نقدی بر فیلم سینمایی «خورشید آن ماه

ستاره اسکندری، بازیگر ایرانی در نخستین اثر خود بعنوان کارگردان یک اثر سینمایی، به سراغ موضوع اجتماعی، با رگه هایی از فمنیسم و پیوند آن با امر قومیت رفته است. این فیلم از آبانماه 1403 در سکوهای مجازی نمایش داده شده است. تهیه کننده این فیلم منوچهر محمدی است و سازمان منطقه آزاد چابهار سرمایه گذار این اثر میباشد. پژمان بازغی، نازنین فراهانی و مریم بوبانی بازیگران اصلی این فیلم هستند و نکته بسیار جالب حضور حسین علیزاده بعنوان آهنگساز این اثر است که نسبتا از تمامی اجزای این فیلم جلوتر بود.

سکانسهای آغازین فیلم به نوعی گرته برداری از اثر «یه حبه قند» ساخته رضا میرکریمی میباشد. از صحنه غذا خوردن در یک منزل سنتی تا تماس تصویری با تلفن همراه با وجود محلی بودن سبک زندگی و حتی نوع گعده زنانه و جلسه خواستگاری همه و همه شباهت ساختاری این فیلم به اثر «یه حبه قند» است. داستان سکانس نخست از روایت خواب دیدن یک زن بلوچ به نام «بیبان» آغاز میشود که بنوعی ارائه یک بیوگرافی اولیه از اوست و بلافاصله پس از بیداری شاهد رسیدن خبر خواستگاری «مه گنج» به او هستیم. در ادامه روایت دو داستان عاشقانه یکی بین مه گنج و دلوش و دیگری بین همراز و بیبان را میبینیم که سرانجام این دو داستان عاشقانه آن هم در فضای قبیله ای منطقه چابهار یکی به وصال و دیگری به ناکامی می انجامد.

بلحاظ شخصیت پردازی ضمن ارائه بیوگرافی خوب از «بیبان» ولی با بازی ضعیفی از نازنین فراهانی روبرو هستیم. از صفات کاراکتر بیبان، عشق ورزیدن به نوستالژی دوران کودکی و عزلت از خانواده را متوجه میشویم. وی تا پایان فیلم تنها با اجزای صورت خود بازی میکند بدون آنکه کمترین دیالوگی از دهان او خارج شود. ما در طول فیلم قصه علاقه بیبان و همراز از دوران کودکی را میفهمیم؛ سکونت و تجرد اجباری او در منزل پدرشوهر حتی پس از مرگ شوهر را متوجه میشویم؛ ولی در همان حال بلحاظ شناختی بازی نازنین فراهانی برای مخاطب ناآشنا است. از این جهت که نخست فاقد تکلم و دیالوگ در سرتاسر فیلم است و دیگری اینکه با وجود قدرت میمیک صورت فراهانی  ولی کلوزآپی از او پرداخته نمیشود که بلحاظ شناختی جزئیات صورت با احساساتی نظیر خشم، عشق و بلاتکلیفی را بدون لکنت بیان نماید. ضعف دیگر نازنین فراهانی در بازی، عدم تناسب میان آهنگ راه رفتن او با طمانینه و وقار ذاتی کاراکتر بیبان است. با توجه به اینکه بخش مهمی از دقایق بازی بیبان در نمای پایین دوربین و نمایش راه رفتن اوست؛ ولی این راه رفتن تناسبی با کاراکتر ندارد و وی بسیار سبکبار قدم برمیدارد. در صحنه قطع کردن نماز هم راه رفتن یک فرد دستپاچه را از او نمیبینیم و شاهد قدم زدن آرام وی روی پله ها هستیم که بلحاظ شناختی نمایش دهنده احساساتی نظیر تعجیل و دستپاچگی به مخاطب نیست.

زاویه دوربین در سکانسهای داخل منزل عمدتا از زاویه فالگوش انجام میشود. فیلمبرداری از پشت پرده، از لبه دیوار وکه این ویژگی مثبت این فیلم است زیرا با داستان فیلم و دید زدن های پنهانی شخصیتهای خانواده از هم، تناسب دارد. ولی دوربین تا پایان ناتوان از ارائه یک کلوزآپ خوب از بازیگران این اثر است. فیلم اکثرا در نمای مدیوم شات گرفته شده است ولی از نقطه قوت بازی نازنین فراهانی که میمیک صورت اوست تصویر کلوزآپی نمیبینیم. از سوی دیگر دوربین بلحاظ شناختی بجز صحنه تپه های مریخی چابهار آگاهی محیطی خوبی از خود شهر به ما نمیدهد. در واقع دوربین در همحسی شناختی با مخاطب دارای لکنت است. ولی آگاهی خوبی نسبت به روابط اعضای خانواده با یکدیگر را به ما ارائه میدهد.

