تمساح خونی همان فیلمی است که به شما ثابت میکند هیچ گروهی در کشور ما تاثیر فرم بر روی محتوا را درک نکرده است چه محتواگرایان که بارها نظراتشان را گفته‌اند و چه فرم‌گرایان. بله با تمساح خونی ثابت میشود حتی فرم‌گرایان نیز متوجه نیستند فرم روی محتوا تاثیرگذار است و یا اصلا فرم محتوا را می‌سازد. به نظر میرسد برای اینکه جواد عزتی در تجربه اولش فیلم کمدی خوبی بسازد یک یا چند الگوی اسلپ استیک[1] هالیوودی داشته است. این الگو داشتن به خصوص در قدمهای اول به خودی خود چیز بدی نیست اما همه‌چیز در حد الگو باقی نمانده، میزان فحشهای فیلم، سوژه اصلی فیلم (که بازی پوکر و قمار است)، مدل برخورد کاراکترها با مسائل، تاثیر زن در جهان داستان، همه و همه اصلا ایرانی نیست. البته ممکن است لحظه‌ای شک کنیم که این تاثیرِ وام گرفتن فرم است یا حتی اگر فرم و تکنیک را هم رها و بد و بی‌الگو درمی‌آوردند باز همین نوع از جهان داستان را باید میدیدیم؟!

شروع فیلم با نریشن است و دائما حین معرفی هر کاراکتر به رینگی برمیگردیم که آخر داستان باید به آن برسیم. اما این نیمه‌نمایی آینده، تعلیق و حتی کنجکاوی خاصی در مخاطب به وجود نمی‌آورد و وجودش در فیلم بی‌دلیل مینماید.

قبول میکنیم که نوع کمدی فیلم، اسلپ استیک و پر تحرک است اما صحنه‌های فرار و رانندگی، آن عروسی و … واقعا جاهایی از حد به در میشوند و مخاطب حس میکند اثر در حال وقت تلف کردنی همراه با تلقین اضطراب و هیجان است تا خیلی اتلاف وقت مشخص نشود.

اسلوموشن‌های گروهی گاهی کار میکند و جای دارند اما مثلا بعد از آزاد شدن کاراکتر عباس جمشیدی از کلانتری دقیقا آن اسلوموشن چه میکرد؟ فقط گویا شور یک تکنیک که قبلا جواب داده بود درآمد و هدر رفت و برای مخاطب این‌بار شبیه اسلوموشنهای سوس ماسی اینستاگرام شد!

وقتی مخاطب با راوی سر میز قمار میرود راوی فیلم که دوربین است بسیار مرعوب است. مرعوب بازیگرهای اسم و رسم داری که نقش کوتاه و نه چندان مهمی دارند اما دائم در کلوزهایی قاب گرفته میشوند که دلیلش در خود داستان مشخص نیست اما چون مخاطب درگیر داستان است به جای احترام به بازیگر، کاراکتر قمارباز برایش بزرگ میشود.  کاراکترهای اصلی با اینکه گویا باهوش هستند و بازی را بلدند اما به علت وضع اقتصادی کارمندی و ریچ کیدز نبودن؛ بسیار مرعوب و مستعمره مانند هستند. و دائم به مخاطب حس بیچارگی مقابل قماربازهای احمق و پولدار را میدهند . ما از کاراکتر جواد عزتی دائما استرسهایی در لحن، بدن، چهره و … میبینیم که گاهی ضدحال است و گاهی هم در تناقض با آن حجم از کله‌شقی و بی‌مراعاتی و جاه‌طلبی در بازی با رئیسی ست که از او بسیار میترسد! همین نکته باعث میشود هربار که بعد از تحمل شکنجه و استرس زیر قول خود میزند و بازی را میبرد یا حتی در انتهای بازی که به ده هزارتا هم راضی نمیشود و همه پول را میبرد مخاطب بین خنده‌هایش فکر کند که چرا؟ نه به آن شوری شور نه به این بی‌نمکی! به خصوص که کاراکتر پای جاه‌طلبی‌اش نمیماند و دوباره در ماشین حین فرار از رفیقش میپرسد چرا این‌کار را کردیم؟ و رفیقش نیز گویا فراموش کرده خود او این پیشنهاد را داد! صرفا جهت دادن اطلاعات دیرهنگام و عجله‌ای به مخاطب شروع میکند از انگیزه دختر موردعلاقه‌اش در شروع این پیشنهاد میگوید! این بی‌نظمی و به‌هم ریختگی ساختار کمی اذیت کننده است!

