یک لالایی آموزنده
نقد و بررسی سریال «لالایی»
سریال «لالایی» (تولید 1403) در ژانر کودک و یکی از تولیدات جدید شبکه نمایش خانگی است. داریوش فرضیایی (عموپورنگ) و زوج هنری اش امیرمحمد متقیان که مدتهاست فعالیتی در تلویزیون ملی ندارند، به همراه گوهر خیراندیش، نعیمه نظام دوست، خانواده امیرسلیمانی، مرضیه صدرایی، هلیا امامی و … در این سریال حضور دارند. احمد درویشعلی پور نیز کارگردانی این اثر را برعهده دارد.
ماجرای «لالایی» در بستر یک پرورشگاه می گذرد که در سریال از آنجا با عنوان «موسسه» یاد می شود. خانم گلشن (خیراندیش) و خانم مدبر (مرضیه صدرایی) سالهای گذشته این موسسه را بنا کرده اند اما اکنون و با فوت خانم مدبر، بر سر مالکیت آن چالش ایجاد شده و مسئولین موسسه در صدد حفظ و نگهداری آن هستند. به موازات این کشمکش، خانم گلشن به آلزایمر مبتلا شده و اتفاقات عجیب و غریبی از دل آن بیرون می آید. سریال، به لحاظ بار تربیتی و غنای محتوایی، دست پر به میدان آمده و سعی دارد روی اخلاق و رفتار کودکان و حتی خانواده ها اثرگذار باشد.
موزیکالیسم
با حضور عموپورنگ، موزیکال بودن سریال دور از ذهن نیست. مانند همه تولیدات و اجراهای فرضیایی، این موسیقی ها هم با مضامین آموزنده و اخلاقی تولید شده اند که به فراخور پیشرفت داستان اجرا می شوند. گاهی به مفاهیم کاملا اخلاقی پرداخته مثلا از مقام مادر تجلیل می شود یا به توسعه فردی، هدف گذاری و آینده نگری می پردازد و گاهی در صدد فرهنگسازی و اصلاح رفتارهای اجتماعی است مثل فرهنگ رانندگی، تلاش و پشتکار، تقسیم کار در خانه، توجه به مشاغل یدی و مفهوم «نون حلال».
اثرگذاری موسیقی بر ذهن انسان به ویژه کودکان بر کسی پوشیده نیست و اینکه سازندگان یک اثر کودکانه سعی داشته اند از این بستر برای انتقال مفاهیم معنادار بهره ببرند جای تقدیر و تشکر دارد. نکته مهمی که باید اینجا گفت این است که اگرچه از موسیقی شاد و ریتمیک استفاده شده اما خبری از حرکات موزونِ بی پروا و قابل توجهی نیست، آن هم در حالی که این اثر در شبکه خانگی تولید شده که سازندگان دست بازتری برای اجرای این حرکات دارند.
فتوکل علی الله
یکی از مضامین تکرار شونده در سریال (حداقل در 10 قسمت ابتدایی) مفهوم «خدا» و اتکای به اوست. در همان قسمت ابتدایی و در بحبوحه اخراج کودکان از موسسه، پاداش (داریوش فرضیایی) تاکید می کند امید ما به خداست و خدا ما را تنها نمی گذارد. و یا در قسمت هشتم، وقتی خانم مدبر از اهمیت هدف و هدف گذاری می گوید، تاکید می کند که رسیدن به هدف هم با تلاش و کوشش و هم با توکل بر خدا انجام می شود. این تاکیدات در موزیک ها هم دیده می شود. یعنی در کنار القای مفاهیم اخلاقی و معنادار، حتما از این نیروی برتر نام می برد که باید به او تکیه کرد و از کمک خواست. به طور مثال، در جایی که پاداش، از توسعه فردی و تلاش برای بهبود شخصیت هم میخواند، تصریح می کند که این کار با توکل به خدا شدنی است. بنابراین، آنچه که در سریال جریان دارد، در اصطلاح علمیاش «اخلاق خدابنیاد» است. به عبارت ساده تر، ریشهی رعایت مفاهیم اخلاقی و تربیتی در انسان را در تفکر دینی و خدا محور می داند. به طور کلی سریال سعی دارد یک خدای قدرتمند، مهربان و پشتیبان را به مخاطبِ کودک خود معرفی کند که لایق بندگی کردن ما است. جالب است که اصطلاح «بندگی کردن» که یک مفهوم کاملا دینی است صراحتا و به تکرار مطرح می شود و از نگاه من این اشارات حتما ستودنی است.
البته ذکر این نکته لازم است که سازندگان به مسئولیت پذیری نیز توجه داشته اند و اینگونه نیست که توکل به خدا به معنای وادادگی نسبت به مسئولیت های فردی و اجتماعی باشد. در موزیکی که برای رعایت قوانین رانندگی اجرا می شود، این نکته به خوبی قابل مشاهده است.
کلیشه های جنسیتی، آری یا نه؟!
سریال “لالایی” با وجود اینکه به عنوان یک اثر کودکانه شناخته میشود، به موضوعات جنسیتی نیز توجه ویژهای دارد. این توجه به مسئله جنسیت در دنیای امروز، به ویژه در جوامع غربی، از اهمیت بالایی برخوردار است. نظریههای اجتماعی که جنسیت را برساخت اجتماعی میدانند، تأثیر زیادی بر تربیت و آموزش کودکان گذاشتهاند و این امر باعث شده تا برخی مربیان تلاش کنند تا تربیت جنسی کودکان را مستقل از جنسیت آنها پیش ببرند.
