
یادداشتی بر قسمت دوازدهم سریال «از یاد رفته»
در دوازدهمین قسمت از سریال نمایش خانگی «از یاد رفته» ما شاهد بازیهای ضعیف و بیجان، دیالوگهایی که بیش از قبل فیلم را به سمت فضای سریالهای ترکیهای میبرند و نیز عدم وجود فیلمنامهای پیشبرنده هستیم.
در این سریال ما شاهد نبود چیزی هستیم که میتوان نام آن را «راکورد محتوایی» گذاشت. در قسمت قبل، وقتی شهاب متوجه تغییر وصیتنامه شد، برآشفتگی او این حس را به مخاطب القا میکرد که در این نقطه پول برای او مهم شده است. اما در قسمت دوازدهم میبینیم که نویسنده میخواهد رفتار قبلی او که بسیار دور از دوستداشتنی شدن شخصیت بود را در مکالمهی شهاب و پریسا با یک دیالوگ توجیه کند و حالا دروغ گفتن کتایون و وکیل را دلیل ناراحتی شهاب جلوه دهد. این بخشی از شخصیتپردازی است که نمیتواند به عهدهی دیالوگ باشد.
از آنجاییکه این قسمت فقط با دیالوگ جلو میرود، میتوانیم به مکالمات دیگری هم بپردازیم. یکی از دیالوگهایی که کاملاً شبیه به سریالهای ترکی است و به دل نمینشیند، دیالوگ میان کتایون و دخترش است. نحوهی دیالوگنویسی و بازی بازیگر در این قسمت کاملاً کلیشهای است؛ کلیشهی زنی پلید که دستکم گرفته شده است و حالا قرار است با رو کردن نقشههایش روی واقعی خود را نشان دهد؛ جایی که میترا متوجه میشود مادرش از خودش زرنگتر است.
در مکالمهی میان نریمان و مادر شهاب، عدم یکپارچگی در شخصیت نوشین با بازی آزیتا حاجیان کاملاً مشهود است. ما تاکنون زنی سرسخت را دیدهایم که کودکش را بهتنهایی بزرگ کرده است. در کنار او، دوستش حوری را دیدهایم که از ابتدا ـ هرچند مصنوعی ـ اما لات بوده است. اما در این مکالمه، کلماتی را در دیالوگهای او میشنویم که با شخصیتی که تاکنون از او دیدهایم سازگاری ندارد و بهدلیل اینکه تاکنون چنین کلماتی را از زبان او نشنیدهایم، این تلاش ناگهانی برای لات نشان دادن شخصیت نوشین جواب نمیدهد و مضحک به نظر میرسد.
اما این قصه سر دراز دارد. بازی غیرمنعطف فریبا کوثری در نقش مهتاب، دختر اسماعیل ادیبی، در این قسمت بهعلت بخشهای زیادی که به او اختصاص داده میشود، خود را نشان میدهد. در کنار اکثر بازیگران این سریال که دیالوگها را بسیار بد بیان میکنند، مهتاب با ادای فعلهای جملات بهصورت کتابی و خشک، در رأس آنها قرار میگیرد. نقشی که از ابتدا فقط عصبانیت او را دیدهایم و فیلمساز حتی لحظاتی هم اجازه نمیدهد روی دیگری از او را ببینیم تا بتوانیم با این شخصیت ارتباط بگیریم.
از دیالوگها که در این قسمت نقش اساسی در ناامید کردن مخاطب دارند بگذریم، میرسیم به فیلمنامه. شهاب با برگشت به شرکت برای واگذاری مدیریت، به مدارکی دست پیدا میکند که او را در دوراهی قرار میدهد؛ دوراهیای که موقعیت بسیار خوبی برای طراحی کنشی قهرمانانه اما سخت برای شخصیت شهاب بود؛ فرصتی که سناریست آن را نابود میکند. مخاطبانی که میدانند قصه از چه قرار است، میتوانند به این پرسش فکر کنند که آیا اگر شخصیت شهاب در رابطه با این موضوع تصمیم اخلاقی میگرفت، جذابتر به نظر نمیرسید؟ آیا کشمکش و درام بیشتری نسبت به حالا که حاضر است برای خوشحالی پریسا، اطلاعاتی راجع به یک دزدی و عمل غیراخلاقی را نادیده بگیرد، به وجود نمیآمد؟ اگر قرار است موقعیتی ساخته شود اما بیهوده به پایان برسد، پس فایدهی آن چیست؟ چرا فیلمساز از پرداختن به این موقعیتها میترسد؟ موقعیتی که میتواند تز و آنتیتزی قوی ایجاد کند و مخاطب را به دنبال خود بکشاند؛ ماجرایی که مخاطب بیصبرانه طالب دنبال کردن آن باشد. پرداختن درست به این اتفاق میتوانست سریال را به سهم خود نجات دهد، اما فیلمساز با مسیر اشتباهی که پیش گرفته است، از کوچکترین تنشی میان کاراکتر عاشق و معشوق پیشگیری کرد و جذابیتی را که پتانسیل آن وجود داشت، از بین برد.
در قسمت قبل ما شاهد برملا شدن توطئههایی بودیم؛ مثلاً نقشهی بهزاد با استفاده از هانیه، معشوقهی قدیمی آرش، که درست و باورپذیر به اجرا درآمد. اما در این قسمت، فیلمساز برای ایجاد جذابیت، پیش از برملا کردن توطئهی میترا و حسابدار شرکت، نگاههای طولانی میان آنها را به مخاطب نشان میدهد. با وجود پیشزمینهای که مخاطب از رابطهی بهزاد با این دو زن دارد، احتمالاً این نگاهها را نگاهی خصمانه میان دو رقیب که یکی کنار زده شده و دیگری باقی مانده ترجمه میکند. اما در سکانس بعد، متوجه میشویم حسابدار با بازی الهام کردا، در تمام این مدت از رابطهی میان بهزاد و میترا مطلع بوده است و حتی بین آنها دوستی وجود دارد. هیچوقت در واقعیت وقتی دو نفر از راز مشترکی مطلع هستند، طوری رفتار نمیکنند که گویی آن را از هم پنهان کردهاند؛ پس این نگاهها و تلاش برای ساخت هیجانی تقلبی یعنی فریب دادن مخاطب. توسل به این ترفندها برای ایجاد جذابیت وقتی اتفاق میافتد که دست فیلمساز خالی است.
در این قسمت شاهد پلانهای بدون کارکردی از نگاههای طولانی میان شخصیتها هستیم که هیچ حسی جز کسالت در مخاطب بهوجود نمیآورند و به نظر میرسد صرفاً برای پر کردن زمان هستند.