به مناسبت سالروز تولد مرحوم سعید راد در چهارم آبان.
سینمای دهه 1960 و 1970 در سراسر جهان عرصه تنازع کنشگران و ساختارهای اجتماعی است. ساختارهای اجتماعی که پس از انقلاب صنعتی در جهان شکل گرفتند و حال کنشگرانی که در فضای سرخوردگی پس از جنگ جهانی این عرصه ها را یکی بعد از دیگری به چالش میکشیدند. در این میان تفکر اراده گرایی(ولونتاریسم/والنتاریسم) کنش کنشگران را در برابر ساختار برجسته میکرد. اراده گرایی در زمانیکه دولتها پیش از انقلاب دیجیتال ناتوان از کنترل همه وجوه زندگی انسانها بودند و انسانها در مقابل این موج شانس مقاومت داشتند؛ زمینه ای را فراهم کرد تا مقاومت کنشگران در برابر ساختگرایی امکان تحقق داشته باشد. تا پیش از انقلاب دیجیتال که زمینه کنترل شهروندان بوسیله دولت را فراهم میکند، کنشگران اجتماعی و شهروندان این امکان را داشتند تا در برابر ساختارهای ناشی از عقلانیت و بروکراسی نوین در دولت توتالیتر دست به مقاومت بزنند. پس اراده گرایی، مقاومتی در برابر نظامهای توتالیتری بود که در پس بحران اقتصادی بین دو جنگ جهانی بوجود میامد. شکل تندتر این مقاومت در جشنواره فرهنگی وودستاک در پایان دهه 1960 و نیز جنبشهای هیپیگری تبلور می یافت. این مقاومت در برابر نظام موجود که شامل کنترل دولتهای توتالیتر و نیز مفاهیمی چون اخلاق، مذهب، زیبایی شناسی کلاسیک و … معنا می یافت چیزی بود که میشل فوکو تحت عنوان «امکان مقاومت در برابر ساختارهای اجتماعی» از آن یاد کرد. ناامیدی از ساختارهای موجود و برساختن نظام نوینی از ارزشها چیزی بود که تحت عنوان دوگانه نیهیلیسم و پادنیهیلیسم معنا می یافت. پادنیهیلیسم برخلاف نیهیلیسم یک عنصر سازنده برای ساختن ارزشهای جدید بود و از دل مقاومت در برابر این نظم پدید می آمد.
مقاومت در برابر ساختارهای زبانی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی عرصه هنر آوانگارد در دهه های 1960 و 1970 بود. نقطه مقابل این مقاومت سینمای نوآر و داستانهای جنایی بود که با اسطوره سازی از امر امنیت از این ساختارها حفاظت میکرد. این عنصر مقاومت(Resistance) از سینمای اگزیستانسیالیسم دهه 1960 آغاز شد و حتی وارد سینمای وسترن هم شد. وسترن اسپاگتی در برابر وسترن کلاسیک جان فورد بیانگر مقاومت در برابر ارزشهای مسلط جامعه غرب محسوب میشد.
در سینمای ایران نیز سینمای موج نو که ریشه در ادبیات کانون نویسندگان در دهه 1340 قرار داشت عرصه مقاومت در مقابل ارزشهای سیاسی و فرهنگی موجود بحساب می آمد. سیر تطور قهرمانان سینمای ایران از فردین به بهروز وثوقی و سپس سعید راد که در طول یک دهه انجام شد؛ بیانگر این تغییر ادبیات در سینمای ایران است. سینمای فیلمفارسی که فردین قهرمان آن بود در وضعیت تطور به بهروز وثوقی رسید. وثوقی حد مرز میان فیلمفارسی و موج نو محسوب میشد و در نهایت سعید راد در نیمه دهه 1350 با عبور کامل از فیلمفارسی شمایل یک قهرمان عصیانگر را به نمایش گذاشت. چهره جذاب و فیزیک مناسب سعید راد باعث میشد که این یاغیگری در بن مایه بازی او برای مخاطب باور پذیر باشد. ولی به همان نسبت سعید راد هیچگاه به محبوبیت قهرمانان فیلمفارسی نرسید و آثار او که برآیند محافل روشنفکری زمان خود بود به اندازه آثار فردین و وثوقی دیده نشد. خشونت کاراکترهای سعید راد که بعضا شکل جنایتکارانه نیز به خود میگرفت تطابق چندانی با مخاطب عمومی سینما نداشت. در حالیکه قهرمانانی مانند فردین، ملک مطیعی و بهروز وثوقی بدلیل تعلق به جهان فیلمفارسی محبوبیت بالایی داشتند.
