فیلمشناخت به مناسبت هفته دفاع مقدس به بررسی فیلمهای در یاد مانده‌ای که اشاره‌ای به جبهه‌های جنگ، زمانه پساجنگ و یا شهرهای پشت جنگ داشتند پرداخته است. به این منظور نقد فیلم “اتوبوس شب” به عنوان صفحه‌ای از صفحات “پرونده سینمای جنگ و دفاع” تقدیمتان میشود:

اتوبوس شب ۱۳۸۵

اتوبوس شب به کارگردانی «کیومرث پوراحمد»، فیلمساز فقیدِ صاحب نام، اثری متفاوت در بستر جنگ‌ است. پوراحمد پس از تجربه نه چندان موفق در آثاری چون «گل یخ» و « نوک‌ برج» این بار با « اتوبوس شب» در کسوت فیلمسازی دغدغه مند تر ظاهر می شود.

سینمای پوراحمد ساده، تک خطی و دیالوگ محور است. اتوبوس شب نیز از این قاعده مستثنی نیست.

به سراغ فیلمنامه که برویم به «داستانهای شهر جنگی»‌ و داستان 15 صفحه ای «سی و نه و یک اسیر» از «حبیب احمدزاده» می رسیم‌. فیلمنامه با همکاری پوراحمد و احمدزاده به تحریر درآمده است و چندین ایده و طرح جدید به داستان کوتاه «احمدزاده» نیز اضافه شده است.

به عیسی رزمنده نوجوانِ خوزستانی «مهرداد صدیقیان» و عماد «امیر محمد زند» ماموریت داده می‌شود تعدادی اسیر عراقی را با اتوبوسی به رانندگی عمو رحیم «خسرو شکیبایی» به قرارگاهی در پشت جبهه منتقل کنند. آن‌ها باید به اسیرانِ دست و چشم‌بسته چنین وانمود کنند که تعدادشان بیشتر است تا از احتمال شورش آن ها جلوگیری کنند.

خوشبختانه تصویری که پوراحمد از رزمندگان ایرانی به نمایش می گذارد، شمایل تیپیکال و‌ کلیشه ای ندارد. برای مثال عماد، دانش آموخته انگلیس است. او تحصیل کرده و از طبقه اجتماعی مرفه است و بنا بر باورها و اعتقادات خود، بدون هیچ اجبار و امتیازی، دفاع از وطن را وظیفه و رسالت خود میداند و با وجود علاقه زیاد به همسرش ( الناز شاکردوست) و اصرار او برای بازگشت به لندن، کماکان پا بر روی آرمان هایش نمی گذارد و در نهایت به درجه شهادت نائل می آید.

اتوبوس شب نمادی از میدان نبرد

سینمای پوراحمد بیش از آنکه تکنیکی و فرم گرا باشد، ساده و قصه گوست. اتوبوس شب، سیاه و سفید است تا دنیای غیر رنگی جنگ‌ با پرسوناژ های خاکستری را بازنمایی کند و با دوربین رو دست فیلمبرداری شده است تا شمایلی رئال به خود بگیرد. اکثر نماها همچون دیگر آثار پوراحمد eye level هستند. با این وجود، اتوبوس شب شباهت چندانی به داکیو دراما ندارد و به یک اثر تماما سینمایی نزدیک تر است! پوراحمد، افراد حاضر در اتوبوس را کاراکترهایی خاکستری و ملموس شخصیت پردازی کرده است. اتوبوسی که در شب به سمت مقصدی معین در حال حرکت است، استعاره ای از میدان نبرد است که همچون شب، سیاه است. رفته رفته با گذر از شب به سمت روشنایی حقایقی برملا میشود. برای مثال، اکثر اسرا ملیتی عراقی ندارند بلکه به عنوان مزدور برای دریافت حق کار در عراق مجبور به مبارزه شده اند‌ و عده ای نیز تحت تاثیر ایدئولوژیِ متعصبانه صدام حسین، شست و شوی مغزی شده اند‌ و حمله به خاک ایران با فرمان صدام را نوعی رسالت تلقی می کنند.