نویسنده و کارگردان، همه مخاطبان را آشنا با پوکر و شرط بندی درنظر گرفته‌اند اما واقعیت در جامعه ما این است که اینطور نیست. سینمایی که من رفتم پر از مادر و فرزند و نوجوانانی که اکیپی آمده‌اند بود شک دارم همه‌شان به پوکر مسلط باشند حتی صدای خنده‌های بیجا یا کم شدن خنده‌‌ها در لحظات مربوط به بازی همین شک را قویتر میکرد.

 اثر در خنده گرفتن از مخاطب در اکثر موارد موفق است اما لحظات از دست رفته و لحظات با خنده ماسیده نیز پیدا میشود. از نکات دیگر این است که در موارد بسیاری چون خنده به باز شدن در صندوق عقب و یا خنده به گریه‌های سه کاراکتر داخل ماشین، از تحریک نوعی از بدجنسی و برتری طلبی است که فرد طی آن در ناخودآگاه خود میگوید: چه خوب که اینهمه بیچاره نیستم! چه خوب که جای او نیستم! این در عمق ناخودآگاه است و هرگز فرد در خودآگاه خود چنین حسی به دلیل خنده‌اش ندارد. اما در عین حال نمیتوان گفت پس این یعنی هنرمند توانسته سمپاتی مخاطب با دو قمارباز طماع استرسی را قطع کند.

بلکه اثر آنقدر مخاطب را درگیر این بازی میکند که حتی مخاطبِ منتقد وقتی حین فرار در پارکینگِ خاطره، کوله حاوی پولها می‌افتد نگران کوله میشود و کاراکتر که برمیگردد و کوله را برمیدارد مخاطب خیالش آسوده میشود و  میفهمد ای دل غافل پول قمار برای من هم مهم شد!

به طور کلی اثر بیش‌از حد بر پایه‌ی پول میچرخد: رضایت دادن، کتک زدن، استفاده از پلیس، همگی به خاطر پول است. نگاه اثر به زن نگاهی کاملا عجیب و حتی توهین آمیز است آنقدر که میتوان نقد فمینیستی مفصلی نوشت و اثر را زن ستیز خواند! انگیزه مردان از همدستی در خلاف مهریه زن است! و انگیزه زن از طلاق یا ازدواج میزان پول مرد! درست است که به هر حال پول هم عنصر کم اهمیتی در زندگی عزتمند نیست  از این عجیب‌تر رحم نکردن اثر به خود مردان است! اثر در عریان ترین شکل ممکن میگوید یک مرد برای پولدار ماندن راضی میشود که چه عرض کنم حتی اصرار میکند که معشوقه‌اش به مرد دیگری جملات محبت آمیز بگوید و رابطه‌ای را با رقیب از سر بگیرد تا پولها از دست نروند!

پایان‌بندی اثر هم باز از این قائده چندان مستثنا نیست. مردانی که از ابتدا اینهمه ماجرا داشتند عملا عروسکهایی بوده‌اند در بازی یک زن زرنگ دیگر که انگیزه او نیز صرفا ازدواج نکردن با مردی نه چندان خوشایند است.  اما همین زن نیز باز منشا و عامل اصلی نیست و قهرمان اصلی، مردی پولدار، امپریالیست مآب، زرنگ و مرموز به نام دکتر است!

به نظر میرسد جواد عزتی بعد از بازی در آثار متاخر مهدویان واقعا هنوز در جهان و زاویه دید سرمایه‌داری مانده و ذهنش دچار اینهمانی با سرمایه‌داران خود قهرمان پندار جامعه است! اما در هر صورت این برگشت نسبتا خوب او به ژانر کمدی را به فال نیک باید گرفت و به خود او نیز تبریک باید گفت.

[1] اسلپ‌استیک (Slapstick) گونه‌ای کمدی است که در آن تحرک بدنی نقش اول را بازی می‌کند. اسلپ‌استیک پر از صحنه‌های حرکت و جنجال و زدوخورد و سروصدا و مسخره‌بازی است و در آن از تصادم‌های عجیب‌وغریب و شوخی‌های فیزیکی به شکلی مبالغه‌آمیز استفاده می‌شود.