ایده اصلی و محوری فیلم سینمایی «جوجه تیغی» حول مسئله احیای حقوق زنان و نقش‌آفرینی سیاسی آ‌ن‌ها می‌چرخد. داستان زنی به نام ماهرخ که سودای ریاست جمهوری دارد و معتقد است یک زن باید رئیس جمهور ایران شود تا بتواند اوضاع را درست کند. این در صورتی است که تفکر برخی از اعضای خانواده او مبنی بر منع ورود زنان به حوزه سیاست و عدم توانمندی آن‌ها در نقش‌آفرینی اجتماعی است.

 

زن موفق کیست؟

 در سکانس ابتدایی فیلم، ماهرخ در بین دانشجویانش از دو فرد به عنوان زنان موفق و الگو یاد می‌کند؛ یکی، مریم میزراخانی و دیگری، فروغ فرخ زاد. همین چند دیالوگ، جرقه‌ای برای شکل گرفتن تصویری از زنان موفق و اثرگذار است. اما نقاط چالش‌برانگیز فیلم، از تقابل دو تفکر متفاوت نسبت به حضور زنان در اجتماع و سیاست شروع می‌شود؛ در یک سمت از داستان، ماهرخ و دخترش ایستادند که می‌خواهند به هر قیمتی شده، به یک مقام سیاسی در کشور برسند. ماهرخ، نمی‌تواند تعادلی برای ایفای نقش‌های خانوادگی و اجتماعی‌ش برقرار کند، توجهی به نیازهای همسرش ندارد و گویی در تفکر این کاراکتر، همسری و مادری جایگاه ویژه‌ای ندارد. شعار پرتکرار ماهرخ، «برابری زن و مرد» است که در تمام تبلیغات انتخاباتی‌ش بر روی آن مانور می‌دهد. سمت دیگر داستان، مربوط به همسر ماهرخ و پسرش است که صراحتا و به کرات می‌گویند: زن، بلا است! آنها نیز زن را فقط در خدمت‌رسانی خانه می بینند و به توانمندی‌هایش برای حضور در اجتماع، باور ندارند و تمام تلاششان را می‌کنند تا ماهرخ به انتخابات ریاست جمهوری نرسد. تناقض این دو دیدگاه باعث می‌شود یک سوال مهم در ذهن مخاطب شکل بگیرد؛ و آن اینکه بالاخره کدام یک از این دو، درست است؟ آیا دیدگاه سومی هم وجود دارد؟ متاسفانه یکی از ضعف‌های فیلمنامه این است که به تبیین درستی برای پاسخ به این سوال نمی‌رسد.

تصویرسازی غلط

در سکانس‌هایی از فیلم، پیام نهفته‌ای مبنی بر ایجاد اختلاف میان جنس زن و مرد به چشم می‌خورد. نمونه‌ی آن، اظهارنظرهای شخصیتی است که به جرم اغفال زنان زندانی شده‌است؛ « زن‌ها وقتی چپ‌شون پر باشه، وقتی پول داشته باشن، مردها رو آدم حساب نمی‌کنن!» این دیالوگ، نه تنها یک تحلیل و مسئله‌شناسی نادرست است، بلکه باعث ایجاد تصویری مخدوش از زنان برای مردان و از مردان برای زنان می‌شود.

سفید و سیاه

یکی از اشکالات جدی این فیلم، مطلقا سفید یا سیاه نشان دادن یک طیف خاص است. برای مثال، یکی از کاراکترهای اصلی فیلم، فردی مذهبی است که از همسر سابقش جدا شده و علت عمده این جدایی، عدم بروز احساساتش بوده؛ او نمی‌توانسته همسرش را به نام کوچک صدا کند و همیشه عنوان «حاج خانوم» را به او می‌داده است! یا کاراکتر مذهبی دیگری که از یک اردوی علمی دانشجویی که مختلط بوده، گلایه می‌کند اما در نهایت خودش عاشق دختری با ظاهر متفاوت می‌شود. این کدها انگار می‌خواهد به مخاطب بفهماند که قشر مذهبی یا معتقد به اصول اسلامی، همیشه ناکام، تندرو و بی‌احساس است! از طرف دیگر، بخش جدی فیلم، مرتبط با یک موسسه فعال در حوزه مدلینگ است. سکانس‌هایی از فیلم نیز به نحوه عملکرد این موسسه و جذب مانکن می‌پردازد. مدلینگ، از شغل‌های پردرآمد این روزهاست که جوانان بسیاری را با سودای شهرت یا ثروت، مجذوب خود کرده است و نمایش بی‌پرده از چنین پدیده‌هایی در سینما، بدون آسیب‌شناسی آن‌ها، نه تنها موجب تشویق افراد برای حرکت به سمت آن می‌شود بلکه قبح و اشکالات آن را هم به راحتی می‌پوشاند!

«جوجه تیغی» فیلمی متناسب با بزرگسال است که نکات آموزنده چندانی را در خود جای نداده است اما از نکات مثبت آن می‌توان به این اشاره کرد که تقریبا طنزی بدون تیکه‌های جنسی و شوخی‌های مبتذل به شمار می‌رود. پایان فیلم، غیرقابل حدس نیست و البته تکلیف بسیاری از مشکلات فیلم مشخص نمی‌شود و حل نشده باقی می‌ماند. هرچند مستانه مهاجر با اولین تجربه کارگردانی خود، دست بر مسئله‌ای مهم و دغدغه‌ای ارزشمند گذاشته است اما در نهایت تبیین درستی در نسبت با موضوع نقش‌آفرینی زنان در جامعه به تصویر کشیده نمی‌شود. همچنین حضور بازیگران مشهور در این اثر سینمایی، هرچند باعث کمرنگ شدن اشکالات فنی آن می‌شود اما تمام ضعف‌های آن را پوشش نمی‌دهد.