمان بازغی» که شاید تنها حضور درخشانش در کارنامه بازیگری اش باشد در این بین به حسن نیت آنها شک کرده و سعی میکند گاوصندوق را از چنگ آنها در بیاورد که در نهایت متهم به ستون پنجم دشمن میشود و پس از بیست سال اسارات به کشور بازمیگردد. بدین ترتیب شاهد دو بازه زمانی خلال جنگ و پسا جنگ هستیم.
نبرد خیر و شر در دوئل
دوئل همچون مولفه اصلی آثار قهرمان محور، به مثابه تقابل خیر و شر؛ تقابل بین پروتاگونیست (زینال) و آنتاگونیست ( اسکندر) است. تقابل وطن پرست های واقعی که برای حفظ هویت و گنجینه کشور که گاوصندوق نمادی از این گنجینه است، جان خود را کف دست گذاشته و از هیچ تلاشی دریغ نمی سازند در مقابل فرصت طلبانی که از دلاوری و ایثار رزمندگان مصادره به مطلوب می کنند. تمامی این مفاهیم همچون نام فیلم، با یکدیگر دوئل میکنند که خوشبختانه جایگاه این مفاهیم تا سوت پایان فیلم سر جای خود باقی می ماند و اسیر شعار و گزافه گویی نمی شود.
احمدرضا درویش پیشتر با «کیمیا» جایگاه خود را بعنوان فیلمسازی کاربلد و آشنا با اتمسفر جنگ به رخ کشیده بود اما دوئل نقطه عطف کارنامه درویش است. نخستین فیلم ایرانی با صدای دالبی و استفاده از ستاره ای چون «سعید راد» در نقش ضد قهرمان اصلی قصه «اسکندر» که پس از بازگشت به ایران برای نخستین بار بر روی پرده نقره ای رخ نمایی می کند و با بازی گردانی و تسلط آشکارِ احمدرضا درویش روی کاراکترها، شاهد بهترین ورژن از هر یک از ستارگان فیلم هستیم. پریوش نظریه در نقش سلیمه که همسرش یحیی (کامبیز دیرباز) را به زینال سپرده بود با بازگشت زینال از اسارت بدنبال گرفتن انتقامِ خون همسرش است. نظریه با وجود اینکه از نظر فیزیکی حضور پررنگی ندارد ولی بشدت در نقش غیور زنِ آبادانی درخشان و تاثیرگذار ظاهر شده است. نقطه اشتراک قهرمانان و ضد قهرمان های دوئل، ستایشِ سلیمه است.
مفاهیم انسانی در دوئل
فیلمنامه تا میانه فیلم، جایی که گاوصندوق طلا به زیر آب میرود، قابل تأمل است و در مواردی حتی فراتر از انتظار تماشاگر پیش میرود و دارای ضرباهنگ و ریتم مناسبی ست و کشش و تعلیق لازم برای بیننده وجود دارد. علی رغم افت نسبی فیلمنامه در نیمه دوم، کماکان همراهی بیننده منقطع نمیشود تا به راز گاوصندوق پی ببرد.
لازم به ذکر است، استانداردهای تولید سطح بالا و جهانی فیلم، به ظاهر بیشتر برای روایت های داستان وسترن گونه و پر ماجرای نیمه اوّل است تا قصه ای که در نیمه دوم قرار است به ارزش های دفاع مقدس وصل شود. اصلاً قرار نیست چنین اکشن پر خرجی به سادگی، محمل مناسبی برای انتقال مفاهیمی مثل «ناموس» «ایثار» «عشق» و «مبارزه» باشد.
شاید بتوان اقرار کرد، دوئل، بیشترین دِینش را نسبت به فیلمبرداری اش دارد. فیلم برداری زیر آب، سختی در منطقه یک دست آفتاب و تک رنگ، دکوپاژی که به شدّت خود را بر مستندات غیر قابل برداشت، تحمیل می کند.
عنصر تماتیک و پایانبندی
عنصر تماتیک و موتیف دوئل، گردنبند هانیه «هدیه تهرانی» همسرِ شهیدِ زینال است که زینال در ابتدای فیلم در نزد سلیمه «پریوش نظریه» همسر یحیی «کامبیز دیرباز» به نشانه «عهد» و «وفاداری» به امانت می گذارد و گردنبند تا پایان فیلم همچون گنجینه ای نزد سلیمه محفوظ می ماند. در سکانس پایانی در حالیکه زینال در دوئل با اسکندر مجروح شده؛ سلیمه و پسرش او را سوار بر گاری می کنند تا به نزدیک ترین بیمارستان محل منتقلش کنند؛ نمای اینسرت گردنبند را میبینیم که در حال افتادن از گاری ست ولی درنهایت این اتفاق نمی افتد. پیوندی بین سلیمه و زینال است که ناگسستنی ست. شاید به مو برسد اما پاره نمیشود. با مرگ اسکندر و منفجر شدن گاو صندوق و تبدیل آن به گرده های طلا همه چیز از نقطه صفر آغاز میشود.