نخستین نقش جدی سعید راد در فیلم «خداحافظ رفیق» ساخته امیر نادری بود، سوژه سرقت اکثرا اسم رمز فعالیت سیاسی در سینمای دهه 1350 است. چیزی که در فیلم «گوزنها»ی کیمیایی و «فریاد زیر آب» سیروس الوند نیز تحقق می یابد. خداحافظ رفیق با وجود اینکه یک فیلم ضعیف در کارنامه امیر نادری بود ولی در چهره شدن سعید راد نقش مهمی داشت. کاراکتر خسرو با بازی سعید راد، در کنار دوربین روی دست و بعضا فوکوس های علیرضا زرین دست روی چهره بازیگر عرصه نوینی بود که باعث برجسته شدن سعید راد شد. ایده خداحافظ رفیق در سینمای پس از انقلاب دستمایه تولیدات برخی آثار سینمایی قرار گرفت که مهمترین آن «عطش» ساخته حسین فرحبخش در سال 1381 بود. در همین بین سعید راد با دو اثر نه چندان موفق در عرصه فیلمفارسی بر روی پرده نقره ای حاضر شد. دو فیلم «کافر» ساخته فریدون گله و «هدف» ساخته ایرج قادری در ابتدای دهه 1350 اگر چه بیانگر چرخش سعید راد به سمت فیلمفارسی بود ولی بدلیل اینکه بایسته های فیلمفارسی همچون موسیقی را در سطح ضعیفتری داشت مورد پسند واقع نشد و در واقع یک عقبگرد در کارنامه او محسوب میشد.
«صادق کرده» به واقع یک رستاخیز در بین آثار سعید راد محسوب میشود. یک داستان واقعی از حادثه ای جنایی که ناصر تقوایی آن را به یک اثر سینمایی تبدیل کرد. این فیلم را باید ادامه جریان موج نویی دانست که از خداحاظ رفیق آغاز شد؛ یک موضوع ناموسی که در نهایت به رشته قتلهای جنایی منجر میگردد. بازی سعید راد بعنوان ستاره سینمای موج نو نماد یک عصیان جنایتکارانه بود؛ این عصیان ادامه روایت اگزیستانسیالیسمی بود که بعنوان انقلابهای هیپی گری در جهان شناخته میشد و میخواست تا نظم جدید پس از دهه 1960 را بازتولید کند. عصیانگری قیصر که سینمای موج نو را آغاز نمود حال با دور شدن از قالب فیلمفارسی و محلات جنوب تهران شکل یک تریلر جنایی را به خود گرفت. گرچه «صادق کرده» قرار بود با فشار تهیه کننده، بازآفرینی قیصر در یک محیط غیرشهری باشد ولی تقوایی به دلیل ارتباط بیشتر با جامعه روشنفکری ترجیح داد تا از صادق کرده یک یاغی خاکستری تصویر کند. یاغی ای که در برابر همه ارزشهای محیط جامعه می ایستد. با توجه به خوزستانی بودن کارگردان، ماجرای صادق کرده در زیست بوم کارگردان اتفاق می افتد؛ فضایی که تقوایی از فیلم کوتاه «رهایی» آغاز کرد و در 《صادق کرده》 به فضای زمخت تاریکی و ظلمت، محیط بی روح، صدای خشن باد، لباسهای عزا و نیز چهره دردمند و مصمم سعید راد میرسد.
