کسی نمی‌داند سرنوشت «هاوار» چیست. او کارگر کم سن و سالی است که وارد یک مرغداری می‌شود اما انتهای فیلم فریاد، مخاطب را به اعتراض وامی‌دارد.

فیلم فریاد در سکوت خبری و بدون پروانه ساخت سینمایی و با پروانه ویدیویی توسط محمدرضا اردلان ساخته و به جشنواره فیلم فجر معرفی شد.این کارگردان که در جشنواره فیلم اولی محسوب می‌شود تنها با 5 بازیگر مرد، درام تاریک و تلخی را به مدت 90 دقیقه روی پرده برد که حتی سکانس پایانی آن و نجات جان نقش اول نتوانست از تلخی این فیلم بکاهد.

داستان از این قرار است که پسربچه‌ای به نام‌هاوار برای کارگری به یک مرغداری وسط دشت و بیابان می‌رود. مدت زمان زیادی سپری نمی‌شود که او به ماجرای قتل دو کودک و زندانی کردن پسر بزرگ ارباب پی می‌برد. در این میان یعقوب به دنبال این است که زمین و مرغداری ارباب وافوری را که حتی به زنش رحم نداشته و او را به تیمارستان برده صاحب شود؛ اما خود به دست ارباب و نوکرش به قتل می‌رسد.

ماجرای‌ هاوار از ابتدا تا انتها بر بستر تلخی است که تماشاگر می‌خواهد یک نقطه تنفس و امیدی به او ارائه شود. اما وقتی در نهایتهاوار خود به قاتل تبدیل شده و ارباب و نوکرش را می‌کشد و از مرغداری فرار می‌کند، تماشاگر دست خالی سالن را ترک می‌کند.

فیلمی‌ کم هزینه و کم بازیگر

ساخته اردلان در یک دشت خشک اتفاق می‌افتد. یک خانه و یک مرغداری کنار آن و صحنه‌هایی از دشت‌های اطراف تمام سکانس‌های فیلم را پر کرده است. این فیلم با 5 بازیگر اداره شده و در مجموع هزینه چندانی برای ساخت ندارد.

هر چند می‌تواند تا آخرین دقیقه تماشاگر را در انتظار نگاه دارد اما حتی دیالوگ‌ها هم اندک است و بازیگران با زبان بدن بیشترین بازی را ارائه می‌کنند.

سکوت دشت به سکوت کلام بازیگران اضافه شده و این حرکات بدن و اتفاقات است که فیلم را هدایت می‌کند.  تماشاگر می‌خواهد بداند سرنوشت اربابی که به فرزندان خود نیز رحم نکرده چه می‌شود. او نماد شر داستان است و در مقابل‌ هاوار پسرکی که پدر و مادر خود را از دست داده و حتی یک شناسنامه  از آن خود ندارد، در ابتدای فیلم نمادی از معصومیت و مظلومیت دوره ارباب رعیتی است. اما خاتمه فیلم چندان خواسته قلبی تماشاگر را برآورده نمی‌کند. گویی کارگردان معتقد است زیر فشار ظلم، مظلوم هم می‌تواند روزی به قاتل تبدیل شود.

آیا این فیلم مناسب نوجوانان است؟

فیلم فریاد بازی متفاوتی از یاسین طلوعی 16 ساله را به نمایش گذاشته است. اما آیا فیلم او را هم سن و سال‌هایش می‌توانند تماشا کنند؟

کارگردان در فیلم خود نجات یاسیندر نقش‌هاواررا منوط به نابودی ارباب و نوکرش و دزدیدن شناسنامه یعقوب می‌داند. او با دروغ و فریب نه تنها خود را نجات می‌دهد بلکه انتقام فرزندان ارباب را هم می‌گیرد. در صحنه‌های پایانی گوییهاوار آزاد شده است. گویی فریادهای او را مخاطب شنیده است. اما این آزادی بهای تلخی داشته است. او در کودکی دست به قتل می‌زند آیا همین اتفاق شروع تغییر شخصیت او نیست.

آیا برای نجات خود نمی‌توانست از دوستِ یعقوب کمک بگیرد و پای پلیس را به مرغداری باز کند تا دیگر مجبور نباشد کسی را بکشد؟

انتخاب‌هایهاوار در زندگی مانند انتخاب‌های اربابش است. هر جا لازم باشد و خود را در معرض تهدید ببیند، می‌کشد.