در این راستا، سریال “لالایی” با کاراکتر داریوش فرضیایی (پاداش) سعی کرده است مرزهای سنتی جنسیتی را حفظ کند. پوششها و نقشهای جنسیتی در این سریال به طور طبیعی و مطابق با انتظارات جامعه نمایش داده شدهاند. اما در عین حال، سریال به نقد برخی کلیشههای جنسیتی نیز پرداخته است. برای مثال، در قسمت پنجم، پاداش به خانم گلشن یاد میدهد که بافتنی یک هنر است و هیچ ارتباطی به جنسیت ندارد.
بخش دیگری که باید به آن توجه کرد و اتفاقا در فضای مجازی هم به صورت گسترده منتشر و پخش شد، مبدّل پوشیِ داریوش فرضیایی است. مبدل پوشی در سینما و تلویزیون رایج است و با توجه به محدودیت هایی که برای کاراکترهای زن وجود دارد، راه حل سینمایی خوبی برای سازندگان بوده است. اما در این سریال پاداش، با انگیزه ای فراتر از محدودیت های جنسیتی یا سینمایی دست به این کار میزند. او هم برای بهبود حال خانم گلشن که به آلزایمر مبتلاست و هم برای به دست آوردن سند موسسه و ممانعت از اخراج کودکان، حاضر شد تا نقش خانم مدبر یا خاله الهه را بازی کند، پس با تقلید صدا و تغییر پوشش دائما از کاراکتر مرد به کاراکتر زن تغییر هویت می دهد. به نظر می رسد عوامل سریال، تمام تلاش خود را کرده اند تا این تغییر هویتِ موقت و هدفمند را برای مخاطب طوری بازنمایی کنند که با سَیالیت جنسیت مخلوط نشود. بی قراری و اصرار خانم گلشن برای دیدن دوستش الهه طوری بازنمایی می شود که او حتی به آب و غذا لب نمی زند تا دوستش بیاید. اطرافیان، زن دیگری را به عنوان جایگزین معرفی می کنند اما خانم گلشن نمی پذیرد که او همان الهه دوستش باشد، پس این راه حل منتفی می شود. بعد از آن، آقاخلیل برای بازی در تئاتر، لباس مبدل می پوشد. ازهمین جا پاداش به ذهنش میرسد که او هم نقش خاله الهه را برای خانم گلشن بازی کند. این روندی که فیلم طی کرد، می تواند آمادگی ذهنی مخاطب باشد برای پذیرش «پاداش» در لباس زنان بدون آنکه خلط جنسیت صورت گیرد.
عیب آن نیز بگوییم
علیرغم همه نکات مثبتی که برای سریال گفته شد، نقاط ضعف مهمی را هم در بر می گیرد. سریال از پرگویی و توصیه های کلامی زیاد، رنج میبرد. در اهمیت هدف و رسیدن به اهداف، خانم مدبر حرف می زند. درباره قضاوت نکردن از روی ظاهر، استاد جان حرف می زند. هنر تصویر، جایگاهش مشخص است، باید با تصویر سخن گفت، اما سریال از بسیاری فرصتها به راحتی عبور کرده است. در قسمت هفتم، پاداش از بچه های پارک برای هل دادن ماشین کمک میگیرد. کار تمام می شود و بچه ها بدون قدردانی می روند. خب! اینجا بهترین فرصت بود برای بازنمایی «تشکر از دیگران»، زمان زیادی هم از سریال نمی گرفت اما حتما اثرگذار بود. البته گاهی این نکات تربیتی در جای خود لحاظ شده است، در قسمت 4، بچه های موسسه، بابت دعوای دسته جمعی، با شستن جورابهای بقیه، تنبیه می شوند.
ضعف بزرگ دیگر سریال، حجم زیاد بازیگران بزرگسال و حتی مسنّ است به طوری که کلا کودکان نقشی در پیشرفت قصه ندارند. سازنده لالایی می گوید این سریال برای تجلیل از مقام مادر و لزوم توجه به مادران ساخته شده است، قبول اما بهتر نبود برای رسیدن به این هدف، کاراکترهای اصلی از همین نسل هدف باشند تا بتوانند تعامل و نسبت خود را با بزرگترها به ویژه مادر درک کنند؟
شخصیت پردازی کاراکترها هم به قدری ضعیف است یا گاه آنقدر کند پیش می رود که ممکن است به دلزدگی مخاطب منجر شود. پاداش، طی 10 قسمت به آهستگی معرفی می شود که این زمان برای کودک طولانی است. طوفان در قسمت هفتم خودش را معرفی می کند. تا قسمت دهم معلوم نیست چرا آهو و والا بچه هایشان را از خانم گلشن پنهان می کنند؟ شاید اگر روند سریال کمی سریعتر رخ می داد جذابیت و هیجان بهتری را به مخاطب تزریق می کرد.
نتیجه آنکه علیرغم نکات ضعفی که مطرح شد اما سریال «لالایی» حتما اثری قابل ستایش است. در عصری که غالبا رسانه ها، جذابیت و جذب مخاطب را در اباحه گری، بدن نمایی و بی اخلاقی می بینند، اثری تولید می شود که تمرکزش بر ارائه مضامین بلند اخلاقی و انسانی است و به تربیت صحیح و اصولی کودک توجه دارد. البته باید دید این سریال، در ادامه چه خواهد کرد و با چه اثری روبرو خواهیم بود.