اتوبوسِ بدون قهرمان

مهمترین نکته درباره این فیلم این است که قهرمان ندارد. چندین شخصیت مختلف از درجه اهمیت یکسانی برخوردارند‌. پوراحمد زاویه دید eye level را برای همگی کاراکترها بطور یکسان در نظر گرفته است. آیا در جهان بینی پوراحمد مزدوری که برای دریافت امتیازات ویژه پا روی اخلاق و وجدانش گذاشته و عضوی از جرگه متخاصمین شده است با رزمندگان مدافعِ حریمِ ایران، در یک سطح و جایگاه است؟

تطهیرسازی سربازان عراقی در اتوبوس شب

در میان اسرای عراقی، کاراکتری سمپاتیک به نام «فاروق» با بازی «محمدرضا فروتن» به چشم می خورد که نقش پررنگی در پیرنگ قصه دارد. فاروق که دورگه ایرانی/عراقیست در سکانس پنچر شدن اتوبوس به کمک سه مامور ایرانی می آید. فاروق در سکانسی از فیلم، از فالوده شیرازی خوردن عراقیان و ایرانیان، تفریح و گل گفتن و گل شنفتن آنها با هم در این سو و آن سوی«اروند» سخن به میان می آورد که تاکیدی بر پیوند فطری و بشری ست. در خصوص سمپاتیک نوشته شدن این کاراکتر علامت سوال بزرگی در ذهن مخاطب نقش می بندد. فاروق که نیمه ایرانی ست، با این تفکر روشنفکرانه و غیر ناسیونالیست و روحیه لطیف، در بینِ متجاوزان عراقی چه میکند؟ او نه مزدور است تا به اجبار وارد صحنه جنگ شده باشد و نه به ایدئولوژی صدام پایبند است تا تجاوز به خاک ایران را نوعی رسالت بداند! پوراحمد در صدد است به ایدئولوژی حزب بعث اشاره کند و خاطرنشان کند، سربازان عراقی نیز همچون سربازان ایرانی، مردمی عادی بوده اند که تحت تاثیر تعصبی ویرانگر متحمل به یورش شده اند. آیا انتقال این مفهوم با تطهیرسازی مهاجمان عراقی همراه نشده است؟؟ اجبار و امتیاز و‌ شست و شوی مغزی دلایل کافی برای ورود به تفکر حزب بعث است؟

تحولِ شخصیتِ یک شبه در اتوبوس شب!

اتوبوس شب دیالوگ محور است و از عنصر گفتگو در رشد شخصیت و تفکر کاراکتر ها بهره برده است ولیکن برخی شعارهایش گل درشت و نخ نما هستند. خسرو‌ شکیبایی در نقش عمو‌ رحیم که اتوبوس شب از آخرین حضورهای او بر روی پرده نقره ایست بارها یک شعار را تکرار می کند «بابا، ما مردم مشکلی با هم نداریم» تکرار این جمله بعضا برای مخاطب آزاردهنده می شود.

عیسی، کاراکترِ محوری داستان با بازی خوب مهرداد صدیقیان – ناگفته نماند از پس لهجه جنوبی نیز به خوبی برآمده است – جنگ‌ طلب، یاغی و بی رحم حتی نسبت به هموطن خود است اما در پایان قصه با مشاهده حوادث و گفتمانی که بین ایرانی ها و اسرا شکل میگیرد به اندازه چند سال بالغ میشود‌ و با شستن دستمال چرکینش در آب، وجود خود را تطهیر می کند! ظاهرا بیشترین تلاش پوراحمد برای متحول کردن شخصیت عیسی ست اما این تحول یک شبه در وی، شعاری و غیر قابل باور از آب درآمده است.

پیام کلی فیلمساز

پوراحمد با فیلم اتوبوس شب در تلاش است آسیب ها و تبعات جنگ‌‌ را بر روی انسان های عادی نشان دهد و پیامش آشتی و پیوند ملت ها فارغ از مذهب و زبان و جغرافیاست ولی در انتقال این مفهومِ ضد جنگ به نفع جنگجویان عراقی ترحم خریده است. با این حال اعتراضات به جنگ در فیلم پوراحمد از نوع مخالف خوانی هایی نیست که جنگ هشت ساله و مقاومت را، که برای ایران، جنگی ناخواسته و تحمیلی بوده است زیر سوال ببرد.

اتوبوس شب پس از گذشت بیست سال، اثری متوسط در زیر ژانرِ دفاع مقدس است‌‌ که پاسخگوی نیاز امروز سینما و مخاطب سخت پسندِ آن نیست.