گرچه موسیقی اگزوتیک فیلم ضعف روایت فیلم را پوشش داده ولی بدلیل اینکه از سایر اجزای اثر یک سر و گردن بالاتر بود؛ بصورت کاملا گل درشت از اثر بیرون زده است. موسیقی اگر چه وجه محلی و فولک دارد ولی دارای وجه توریستی نیست و نسبت به تعامل شناختی با مخاطب فعال است. در یکجا بصورت ویژه شاهد موفقیت موسیقی در همحسی شناختی با مخاطب هستیم و آن سکانسهای ابتدایی است که هنگام آشپزی و سپس مکاشفه بیبان به یاد همراز یک موسیقی قدرتمند و تلفیق دو ساز عود و سارنگ را میشنویم. صدای سارنگ بلحاظ شناختی با صدای وزیدن باد و نیز حس دلتنگی بیبان برای همراز دارای تناسب میباشد.

از حق نباید گذشت که این فیلم دارای دو سکانس خوب است. نخست صحنه چشم بستن بیبان و خیال اینکه همراز به او رجوع میکند. در حالیکه همراز در دخمه خاطرات کودکی خود عکسهای دوران مدرسه خود با بیبان را به دیوار زده است و درست زمانی که حس میکند او قرار است در ارسی اتاق را باز کند؛ ناگهان این باد است که در را میگشاید و این یعنی کل داستان این فیلم اشاره به باد هوا بودن خیال عاشقانه بیبان میباشد. سکانس بعدی نیز صحنه نماز خواندن بیبان است که پسرش میران کتاب درسی دوران کودکی وی که حاوی یادگاری از جانب همراز بود را پاره میکند. دوربین در یک نمای زیبا ضمن نمایش نماز خواندن بیبان در گوشه کادر، بی اعتنایی او به حتی پاره شدن این کتاب یادگاری را نشان میدهد و پس از آنکه میران اقدام به هل دادن دخترخوانده همراز میکند؛ وی درست بر اساس غریزه مادری نسبت به فرزندخوانده همراز، نماز خود را قطع میکند و پا برهنه به حیاط می آید. ولی نکته مهم اینجاست که نوع راه رفتن وی تناسبی با با یک فرد دستپاچه که نماز خود را قطع کرده ندارد.

طراحی صحنه کاملا اگزوتیک در این فیلم در جهت خواست حامی مالی این فیلم یعنی سازمان منطقه آزاد چابهار بود؛ زیرا با توجه به منویات اسپانسر گویا قرار بوده تا نه یک تصویر واقعگرا بلکه یک تصویر فانتزی و توریستی از شهر ارائه شود. چشم رنگی بودن اکثر کاراکترهای این اثر هم به نظر میرسد در جهت همین ارائه تصویر توریستی به میل اسپانسر میگنجد. کارگردان از ارائه نمای لانگ برای آگاهی محیطی مخاطب و حتی منویات اسپانسر ناتوان بود و بلحاظ شناختی هیچ شرح حالی از لوکیشن شهر ارائه نمیدهد و به چند نمای تلویزیونی در یک مغازه خرازی بسنده میکند. نکته بعدی تضاد پایان بندی داستان با حتی منویات اسپانسر این فیلم جایی است که همراز بدلیل سنتهای قبیله ای و قاعده غیرت در «بالاچ»، برادر شوهر بیبان از آن منطقه برای همیشه کوچ میکند و بیبان که از همراهی با وی باز میماند او هم به منطقه مورد نظر اسپانسر برنمیگردد و مرگ را به برگشتن ترجیح میدهد.

در انتها شاهد پایان بندی بسیار ضعیف هستیم. در سکانس پایانی زمانیکه بیبان به دریا میزند بدلیل اشاره به گردنبند خورشید و نرسیدن تمثیلی خورشید به ماه، این سکانس میبایستی واجد یک مرگ حماسی میبود ولی در این اثر، چنین چیزی وجود ندارد. در عین حال موزیک برخلاف دقایق ابتدایی و میانی که مدام در حال نواخته شدن است؛ هیچ نقشی در تصویر یک مرگ حماسی ایفا نمیکند و بالکل در وضعیت معطل است. از سوی دیگر غرق شدن بیبان در آب باید وجهی اسطوره ای پیدا میکرد که دوربین در یک وضعیت پرت، تنها نقطه تلاقی بدن او با سطح آب را نشان داد. ضمن اینکه در نهایت نمایش تقلا کردن وی داخل آب در نقطه مقابل یک مرگ حماسی قرار داشت.