«بهروز شعیبی» در ششمین ساخته خود به سراغ دغدغه دیگری رفته است. مفهومی بنیادی به نام «خانواده» .

شعیبی پیشتر، با آثاری چون «دهلیز» ۱۳۹۱ «روز بلوا» ۱۳۹۸ و «بدون قرار قبلی» ۱۴۰۰ خود را بعنوان فیلمسازی دغدغه مند و بی اعتنا به گیشه به اثبات رسانده است‌ که خوشبختانه در آشفته بازار این روزهای سینما سوار بر موج ابتذال نشده است.

آغوش باز؛ درامِ موزیکالِ به ظاهر عاشقانه، یادآور آثار سانتی مانتال دهه هشتادی ست که شاید اگر بیست سال پیش ساخته میشد بیشتر مورد توجه قرار می گرفت و تاثیر عمیق تری بر روی مخاطب خود می گذاشت‌. آغوش باز بیشتر از آنکه اثری سینمایی باشد در مدیوم تلویزیون جای میگیرد.

اهمیت نقش «زن» در حفظ بنیان خانواده و جامعه مدنی

در زمانه بی عشق، عشق تنها راه نجات است! سه زوج در سه مرحله از زندگی قرار است به تعریف جدیدی از عشق برسند! طرح اجتماعی/ عاشقانه/ روانشناختیِ جذابی بنظر می رسد ولی آیا در نوع روایت و پردازشِ مفاهیم نیز، موفق عمل کرده است؟

«پیام» با بازی بد «حامد کمیلی» خواننده ای مشهور، متاهل و دارای دو فرزند کوچک است که زندگی شخصی و حرفه ای او در آستانه اجرای کنسرتی مهم در تهران،  دچار آشفتگی و اختلال میشود. همسرش «زهره» صبح زود خانه را ترک کرده تا اهمیت حضورش در نظم و مدیریت خانه و رسیدگی به فرزندان را به شوهر هنرمندش یادآوری کند و تلنگری در درون او به وجود آورد!  توجه به نقش زن در مدیریت بنیاد خانواده و بازتاب مستقیم آن در جامعه،  تنها متعلق به جامعه امروز نیست . از دیرباز، کم و بیش به عنصر زن در سینمای ایران و جهان پرداخته شده است که جای بسی مسرّت است. زهره در تمام تایم فیلم غایب است ولی حضور غیر فیزیکیِ پررنگی دارد و این عدم حضور؛ برای کاراکتر محوری قصه یعنی پیام، توفیق اجباری می شود تا از غیبت زهره  به قوس شخصیتی برسد! از طرفی دیگر، استیج بطرز غیر منتظره ای آتش میگیرد و اکنون پیام در جستجوی دو امر است. کنکاش و پویش برای جست و جوی همسر گمشده اش «زهره» و هاردی که میزانسن استیج در آن است! پیام، در حقیقت در برهه ای قرار دارد که بطور همزمان، زندگی شخصی و حرفه ای خود را شکست خورده می بیند. اکنون باید دید در نجات کدامیک موفق تر عمل می کند و از بین زندگی خصوصی و موقعیت اجتماعی اش کدامین مهم برای او در اولویت قرار می گیرد.

شعارزدگی آشکار در آغوش باز

 تمرکز بهروز شعیبی بر المان های اخلاقی همچون «خانواده» «عشق» «وفاداری» ، ارزشمند و شریف است ولیکن با چاشنی شعار همراه است و در انتقال این مفاهیم چندان موفق عمل نکرده است. تمامی این مولفه ها در سطح مانده و وارد عمق و لایه های درونی نمی شوند. فیلمساز درصدد الگوسازی نسل قدیم برای نسل جدید است. از زاویه دید شعیبی، می توان همچون پدرِ پیام «مهدی هاشمی» موفق و دارای موقعیت اجتماعی بالا بود اما همچنان وفادار و در خدمت خانواده بود. خرده پیرنگ ها در رو ترین و ابتدایی ترین سطح ممکن هستند.  الگوی شوهری مهربان و فداکار در مواجهه با زنی که مبتلا به آلزایمر است، مافیای موسیقی، مدیربرنامه های فرصت طلب، اسپانسرهای رِند و شارلاتان و … تبدیل به شخصیت نمیشوند و در حد تیپ باقی می مانند. سینمای امروز بستری  برای شعار و سطحی گویی نیست. حتی اگر مخاطب آغوش باز را صرفا از طیف عام و‌ هوادار عادی سینما در نظر بگیریم، کماکان نیاز این قشر از بیننده را نیز اقناع نمی کند.