در این بین راد از اواسط دهه 1350 با بازی در فیلم «کمین» اینبار با ایفای نقش یک پدر در یک خانواده شهری کاراکتری متفاوت از خود به نمایش گذاشت و روایتی از یک فیلم خانوادگی را به ظهور رساند. فیلم «کمین» با بازی سعید راد و بهمن مفید عرصه ای نوین بود تا یکی از معدود فیلمهای خانوادگی پیش از انقلاب آن هم از نوع شهری شکل بگیرد. کمین بوسیله کامران قدکچیان ساخه شد و مهدی فخیم زاده نویسنده آن بود. ساخت یک فیلم شهری و خانوادگی در فضای دهه 1350 یک اثر بسیار کمیاب بود. ولی این فیلم با وجود بهره گیری از دو ستاره محبوب نتوانست توفیق چندانی کسب کند. کمین یک عقبگرد واضح برای سعید راد بعنوان یک هنرمند محبوب بود.
همکاری سعید راد با برادران صفار (مجید و محمد) زمینه ساز تبدیل ژانر عصیان به نشانه شناسی سیاسی شد. این نشانه شناسی ارجاع مستقیمی به غائله سیاهکل در پایان دهه 1340 بود که ادبیات چپ در پروردن و افزودن به آن کوشید. دو فیلم «خورشید در مرداب» و «خاکستری» به کارگردانی برادران صفار، اشاراتی روشن به حادثه سیاهکل داشت و عصیان را به امر سیاسی تبدیل کرد. خورشید در مرداب که از سوزاندن اعضای خانواده پس از افشای یک رابطه نامشروع آغاز میگردد و در نهایت قهرمان داستان در جنگل به دام می افتد. از سوی دیگر ماجرای فیلم خاکستری که کاورشده رمان کلکسیونر اثر جان فاولز است؛ از روایت زیست یک مرد شکست خورده آغاز میگردد که با آدم ربایی یک دختر و زندانی کردن او در یک ویلا در شمال کشور و در نهایت درگیری با ژاندارمری از یک فرد مذبذب به یک شخصیت عصیانگر تبدیل میشود. این دو فیلم چه بسا سیاسی ترین فیلمهای دهه 1350 ایران محسوب میشدند. فیلم خاکستری با وجود ارجاعات پررنگ سیاسی کمتر مورد توجه عموم قرار گرفت و در گیشه شکست خورد. استفاده از یک قهرمان عصیانگر که جامعه او را با صادق کرده میشناسد در نقش یک فرد مذبذب دارای لکنت باعث شد تا فیلم علیرغم ارزش جامعه شناختی و سیاسی مورد اقبال قرار نگیرد.
یکی از نقشهای مهم سعید راد در دهه 1350 بازی در فیلم «سفر سنگ» به کارگردانی مسعود کیمیایی بود. سفر سنگ تلفیقی از جهان وسترن و سینمای موج نو محسوب میشد. جایی که با آوردن سنگ آسیاب و تغییر ابزار تولید روستا، ملک اربابی بوسیله سنگ آسیاب نابود میشود. در این فیلم، کیمیایی اشاره مستقیمی به پیروزی انقلاب یکسال پیش از آن دارد. سعید راد در نقش یک غربتی درست شبیه به قهرمانان وسترن که وارد یک دهکده میشود و با تحریک اهالی روستا علیه ارباب قیام میکند و در نهایت موفق به تخریب منزل اربابی میشود. شخصیت سعید راد با یک لهجه عجیب حدفاصل سینمای عصیانگر موج نو و نیز سینمای وسترن است. شخصیت پردازی کیمیایی در این فیلم چندان قوی نیست و در این اثر شاهد یک شخصیت بی سر و ته از سعید راد هستیم. سفر سنگ جدای از مفاهیم سیاسی آن بی شک از آثار ضعیف سینمای کیمیایی محسوب میشود.
