سرهنگ ثریا فیلمی‌ست که شخصیت میسازد، دوربینش کار میکند اما دخالت نمیکند، در سخت‌ترین شرایط فیلمبرداری شده، بازی‌هایی عالی دارد و ….

 

کارگردانی خوب برای فیلم مثل موسیقیِ فیلم خوب است. بر فیلم مینشیند. جدا از فیلم خود را به رخ نمیکشد. شما با کارگردانی عاج با نماهای عاج با دوربین عاج داستان ثریا را پی‌میگیرید. با او گریه میکنید، با او شاد میشوید، با او دست به زانو میزنید و اراده میکنید و مقاومت میکنید و تحسینش میکنید. اما مگر برای بار چندم و با نگاه منتقد بتوانید بفهمید عاج با لانگ‌شات‌های به جا. با کلوزهای‌به‌جا، با پی‌او‌وی دادن‌ها و یا حتی ندادن‌های به‌جا، با نور، با خاک، با آتش، با همه اینها چه کرد!

بازی صامتی عالی ست، ریزه‌کاری‌هایی مثل باز کردن کلیپس از روسری و گره زدنش، سر چرخاندن‌ها و نگاه‌ها و … حس میکنم همه اینها از خود صامتی آمده و یک زن سرهنگ را به زیبایی پرداخته است.

نماهایی که در فیلم بتوان درباره آنها صحبت کرد اصلا کم نیست.

نمایی که ثریا هنوز هیچ ندارد و بلندگوها را با زنان دیگری چون خودش بر دوش گرفته و میروند، با صداگذاری خوب صدای پاها که شبیه صدای پای سربازان است، قوی‌ترین احساسات را به نفع فیلم و داستان، از مخاطب میگیرد و هنر اگر همین نیست پس چیست؟

نمای بعد نمای طبل زدن ثریاست. در آتش، در شب، همیشه طبل زدن یا نمایی از غم و جنون است یا نمایی از آغاز جنگ و نه خود جنگ. اما اینجا ثریا با خشمی مقدس کنار شعله‌های آتش طبل میزند، اینجا این طبل، طبلِ آغاز جنگ نیست! خود جنگ است، طبل، اسلحه است و سرهنگ ثریا، رزمنده!

در کل نماهای عاج در این فیلم از تکنیک گذر کرده، به فرم و معنا رسیده، او برای ثریایش میدان میسازد، به جای اینکه برای نام خودش عمق میدان بسازد! چندین نما از میدان ساختن برای ثریا به واسطه حرکت دوربین و یا جای دوربین در فیلم موجود است، تمام اینها به این دلیل است که عاج میداند در سینما با زبان تصویر باید ثابت کند که ثریا سرهنگ است! نه با زبان دیالوگ و شعار!

و کلام آخر: حالا که پخش خانگی سرهنگ ثریا شش ماه پس از جشنواره چهل و دوم صورت گرفته بیایید این فیلمِ جشنواره چهل و یکم را با یک فیلم در جشنواره چهل و دوم مقایسه کنیم.

قصه‌گویی و شخصیت‌سازی و تکلیف روشن دوربین و کارگردان با اثر را در سرهنگ ثریا مقایسه کنید با همه این فاکتورها در مجنون!

سرمایه‌گذار هر دو فیلم اوج است. هر دو فیلم سعی میکنند ایدئولوژیک نباشند اما این ایدئولوژیک نبودن به سرهنگ ثریا می‌آید، ثریا و داستانش و سرهنگ شدنش در عین مقدس بودن واقعا ایدئولوژیک نبوده، مادرانه بوده. ثریا اصلا معنی ایدئولوژیک را نمیداند، رجوع کنید به نمایی از فیلم که وقتی فیلم پسرش را میبیند و او میگوید: پدر و مادر ایدئولوژیکم، ثریا فیلم را به عقب برمیگرداند تا بفهمد چه میگوید!

هرچند که باز در همین فیلم و به این بهانه‌ی ایدئولوژیک نبودن، کارگردان دچار سانسور همه اعتقادات کاراکترش نشده: ما راز و نیاز ثریا با امام حسین و با خدا را میبینیم و رزمندگی‌اش با ابزارش(بلندگو و طبل) را میبینیم.

اما مجنون، داستان یک فرمانده جنگی را سعی میکند غیرایدئولوژیک کند، و کارگردان گویا نه روشش را بلد است، نه حتی تفاوت ایدئولوژی و اعتقادات واقعی را میداند! او موفق نمیشود و فقط به این بهانه، کاراکتر شهید را سانسور میکند، نماز شبهایش را سانسور میکند، کار با ابزارِ جنگش(شلیک با اسلحه) را سانسور میکند و … .

سرهنگ ثریا در جشنواره چهل و یکم حتی کاندید بهترین فیلم نشد! اما مجنون در جشنواره چهل و دوم نه تنها کاندید شد بلکه جایزه بهترین فیلم را برد! سرهنگ ثریا با آن بازی‌های درخشانش جایزه بازیگری نگرفت اما مجنون گرفت!

این دو فیلم فقط در جایزه موسیقی مشترک‌اند، که آن‌هم با کمال احترام باید بگوییم باز موسیقی سرهنگ ثریا بهتر و برساخته‌تر از فیلم بود. و واقعا موسیقی فیلم بود! به جای موسیقی آهنگساز!

این مقایسه شاید دو گفتنی برای ما داشته باشد:

۱.‌ کارگردانی که از تئاتر به سینما آید انگار بهتر از کارگردانی که از مستند به سینما آید فیلم میسازد!

۲. اگر طراحی جایزه گوهرشاد قرار است مثل اصول فمینیسم غربی عمل کند و باعث شود با دادن این جایزه به زنان هنرمند از میدان اصلی بازی به درشان کنید، فمینیست نباشید و این جایزه را حذف کنید! زمانی چنین جایزه‌هایی طراحی کنید و بدهید که از آنها به شیوه‌‌ی مزیت دادن‌های فمینیستی و البته رندانه‌ی غربی سوء‌استفاده نمیکنید!