شتاب و عدم انسجام در فیلمنامه

 طرح این اثر از شعیبی ست ولی  شتاب نویسندگان فیلمنامه «مهرداد کوروش نیا و محمد سجاد نجفی» نتوانسته مسیر روایی فیلم را به سمت یک درام منسجم سرازیر کند و در نهایت تبدیل به فیلمنامه ای پر از باگ، شلخته و بی انسجام شده است. هومن و نگین و شادی، برای گرفتن هارد، در طول کمتر از ۲۴ ساعت به چند جای تهران سفر کردند، نه در ترافیک گیر افتادند و نه دیرشان شد و در عرض چند ساعت یک دکور سوخته را ترمیم کردند! از دقایق نخست مشخص است با هپی اندینگ طرف هستیم. چند خرده پیرنگ بدون انسجام همراه با تعلیق دروغین در موازات هم پیش میروند، با توجه به کدگذاری های آشکار در سناریو، کدگشایی در همان دقایق ابتدایی کار دشواری نیست. به عنوان مثال، بدیهی ست چه کسی در ماجرای گم شدن هارد مقصر است یا مهدی هاشمی همسرِ زنی ست که آلزایمر دارد. ضرب آهنگ فیلم لاک پشت وار و ملال آور است و کنجکاوی بیننده را ارضا نمی کند و به معنای واقعی کلمه انتظار نقش بستن تیتراژ پایانی بر روی پرده نقره ای را می کشد.

شخصیت پردازی ضعیف

روایت و شخصیت پردازی ها ضعیف، آزاردهنده و کلیشه ای ست.

پیام در کسوت یک سلبریتی متمول و محبوب، باورپذیر جلوه نمی کند. انتخاب حامد کمیلی که بی اغراق تنها بازی خوبش در مدیوم سینما «ایتالیا/ایتالیا»ی کاوه صباغ زاده است؛ در این اثر، هوشمندانه نیست و صرف خوش صدا بودن، توجیهی نه چندان منطقی به حساب می آید. بهتر بود از یک خواننده/ بازیگر برای ایفای این نقش استفاده میشد. کمیلی دو بار در شروع فیلم (intro) و پایان فیلم (ending) با صدای خودش آوازه خوانی می کند. مشکل اصلی پیام و همسرش که هرگز او را در قاب نمیبینیم چیست؟ بی توجهی از سمت پیام‌‌؟ غرق شدن در دنیای شهرت و غفلت از خانواده؟

 پیام چه ارتباطی با دستیارش نگین دارد؟ اگر نگین به پیام علاقمند است چرا به یکباره به سرمایه گذارِ رند و زبان باز با بازی «محسن کیایی» که در کمال ناباوری او‌ را در فیلمی خارج از ساخته برادرش »مصطفی کیایی» میبینیم، نزدیک میشود؟ آن هم در شرایطی که تنها یک ساعت از جدایی اش از نامزد حریص و فرصت طلبش، شادی «گلاره عباسی» می گذرد! رشد و تحول شخصیت ها یک شبه و ساختگیست و نمودی در دنیای واقعی ندارد. سکانس پایانی توهین آمیز و کودکستانیست و در خوشبینانه ترین حالت ممکن به مجموعه «کلید اسرار» پهلو میزند!

گلاره عباسی در نقش طراح صحنه ای حریص و دو‌دوزه باز  متفاوت ظاهر شده است و‌ بخوبی از پس کاراکتر نسبتا منفی خود برآمده است. در دقایق ابتدایی تشخیص این هنرپیشه نسبتا غیر ممکن است.

موسیقی و فیلمبرداری در آغوش باز

موسیقی «مسعود سخاوت دوست» همچون آثار پیشینش متوسط و گذراست و در اثری موزیکال تاثیرگذار ظاهر نمی شود. مخاطب پس از ترک سالن سینما عاجز از تکرار ملودی در ذهن و بر لبان خود است.

نقطه عطفِ آغوش باز فریم های خوش آب و رنگ و شارپ با Saturation بالا  و کارت پستالی ست  که این روزها در بین سینماگران، ترندِ سینمایی محسوب میشود بی آنکه در خدمت اثر باشد. با این حال میبایست اقرار کرد این سبک از رنگ بندی در آغوش باز با محتوای کار همخوانی  دارد.

کلام آخر

بهروز شعیبی در ششمین فیلم خود «آغوش باز» با این شدت از شعار و سطحی گویی تنها عقبگرد نداشته داشت بلکه سقوط آزاد کرده است و درالقای مفاهیم اخلاقی  مد نظر خود ناکام مانده است. همچنان بهترین اثر او نخستین فیلمش یعنی دهلیز است.