ولی شاه نقش سعید راد در سالهای پیش از انقلاب، کاراکتر «علی خوش دست» در فیلم تنگنای امیر نادری بود. علی خوش دست نماد طبقه لمپن دهه 1350 بود. طبقه ای که از جهان سنت بیرون انداخته شده بود و خیابان های مدرن نیز به بدترین وجه با او برخورد کرده بود؛ داستان نوآر جذاب که دارای نشانه شناسی قدرتمند اجتماعی در چارچوب سینمای خیابانی و روایت یک مرد بی طبقه و آسمانجلی است که پس از قتل یکی از برادران در اوج تنهایی به خرابه ای پناهنده میشود. نماهای دوربین جمشید الوندی و صدای فریدون فروغی با عبارت «دیگه فریادرسی نیست» بهترین وجه از شخصیت پردازی امیر نادری برای علی خوشدست است. کاراکتری که بی شک ماندگارترین نقش سعید راد در تاریخ سینماست.
پس از انقلاب با توجه به اینکه پدر سعید راد یک ارتشی بود؛ وی بخوبی توانست در سه فیلم دفاع مقدسی نمایش عالی از خود به منصه ظهور بگذارد. فیلم عقابها که یک بیگ پروداکشن قدرتمند نسبت به بضاعت سینمای ایران در دهه 1360 بود از محبوب ترین آثار تاریخ سینمای ایران است. سعید راد با چهره ای جذاب و توده بدنی مناسب یک ارتشی توانست از پس سناریوی خوب عبدالله علیخانی برآید. مهمترین نقش در شخصیت پردازی سعید راد را تعلیقهای خوب خاچیکیان در روایت، موسیقی عالی مجید انتظامی و دوبله منوچهر اسماعیلی برعهده داشت. این اولین و آخرین همکاری خاچیکیان و سعید راد بود.
سرانجام آخرین نقش برجسته راد در سینمای ایران در فیلم «چ» ساخته ابراهیم حاتمی کیا رقم خورد. او بی شک با وجود داشتن نقش مکمل، بهترین بازیگر این مجموعه به حساب می آمد و درست در نقطه ای که حاتمی کیا عصر هالیوودی شدن خود را با نزدیکی به سازمان اوج در فیلم «چ» آغاز کرده بود؛ سعید راد با بازآفرینی نقش خود در عقابها اینبار در کاراکتر سرهنگ فلاحی بخوبی ایفای نقش کرد. صحنه تعارض میان او و بابک حمیدیان (اصغر وصالی) از نقاط جالب و چالش برانگیز در این فیلم بود که بیش از همه روایتگر مقایسه سطح بازیگری یک بازیگر جوان و بازیگر کهنه کار و باتجربه است.
درگذشت سعید راد در سن 80 سالگی عملا به معنی پایان عصر قهرمانان مرد در سینمای ایران است. مرگ قهرمان مرد بیش از هر چیز ناشی از تغییر در تقسیم کار جنسی جامعه ایران در دو دهه اخیر میباشد؛ چنانچه بازماندگان این نسل همچون فرامرز قریبیان، داریوش ارجمند و جمشید هاشم پور در سنین بالای هشتاد سال هستند. از نیمه دهه 1370 سینمای ایران بدلیل تغییرات اجتماعی به سمت سینمای عاشقانه و مردانی که دور از شمایل مرد قهرمان بودند حرکت کرد. به تدریج این امر در دهه های 1380 و 1390 نیز افزایش یافت بطوریکه امروز به جد میتوان گفت که سینمای ایران فاقد یک قهرمان مرد میباشد. در تحلیل این وضع عوامل متعددی دخیل است که عمدتا ناشی از ترکش اثرات فضای بیرونی جامعه بر سینمای ایران میباشد.